سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/7/23
5:46 عصر

نظرسنجی

بدست روح اله ریاضی در دسته

دوستان و خوانندگان عزیزی که به این وبلاگ سر می زنید. می خواهم بدانم از کدام نوشته ها و سبک های نوشتن این وبلاگ خوشتان می آید.

این بار می خواهم به خواست مخاطبان این وبلاگ بنویسم.بگویید دوست دارید وقتی صفحه وبلاگ را باز می کنید چه جور مطلبی و در چه سبکی در آن درج شده باشد؟

پیام هایتان را لطفا خصوصی بگذارید.

ممنون

نویسنده


91/7/15
12:22 عصر

آقازاده!

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقازاده ای را در نظر بگیرید که تازه گواهینامه رانندگی گرفته و می خواهد ماشین ابوی را بردارد و با بر و بچه های فامیل برود شمال. می گوید این سوسول بازی ها را هم دوست ندارد که باید سرعت مجاز و قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کرد.

ابوی این پسر ، ماشینی را که حاصل سال ها تلاش و پول جمع کردن خود و سایر برادرها و خانواده است می دهد دست پسرش. به فامیل هم سفارش اکید می کند که فرزندانشان را با پسرش همراه کنند تا روحیه پسرش حفظ شود.اگر یکی هم به این عمل و ادعاهای پسرش هشدار می داد.ابوی به اون انتقاد می کرد و حکم و ... صادر می کرد که الان وقت حمایته. همه طرفدارای اون رفتار یادشون است و خودشون مرتب به همه گوشزد می کردند که ببینید بابا این پسرش رو بیشتر دوست داره.کجا در مورد قبلی ها این حرف ها رو می زد.

روز موعود فرا رسید و آقازاده با ماشین ابوی راهی شمال شد.اون هم از جاده چالوس. اولش که اتوبان کرج بود 150 رفتنش رو فقط دوربین ها ثبت می کردند و خطر کمتری داشت.درآمد نفت بالا بود و زیرساخت هایی که قبلی ها فراهم کرده بودند هنوز تخریب نشده بود و این تند رفتن خیلی نمود نداشت.اسمش را گذاشته بودند شجاعت و همه به به و چه چه می کردند.آخه کی با این شجاعت پیدا می شد که هنوز مهر گواهینامه اش خشک نشده با این سرعت ماشین جامعه رو تو جاده برونه.

وارد جاده چالوس شدند و تو اون پیچ اول که مارپیچی بالا می ره، پلیس ماشین رو زد بغل.آقا پسر هم زنگ زد به ابوی و انگار ابوی اش کاره ای بود. همه فحش های اون به پلیس و جاده و ... رو شنید و هیچ دفاعی نکرد ، تازه اومد صریح تر و علنی تر از آقا زاده اش دفاع کرد. نصیحت ها و اقدامات همه برادرهای دیگر رو هم برد زیر سوال؟ یک کلام گفت که این از همه تون برام عزیز تره.به پلیس هم دستور داد که کاریش نداشته باشند.

ماشین به اون گردنه های بالایی رسیده بود. همون جایی که ورودی یوش بود. کنترل ماشین از دست پسر در رفت و افتاد تو یه دره کوچک.دره ای که بعدش دره بزرگتری قرار داشت.

پسره در حالی که ماشین و بچه های فامیل رو درب و داغون کرده بود، از ماشین پیاده شد و وقتی نگاه شماتت بار ماشین های عبوری رو دید شروع کرد به داد و قال که: من مقصر نیستم، اشکال ماشینه ، اشکال جاده است، اشکال پلیسه ، اشکال رییسه ،چرا همه به من گیر می دید؟ چرا...

 


91/7/3
6:29 عصر

چرا ما آغاز جنگ را جشن می گیریم؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

واقعا سوالی که شاید برای خیلی ها مطرح باشد این است که چرا بر خلاف اکثر کشورهای جهان ما آغاز جنگ مان را جشن می گیریم؟

فرض اول: ما می گوییم جنگ مان تحمیلی بوده. یعنی یک ادم جنگ طلب و آدم کش و تا حدی دیوانه قدرت به نام صدام، به ما این جنگ را تحمیل کرد و خانه و کاشانه مان را آماج حملاتش قرار داد.منظورم این است که یک موقع ما برای هدفی مقدس و نیتی خیر جنگی را شروع می کردیم و به آن هدف می رسیدیم ،شاید می شد برای جشن گرفتن آغاز آن جنگ توجیهی آورد، ولی الان کار ما بیشتر شبیه به بزرگداشت گرفتن برای صدام است تا خودمان.

فرض دوم:جنگ در ذات خودش نابودی و خرابی به بار می آورد.مردم بسیاری کشته ویا بی خانمان می شوند.اقتصاد کشور فلج می شود و بسیاری از سرمایه های آن به فنا می رود و یا صرف امور جنگ می شود ،بدون آنکه دستاورد مشخصی برای کشور داشته باشد.با این فرض جشن گرفتن آغاز این همه مصیبت جای سوال دارد.

فرض سوم: از لحاظ منطقی جنگ بهترین و یا حداقل اولین گزینه و راه حل نیست.بسیاری از فقها هم از لحاظ فقهی اش به جهاد ابتدایی در زمان غیرمعصوم اعتقادی ندارند. یک جورهایی در بزرگداشت آغاز جنگ این روحیه جنگ خوب است و شهادت قسمت ما می شد و ... که دائما هم تبلیغ می شود به چشم می خورد و برای برخی این شبهه به وجود می آید که انگار ما دنبال جنگ ایم.  

فرض چهارم: جنگ ،نعمت های زیادی برای ما داشت .به گونه ای که برخی به آن «دفاع مقدس» می گویند.از طرفی در سطح ملی هم سالیان سال بود که ما در برابر تجاوزهای خارجی، قسمتی از کشورمان جدا شده بود و این جنگ نتیجه غرورآفرینی برای ما داشت.منظورم این است که با قبول همه فرضیات مدافعان بزرگداشت جنگ باز هم این سوال وجود خواهد داشت که چرا ما زمان دیگری را برای این تجلیل انتخاب نمی کنیم.

آیا واقعا زمانی که صدام تکریتی به ما حمله کرد و کشور تازه انقلاب کرده ما را با مشکل های بسیاری مواجه ساخت، بهترین زمان برای بزرگداشت مفهومی به نام «دفاع مقدس» است؟

 


91/6/19
10:45 صبح

تغییر لحظه ای قیمت ها

بدست روح اله ریاضی در دسته

قبل نوشت: شاید این سوال برای شما هم مطرح شده باشد که چرا قیمت کالاهایی که از خارج وارد می شود ، به صورت لحظه ای به قیمت دلار وابسته است.کافی است صد تومان روی دلار برود و در همان روز ، فلان کالا به همان نسبت و گاهی بیشتر از آن گران شود .در حالی که تقریبا هیچ کالایی نداریم که به صورت روزانه وارد کشور و فروخته شود.برای همین این افزایش لحظه ای برای خود من سوال بود و از دوستی که در بازار بود، علت آن را پرسیدم.

قبل از شروع باید دو نکته را در نظر بگیریم.

1-     در کشور ما بازاری (آن کسی که در بازار فعالیت می کند به صورت عام) را می توان به صورت صحیح تر یک عمده فروش دانست.توضح این فرض را در ادامه خواهید دید.

2-     در اقتصاد اصطلاحی به نام کشش وجود دارد.که در آن درصد تغییرات دو متغیر را نسبت به هم می سنجند.فرمول کشش شامل یک کسر مانند شیب خط است که به جای x  و y آن دو متغیری را که می خواهیم کشش آنها را نسبت به هم بسنجیم، قرار می دهیم. و آن کسر را در 100 ضرب می کنیم تا به کشش برسیم.مهمترین کشش در اقتصاد ، کشش قیمتی تقاضا است که درصد تغییرات تقاضا را نسبت به قیمت می سنجیم. که به صورت طبیعی نزولی است.یعنی هر چه قیمت کالایی افزایش پیدا کند ، تقاضا برای آن کاهش می یابد.و کالاهای بسیاری وجود دارند که کششی غیر منفی دارند ولی منفی ها معمولا بیشتر هستند.

حالا ببینیم چه اتفاقی در بازار می افتد.شما فرض کنید به عنوان یک بازاری، کالایی با دلار 2 تومانی ، 10 تومان برایتان آب می خورد.با سود 30 درصدی این کالا را 13 تومان می فروشید و سالی 50 تن از این کالا وارد می کنید. وقتی دلار می شود 2/300 اگر شما بخواهیداین کالا را امروز بخرید، باید 11/5برایش پول بدهید.

در نگاه بازار شما وقتی کاسب موفقی هستید که کشش قیمتی تقاضایتان منفی نباشد. یعنی وقتی قیمت دلار بالا رفت و به تبع آن جنس گران شد، تقاضای شما برای آن کالا کاهش پیدا نکند.در حقیقت در بازار کاسبی که خریدش رشد پیدا نکند و یا حداقل افت نداشته باشد، کاسب موفقی نیست. در دید یک بازاری نوسانان قیمت دلار نباید موجب کاهش خرید 50 تنی اش بشود.از طرفی آن سود هم باید سرجایش باشد!

تا امروز من بازاری جنسی را ده تومان می خریدم و 13 تومان می فروختم. دلار 15 درصد گران می شود و من اگر بخواهم امروز آن جنس را بخرم باید 15 درصد گران تر بخرم.درست است که امروز نمی خرم ولی اگر بخواهم بخرم و همان بودجه قبلی را بگذارم، 15 درصد از خرید من کم می شود و این برای من بازاری در عرف بازار یک نوع شکست حساب می شود. در نتیجه آن 15 درصد را روی جنس فعلی ام می کشم تا در خرید آینده ام متحمل ضرر نشوم.

اما اگر دلار کاهش پیدا کرد چی؟ نکند شما توقع داری من از 30 درصد سودم کم کنم؟ شما می خواهی من ضرر کنم؟

اشکالاتی که در این نگاه وجود دارد.

اول اینکه این تصور که فروش بیشتر به معنای سود بیشتر است مدت مدیدی است که رد شده است. الان بحث رضایت مشتری و بازاریابی و فرمول های دیگری به وجود آمده و اگر یک بازاری خودش را مرد تجارت می داند باید به این سمت برود. برای همین است که من بازاری با این نگاه را یک عرضه کننده صرف می دانم. یعنی از یکی می خرم و به دیگری می فروشم.هر تغییر قیمتی را هم مستقیم اعمال می کنم.

دوم اینکه کشش قیمتی تقاضای خریدار از بازاری ثابت نیست،اگر چه یک بازاری کشش خودش را ثابت فرض می کند. یعنی این افزایش در قیمت ،در دراز مدت به کاهش تقاضا می انجامد و موجب ضرر بازاری می شود.نمونه اش بازار مسکن فعلی که برای قیمت های گذاشته شده مشتری وجود ندارد.(البته این یک اصل کلی نیست ولی همان طور که گفتم اکثر کالاها کشش قیمتی تقاضای منفی دارند.)

سوم یک مبحث بسیار زیبایی توسط برخی علمای مدیریت مطرح شده است که در مطلبی مجزا به آن می پردازم.فقط خلاصه اش این است که نمی تواند یک بخش از اقتصاد فقط خودش را ببیند  و از تاثیر رفتارش بر سایر بخش ها غافل شود. گاهی اوقات حواسمان نیست که در نهایت تاثیر رفتاری که خودمان آغاز کننده اش بودیم مثل بومرنگ به خودمان بر می گردد.

 


91/6/15
4:31 عصر

یادداشت های انتخاباتی- 2

بدست روح اله ریاضی در دسته انتخابات 92

قبل نوشت: رای دادن در انتخابات به نظر من یک حق است.فرقی هم نمی کند که در کدام کشور و چه انتخاباتی باشد.برای همین در نگاه اولیه ،هیچ وقت خودم را از این حق محروم نمی کنم. یعنی نگاهم این است که رای بدهم و برای رای دادن تلاش کنم.حالا اگر شرایطی پیش آمد که نشد و امکان رای دادن فراهم نشد،حرف دیگری است.به همین منظور تصمیم دارم تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تا آنجا که می توانم به این مساله بپردازم و با دوستان به تبادل نظر بپردازم.

شاید یکی از مهم ترین سوال هایی که در چند ماه اخیر که فاصله زیادی با زمان انتخابات داریم، باید به آن پاسخ مناسبی بدهیم آن است که وضع موجود در نظر ما چقدر مطلوب است و اگر اشکالی وجود دارد از کجاست؟

در حقیقت اگر بخواهیم گذشته را چراغ آینده بدانیم ، باید تکلیفمان را با گذشته مشخص کنیم.در کل به نظر می رسد در مورد وضع موجود و دولت فعلی 4 نظر وجود دارد.

نظر اول آن است که همه چیز بر وفق مراد است و باید وضع فعلی ادامه پیدا کند.قطعا کاندید مورد نظر طرفداران این نظریه همان فردی است که از طرف دولت فعلی معرفی می شود.

گروه دوم همان بریدگان از دولت پس از قهر 11 روزه هستند.از نظر این افراد، سیاست ها و اجرای آنها اشکال چندانی نداشته و ندارد ، بلکه مشکل از مجری است که ولایت پذیری کاملی ندارد و باید شخصی بر سر کار بیاید که در این خصیصه تمام تر و کامل تر باشد.جماعت مداحان و سپاه و بسیج و اهالی بصیرت نمای موجود از طرفداران این نظریه هستند و کاندیداهایی چون اقایان جلیلی و ولایتی و حتی پورمحمدی و به نسبت کمی قالیباف مدنظر این جریان هستند.

دسته سوم در کنار ضعف مجری، اجرا را نیز از پاشنه آشیل ها و نقاط ضعف این دولت می دانند.این گروه به دنبال مدیر اجرایی و حرفه ای تری می گردند که با به کار گیری نیروهای زبده بتواند وضع اجرایی فعلی را بهبود دهد و سرعت بیشتری را فراهم کند و در کنار آن نقطه ضعف هایی مانند قانون گریزی و ... را نداشته باشد. کاندیداهای این جریان از اقای قالیباف تا عارف را شامل می شوند.

نظر چهارم که نگارنده هم تا حدی به آن نزدیک تر است ، اشکال را اگر چه در مجری و اجرا می داند، اما مساله اصلی را در استراتژی غلط می بیند. آن خطبه معروف هم این نکته را گوشزد می کرد که سیاست های دولت در اکثر امور مورد تایید بود و چیزی نیست که با تغییر دولت ،به تاریخ سپرده شود.

برای تغییر استراتژی موجود سه راه حل وجود دارد که متناسب با هر کدام گزینه هایی مطرح می شوند.

راه اول استفاده از نیروهایی است که به آنها رادیکال و به تعبیر معتدل تر عمل گرا گفته می شود.اینان کسانی هستند که با جدیت و حتی به قیمت تضاد و درگیری و اختلاف می خواهند به صورت سخت هم شده، استراتژی فعلی را تغییر دهند.در بین گزینه های این جریان موجه ترین شان اقای عبدا... نوری است که بعید می رسد در مقطع فعلی ، کسی بتواند از این جریان از فیلتر شورای نگهبان عبور کند و لذا این راه چندان عملی به نظر نمی رسد.

راه دوم استفاده از منتقدین معتدل تر استراتژی موجود است که نماد شاخص انها آقای خاتمی است.این راه با دو مشکل مواجه است.اول اینکه تاکنون هیچ پیامی مبنی بر امکان حضور آنها صادر نشده و به نظر هم نمی رسد که اتفاقی بیافتد.دوم اینکه در صورت امکان حضور و حتی رای آوردن، امکان عملی کردن روش و استراتژی آنها به قول آقایان زیباکلام و عبدی، با توجه به فضای کنونی حاکمیت تقریبا محال است. وقتی این جریان در دوره قبل با وجود قدرت بیشتری که داشت نتوانست تغییر را نهادینه کند و هر روز با مشکل جدیدی مواجه بود در مقطع فعلی چه کاری می تواند انجام دهد؟

اما تنها راه موجود و تا حدی امکان پذیر استفاده از افرادی است که اگر چه به مانند دو مورد اول در مورد تفاوت دیدگاه استراتژیک ، اختلاف کمتری با وضع موجود دارند، اما توان تغییر در استراتژی موجود را در حد مورد قبول خودشان ، دارند.

این افراد از چنان سابقه و عقبه ای برخوردارند و افرادی با آنان به همکاری خواهد پرداخت که مجلس و سایر نهادهای وابسته به استراتژی فعلی قدرت سنگ اندازی و ممانعت از استراتژی های آنان را نخواهند داشت.

گزینه اول این جریان میر بود که در انتخابات قبلی سوخت و الان در وضع منفعلانه ای قرار دارد. گزینه دوم آقای هاشمی است که او هم با توجه به اتفاقات انتخابات های 84 و 88 از احتمال بسیار کمی برای حضور برخوردار است و تنها گزینه باقیمانده جناب ناطق نوری است که اگر چه از دو گزینه قبلی ،کم توان تر و احتمالا دارای اختلاف استراتژیک کمتری است، اما احتمال حضور بیشتری دارد.

 


91/6/8
12:55 عصر

دفاع ضدارزشی از ارزش!

بدست روح اله ریاضی در دسته

متاسفانه وزارت ارشاد قافیه را باخت و دوباره مصلحت سنجی های پشت پرده بی قانونی دیگری را به ثبت رسانید. و عالی ترین مقام فرهنگ و هنر مملکت نتوانست از حیثیت و کیان اعطا شده اش دفاع کند.

منظورم همان اختلاف بین ارشاد و حوزه و شهرداری در مورد اکران فیلم ها هست که ختم به شر شد که می توان از سه زاویه به آن پرداخت.

1-     این که هر کسی بیاید و بگوید من این را اجرا نمی کنم و یا آن طور که دلم بخواهد اجرا می کنم، در حوزه اجتماعی به آشوب و هرج و مرج منتهی خواهد شد. سینما و اکران فیلم هم موضوعی اجتماعی است و متولی مشخصی چون وزارت فرهنگ دارد.البته ممکن است که در این وظیفه خطاها و اهمال هایی صورت بگیرد که باید روند قانونی مبنی بر شکایت و جریمه از این نهاد وجود داشته باشد تا به دیکتاتوری فرهنگی منجر نشود اما این که هر سینما و نهادی برای خودش حکم صادر کند و قوانین تعیین شده توسط نهاد مسئول را به هیچ پندارد ،سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.حتی اگر اقدام اولیه شورای صنفی در ندادن حواله اکران به این سینماها کاری غیرقانونی بود، به نظر من بهتر است که با تصویب قوانینی از این سنخ، اجازه این گونه حرکت های تک محورانه و قانون شکنانه برای همیشه گرفته شود. بالاخره عوامل فیلم و بسیاری از افراد و ... زندگی شان به همین درآمد ها بستگی دارد و خدا می داند چقدر از این تصمیمات لطمه می خورند.

2-     در حریم خصوصی و فردی می توان قوانین خاص خود را تنظیم کرد به شرطی که نقض کننده قوانین عمومی نباشد.منظورم این است که شاید صاحب یک سینمای خصوصی بتواند مثلا از اکران یک فیلم خاص خودداری کند(البته اگر قانون به او این اجازه را داده باشد.) در آن صورت سود و زیان مربوط به این تصمیم هم بر عهده خودش است.شما آدم ارزش مداری هستی و حاضری برای دفاع از ارزش های مورد نظرت ضرر مالی هم بدهی. اما این خوش رقصی اگر از پول مردم و بیت المال باشد نه تنها از نظر من ارزشی ندارد که خیانت در امانت هم هست.مگر حوزه هنری و شهرداری ملک شخصی روسای فعلی شان هستند؟ عمده سینماهای حوزه که از فراریان رژیم سابق به آنها ارث رسیده و چند تایی هم که ساخته اند از ردیف همان بودجه دولتی شان بوده.شهرداری هم به همین منوال.

3-     یک حسی همیشه به من اثبات شده که هر وقت عملی از حالت شعور به شعار می رسد در نهایت و در خفا عکس آن اتفاق می افتد. من ارتباطات بسیاری با حوزه هنری دارم. همین سال گذشته که حوزه به اکران فیلم های جشنواره در سینما سپیده پرداخت ،می آمدید و می دیدید که با چه قیافه هایی به آن سینما می آمدند.آن موقع مسئولین ارزش مدار حوزه کجا بودند که افرادی با بلیط مخصوص و غیرقابل فروش حوزه و با ظاهری غیرارزشی از دید آقایان به آنجا می آمدند. مثال دوم مربوط به خانه هنرمندان و تماشاخانه ایرانشهر می شود.تقریبا هویداست که مسئولیت این دو نهاد بر عهده شهرداری تهران است اگر چه هیات مدیره صوری و هنری و مستقلی دارند. قبل از ماه رمضان به دیدن نمایشی در این مجموعه رفتیم که در آن صحنه ای وجود داشت که کل ایراداتی که دوستان ارزش مدار از سه فیلم خصوصی، گشت ارشاد و خوابم می آمد می گیرند با آن صحنه قابل مقایسه نبود.چون که اهل اشاعه منکر و غوغاسالاری نیستم در همین حد اکتفا می کنم و یاد آن مثل معروف می افتم که دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را.

 


91/5/25
3:52 عصر

عیش موقت

بدست روح اله ریاضی در دسته

ناگفته پیداست که حذف رقیب از ساختار رسمی قدرت حلاوت و شیرینی بسیاری برای طالبان قدرت دارد.اما نکته ای که معمولا از آن غفلت می شود آن است که قدرت را نمی توان در پست و مقام و قدرت و اختیار رسمی خلاصه کرد.

اگر بنا بر تعریف  نسبتا همگانی ،قدرت را به معنای نفوذ بدانیم، نمی توانیم این نفوذ را فقط و فقط در چارچوب سمت های رسمی و قانونی تعریف کنیم.اگر چه آنان که عنوان و مقامی دارند به پشتوانه همان جایگاه شان امکان تصمیم گیری و اعمال قدرت را به دست می آورند ،ولی نفوذ در تصمیم ها و از آن مهم تر پذیرش و مقبولیت تصمیم در بین مردم و اجراکنندگان آن ، به چیزی بیشتر از «قانون حکم می کند» ، احتیاج دارد.

این جاست که پدیده ای به نام قدرت غیررسمی شکل می گیرد که پشتوانه اش عواملی به جز قانون و پدیده های رسمی است. در حقیقت قدرت غیررسمی شکل ناب تری از نفوذ را به نمایش می گذارد و درضمن، محدودیت ها و پاسخ گویی های قدرت رسمی را نیز ندارد.

مثلا یک مسئول نمی تواند در حالی که در حیطه مسئولیت اش از عدالت خبری نیست، ادعای عدالت ورزی کند ولی آن دیگری حتی اگر 30 سال هم در پست و سمتی بوده باشد و ذره ای هم در جهت عدالت قدم برنداشته باشد، پس از مدتی که از قدرت رسمی کناره گیری کرد و چه بهتر که به زور به کناری رانده شده باشد، سخن اش از عدالت حتی اگر به کام مخاطبانش ننشیند، ولی برایشان تلخ نیز نخواهد بود و مورد انتقاد قرار نمی گیرد.

با این حساب، خطای استراتژیک بس بزرگی است که قدرت را در قدرت رسمی خلاصه کنیم و آن را هم به افراد خاصی محدود سازیم و دیگران را به زور و تهمت و آشوب و بی فرهنگی هایی که در جامعه امروز ما متداول شده است، به حاشیه برانیم.

چرا که با این کار مهم ترین لطف را به رقبای مان کرده ایم.آن ها را در جایگاهی قرار دادیم که محدودیت های جایگاه رسمی را ندارند و می توانند با فراغ بال بیشتری به فعالیت و سخن وری بپردازند و از آن طرف، اگر افراد توانمندی باشند، خواهند توانست برای خودشان قدرت و نفوذی فراهم کنند که دیگر از دایره نظارت و کنترل ما خارج خواهد بود.برای همین است که اهل اندیشه به جای حذف رقبایشان معمولا با اعطای سمت های صوری و با حداقل اختیار رسمی از افتادن آنها در مسیر قدرت غیر رسمی و از کنترل خارج شدنشان جلوگیری می کنند و در زمان مقتضی می توانند کاسه و کوزه ها را سر همان دست و پا بستگان قدرت رسمی بشکنند.یعنی همان کاری که مامون عباسی که به تعبیری زیرک ترین خلفای در زمان معصومین بود با امام رضا (ع) کرد.

استراتژی که از آن مناظره شوم آغاز شد و در کوتاه مدت ثمراتی هم برای برخی افراد داشت ، اگر چه تا به امروز هنوز هم ادامه دارد و در سخنرانی آقای ناطق در حرم رضوی شمه ای از آن را مشاهده کردیم، ولی چنان لطفی به همین افراد کرد که الان محبوبیتی به دست آورده اند که در قیاس محبوبیت شان در انتخابات هایی که شرکت کرده بودند، ریشه ای تر و حقیقی تر شده و یکی از کسانی که سه سال است مدام او را یکی از سران ف... معرفی می کنند، رای دادنش در روستایی حاشیه ای از بسیاری از اخبار انتخابات ، برای خود همان حذف کنندگان، مهم تر جلوه می کند.


91/5/17
11:41 صبح

یادداشت های انتخاباتی-1

بدست روح اله ریاضی در دسته

صادق زیباکلام قبلا یک طرحی داده بود که اینجا بیشتر و بهتر توضیح داده و می شود در موردش بحث و تبادل نظر کرد.


91/5/15
6:50 عصر

ورزش میلی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

عرصه ورزش در کشور ما به دلایلی، مصلحت سنجی های کمتری دارد و می توانیم با نگاه به رفتاری که در این عرصه ارائه می دهیم به واقعیت اجتماعی خودمان پی ببریم.

این روزها که حال و هوای جهان المپیکی شده و ورزش به عنوان اولین خبری است که در اکثر خبرگزاری ها و رسانه ها قابلیت تیتر شدن دارد، بد نیست نگاهی به رفتار رسانه ای خودمان و به خصوص صداوسیما بیاندازیم.

من خودم بارها شاهد انتقادات ریز و درشت از رسانه ملی و میلی خواندن آن بودم که عمدتا معطوف به برخورد سلیقه ای و میلی این رسانه با اخبار بوده است.اما معمولا این انتقادات به رفتار رسانه ملی در زمینه پوشش اخبار سیاسی بر می گردد و پاسخ طرف مقابل هم مبنی بر مصلحت سنجی ها بوده است.

به عنوان نمونه رفتاری که اخبار رسمی ما در قبال حوادث سوریه دارد و گاهی حتی واقعیتی که خود سوری ها در رسانه شان بیان می کنند، در اخبار ما سانسور می شود.

اما به نظر می رسد این رفتار یک جانبه و جهت دهی آشکار و حتی با غرض که به حذف برخی اخبار و تکذیب برخی دیگر اقدام می کند، در پوشش اخبار ورزشی هم به کرات وجود دارد.کافی است ایران یک مدال بگیرد تا سیلی از اخبار روانه شوند و از صعود فلان پله ای سخن به میان آید.اما حذف ورزشکار و تیمی ایرانی و سقوط ایران در جدول مدال ها ،یا گفته نمی شود و یا به صورت گذرا از آن رد می شوند.

در حقیقت در عرصه ورزش است که پی می بریم ،رفتار غیر خبری و گاه قیم مابانه به جزیی از سیاست رسمی ما تبدیل شده و ربطی به مصلحت سنجی ها و توجیهات سیاسی ندارد.

رفتار دوم را در پوشش به اصطلاح خودشان ناداوری در مسابقات بوکس مشاهده کردیم که تا دو روز به این مساله می پرداختند و حواسشان نبود که با ترویج ناداوری ناداوری کردن و دست ندادن ورزشکار ما و در واقع عدم احترام به قانون و رای داوری که در آن مسابقه حرف آخر را می زد چه چیزی را به خاطر اهداف کوتاه مدت شان در ذهن جامعه حک می کنند.

جامعه یک روزه شکل نمی گیرد و اگر امروز در عرصه ورزش و سایر عرصه ها شاهد قانون شکنی و عدم تمکین به داور و ... هستیم، برخی ریشه هایش به این رفتار های شاذ رسانه ای مان بر می گردد.


91/4/26
1:30 عصر

هنر خوار شد...!

بدست روح اله ریاضی در دسته

به غیر از علی لاریجانی آن هم با سه روز تاخیر،هیچ مقام عالی رتبه ای درگذشت استاد سمندریان را تسلیت نگفت.حتی وزیر ارشاد هم.

آنچه من از سمندریان می دانم آن است که یکی از تحصیل کرده ترین هنرمندان ایران و کسی بود که عمده تئاتری ها و بازیگران سینما خودشان را به نحوی شاگرد او می دانستند و برای او و هنرش احترام قایل بودند.شاید ما در عرصه هنرمان دو سه نفر هم با این همه محبوبیت و مرجعیت نداشته باشیم.

حالا وقتی می بینیم برای امام جمعه فلان شهرستان و یا حتی ننه علی پیام تسلیت صادر می شود(که البته بحث من نفی صدور آن پیام ها نیست) و برای چنین شخصیت کارکرده و موجه و البته غیر سیاسی ای(که اگر سیاسی بود با این فضای سیاست زده می شد به نحوی توجیه اش کرد) حضرات مسئولین نه پیامی می دهند و نه حضور و نماینده ای و حتی بازتابی...

یک جورهایی ناشکری و قدرنشناسی و عدم آشنایی به وظایف و از همه بالاتر عدم توجه به انسان های کوشا و دانشمند در ذهن ام تدعی می شود.

این فیلتر کردن ها، این احترام نگذاشتن ها ، این سیاسی کردن و سیاسی دیدن مسایل تاثیر خودشان را در جامعه می گذارند و ما را هر روز از فضای دوستانه و محترمانه مان جداتر می کنند.

یک پیام ساده دادن و احترام کردن برای امثال سمندریان ها که رخ در نقاب خاک کشیده اند هیچ بهره ای نخواهد داشت، ولی ما را بالاتر و محترم تر می کند.اگر می خواهیم محترم باشیم،احترام نگه داریم.که اگر هنر خوار شود، جادویی ارجمند خواهد شد.

بعدنوشت: دیدم جناب وزیر ارشاد به مراسم ختم استاد رفته اند.بی انصافی بود به آن اشاره نکنم.


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >