سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/4/22
10:55 عصر

دلتنگم کردی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

حمید سمندریان را هیچ وقت ندیدم.برایم جالب بود که فردی هنوز زنده باشد و سالنی به نامش کرده باشند. که این همه بازیگر ریز و درشت از شاگردی او با افتخار یاد کنند.

حیف شد که عمر تئاتری شدن ما به اندازه عمر دیدن سمندریان و کارهایش طولانی نبود.

استاد شدن سختی های زیادی می خواهد و استاد ماندن خیلی از آن سخت تر است.

به همه دوستان توصیه می کنم اگر فرصت دارند برای تئاتر وقت بگذارند.هنوز به اندازه سینما سیاسی نشده و این به آن معنی است که دارد نفس می کشد.حتی با مدیریت دولتی و رفتن ابر اساتیدی چون حمید سمندریان!


91/4/21
10:38 عصر

افتخار معکوس

بدست روح اله ریاضی در دسته

نمی دانم جدیدتر ها سوار این پیکان لکندی هایی شدید که تا همین چند سال پیش به وفور ،تاکسی و شخصی اش به مسافرکشی می پرداختند.

نه صندلی درست و درمانی داشت، شیشه بالابر دستی اش رو در آورده بودند و بستگی به شانس شما داشت که تا کجا باز مانده بود.اونهایی که قد بلندی داشتند پایشان به صندلی جلو گیر می کرد.بعضی هایشان هم یک میله جوش داده بودند و برخی دیگر پشتی گذاشته بودند.درب شان عمدتا یا از بیرون باز نمی شد و یا از داخل بسته.توی برخی شان که می نشستی در خوش بینانه ترین حالت 20 سانت با کف زمین فاصله داشتی و تمامی دست اندازها را به وضوح احساس می کردی

توی چنان ماشینی ،فنر و جلوبندی و ... یعنی سوسول بازی.حالا راننده اون پیکان ادعا کند که ماشین بنده در دست اندازهای چنین و چنان آخ هم نمی گوید(شما هم نگو و حسرت اش را بذار!)

بیچاره آن مسافری که عقب نشسته بود.و الا آن راننده جلویی که پشتی و دم و دستگاه اش به راه بود و با همین ماشین قراضه دو برابر تحصیل کرده های ارشد و دکترایش درآمد داشت.

توی یک چنین سیستم درب و داغان و حداقل حداقلی که هیچ رفاهی برای  مسافرش فراهم نمی کند، شعار جلوبندی سالم دادن ،بیشتر جنبه اعتماد به نفس داخلی دارد.مثل اینکه بگویی تحریم ها هیچ اثری در کشور ما ندارد.ما را قوی تر می کند، واکسینه می کند!

 


91/4/15
11:41 صبح

تاملی در باب مساله اسلامی سازی علوم

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقای سروش محلاتی در ادامه بحث اسلام و مقتضیات زمان و در جلسه دوم از موضوع علم و دین مباحثی را مطرح کرد که حرف همین روزهاست.البته من کمی دیر رسیدم و یادم رفت کاغذ برای نت برداری ببرم و اولش به یه نظریه از آقای جوادی اشاره کردند که سهم من فقط «این نظریه از اقای جوادی بود» شد.

در نظر اول تمامی علوم از ریاضیات و علوم تجربی گرفته تا علوم انسانی، ریشه ای غربی دارند و لذا مورد قبول دین نیستند.

در نظزیه دوم که مهمترین و کارکرده ترین فرد در آن آیت الله مصباح است، علوم به دو دسته علوم انسانی و غیر انسانی تقسیم می شوند.از نظر این گروه علوم غیر انسانی چون جنبه کاربردی و قراردادی دارند و بیشتر به منظور رفاه حال بشر تدوین شده اند و دین دار بودن و یا نبودن فرد تاثیری در این که به طور مثال دو ضرب در دو می شود چهار ،ندارد.بنابراین این دسته از علوم نفی نمی شوند و می توان بدون اکراه از آنها استفاده کرد.

اما در مورد علوم انسانی :

1- این علوم نتایجی را تجویز می کنند که خلاف دین است.مثال: فردی به دلیل فشارهای روانی به روانپزشک مراجعه می کند و دکتر او تجویز می کند که برای کاهش درد و الم مقداری شراب بخورد.

2- برخی پیش فرض ها و پایه های علوم انسانی خلاف دین است و به خصوص آنکه در این علوم معمولا با یک فرض و راه حل مواجه نیستیم و همین چند رایی خود نشان دهنده آن است که نمی توان این علوم را بر مبنای اسلامی که یک رای دارد دانست.

در نتیجه تجویز این دوستان آن است که باید این علوم را اسلامی و دینی کرد.

در مورد نظریه دوم سه اشکال به ذهن می رسد.

1- کاری که علم در بیشتر موارد می کند تجویز است و این تجویز بر اساس تجربه و آزمون و خطا به دست آمده است.در این تجویز هم هیچ اجباری نیست و کار علم آن نیست که بیاید موارد را با شرع بسنجد.به عنوان مثال در اقتصاد گفته می شود که باید نرخ سود بانکی بیشتر از تورم باشد و الا با رشد نقدینگی در جامعه ،تورم بالایی به وجود خواهد آمد.(همین وضعیت فعلی ما) حالا ممکن است که علما نرخ سود بانکی را ربا بدانند در نتیجه یک مسلمان مقلد پول اش را در بانک نمی گذارد و یا آنکه در جمهوری اسلامی این کار را نمی کنند.ولی این به آن معنی نیست که باید کلا بساط این علم را برچید و علم دیگری پایه گذارد.چه بسا تجویزهای دیگر همین علم بسیار به کار آید.مگر همین الان همه مراجع ما که به ربای در بانک ها ایراد وارد می کنند در همین بانک ها حساب ندارند.

2- این که گفته می شود علم با دین در تضاد است منظورمان کدام دین است.در علم فقه که یکی از نتایج معارف دینی است ما با اختلاف نظرهای زیادی مواجه هستیم.برای همین اسلامی کردن علوم را بر مینای کدام اسلام می خواهیم انجام دهیم.

3- گفته می شود که در ذهن برخی دانشمندان غرض ورزی هایی نسبت به دین وجود دارد.اول اینکه می توان حداکثر می توان یک عالم را به چالش کشاند و نظریات اش را نفی کرد و نتیجه نمی شود که کل علم را نفی کنیم.دوم آنکه همین غرض ورزی نسبت به علم هم وجود دارد.مثلا فردی که شکمو است وقتی در مورد مضرات آن هشداری می شنود ادعا می کند که پدران او خورده اند و عمر طولانی کرده اند.

برای مطالعه بیشتر و آشنایی با نظریات آقای مصباح  این لینک را می توانید ببینید.


91/4/8
5:58 عصر

آسیاب به نوبت

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک مصاحبه ای بنیاد شهید بهشتی به مناسبت سالگرد شهادت ایشان با آقای هاشمی کرده که می توانید آن را اینجا بخوانید.

یک قسمت اش که از همه جالب تر بود و جزو موارد معدودی بود که به شهید بهشتی پرداخته شده بود، در مورد تفاوت دیدگاه انقلابیون در مورد حرکت انقلابی شان بود.آقای هاشمی اذعان دارد که شهید بهشتی معتقد بوده که اول باید کادرسازی کرد و بعد به فکر انقلاب و تغییر رژیم افتاد.اما ایشان و اقای خامنه ای و ... نظری متفاوت داشتند و می گفتند اگر کادرسازی کردیم و نتوانستیم انقلاب کنیم چی؟برای همین بهتر است در کادرسازی متوقف نشویم و بیشتر به دنبال تغییر رژیم باشیم و از فرصت ها به نحو احسن استفاده کنبم تا مبادا از دست بروند و همان رژیم باقی بماند.

ای کاش آن دوستان از آقای هاشمی می پرسیدند که الان هم به نظر شما دیدگاه شهید بهشتی مناسب تر و منطقی تر نبود؟

شما که 16 سال جزو سه نفر اول کشور بودید و بعدش هم اگر مردم به شما رای می دادند باز هم در کسوت رییس یکی از قوا فعالیت می کردید و امروز در هر دیدارتان کلی از وضع کشور انتقاد می کنید و از نبود نگاه کارشناسی می نالید.

کشوری که تمامی روسای دولت اش به ضد نظام و انقلاب و ... تعبیر می شوند و رییس قوه قضاییه زمان امام اش به خاطر کاستی ها از مردم عذرخواهی می کند و روسای مجلس اش ساکت و پشت پرده و نفر دوم فتنه نامیده می شوند.

شاید اگر دوباره در عالم خیال شهید بهشتی به دیدار آقای هاشمی و ... بیاید آنان را خطاب قرار دهد که:

دیدید بزرگواران حق با بنده بود و من در خشت خام آن دیدم که شما در آیینه ندیدید؟

دیدید که انقلاب کردید و این همه هزینه دادید و هنوز بعد سی و اندی سال در بدیهیات مانده اید و نه از دین تان رمقی مانده و نه وضع مردم کشورتان را به سامان رساندید و نه...؟

دیدید که اگر شما حداقل تعهدی به دانش و منطق داشتید ولی قطعا در حوزه اجرایی بی سواد بودید را نتیجه می شود بی سوادان پر ادعای پوپولیست؟

این خاطره آسیاب به نوبتی که ایشان مدام تعریف می کنند را می شود این گونه هم تعریف کرد:

اگر به فکر تربیت نیروهای متخصص و کادرهای اجرایی و اندیشه ای در تمامی حوزه های کشورداری نشوی.اولش مجبوری که اجرا را بدهی به آنانی که قبولشان نداری و بعدش با هزار و یک هزینه اجرا را خودت در دست بگیری و کج دار و مریز حرکت کنی و در نهایت زمام امور می افتد به دست تندروهای بی سواد که تعهد شما را ندارند و حد و مرزی نمی شناسند و کشور را به پرتگاهی می برند که شاید راه بازگشتی نداشته باشد.داستان فرانکشتاین هم در جای خود محفوظ.آسیاب به نوبت عزیزم!


91/4/1
1:55 عصر

مذاکرات هسته ای و شباهت های آن با انتخابات

بدست روح اله ریاضی در دسته

مقدمه: در این یادداشت بنا دارم به سه دلیل مناقشه هسته ای جمهوری اسلامی با قدرت های جهانی پرداخته و به برخی شباهت های آن با مساله انتخابات در جمهوری اسلامی و رفتار شورای نگهبان بپردازم.

سوال اصلی شاید این باشد که در مناقشه هسته ای که اسم آن را مذاکره گذاشته ایم، طرفین دعوا چه می گویند و چه رفتاری از خود بروز می دهند.

جمهوری اسلامی می گوید که غربی ها زور می گویند.انها را در حالی که به دوستان خود و به خصوص رژیم صهیونیستی بابت داشتن 200 کلاهک هسته ای هیچ فشاری نمی آورند،جمهوری اسلامی را از داشتن حق طبیعی اش بر اساس قوانین بین المللی،محروم کرده اند و حالا که جمهوری اسلامی خودش دست به کار شده و می خواهد به خواسته بر حق اش برسد، آنها با مانع تراشی و تحریم و مانند آن در این راه خلل ایجاد می کنند.

این گفته جمهوری اسلامی را می توان به وضوح در سخنان اقای جلیلی و اخبار روزنامه ها و صداو سیمای حکومتی به وضوح دید.

اما غربی ها می گویند که جمهوری اسلامی مشکوک است و باید اعتماد سازی بکند.یعنی در ابتدا این کار را با مخفی کاری شروع کرده و هم اکنون نیز به همین صورت ادامه می دهد و ما که نماینده جهان هستیم کاملا در جریان کارهای ایران نیستیم.

اما مهمترین دغدغه غربی ها به رفتار جمهوری اسلامی از ابتدا تا به اکنون بر می گردد.اگر غربی ها نگرانی خاصی از کلاهک هسته ای رژیم صهیونیستی ندارند به خاطر آن است که آن دولت را متحد استراتژیک خود می دانند اما با جمهوری اسلامی که همیشه به دنبال ضربه زدن به آنها در فلسطین و لبنان و اخیرا عراق و بحرین بوده چه؟البته منافع مشترکی همن بین دولت ها وجود دارد ولی حداقل در چارچوب داخلی هنوز هم در جمهوری اسلامی و در برنامه های رسمی شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس سر می دهند.

من قصد ارزش گذاری و قضاوت در مورد رفتار ها و گفته های طرفین مناقشه را ندارم اما شباهت زیادی بین این رفتار ها و گفته ها با آنچه در فرآیند انتخابات و تعیین صلاحیت در کشور ما رخ می دهد ،می بینم.

فقط کافی است به جای 5+1 بگذارید شورای نگهبان و به جای مناقشه هسته ای بگذارید انتخابات.

معترضین به رد صلاحیت ها می گویند که شورای نگهبان زور می گوید و نه بر اساس قوانین که بر اساس سلیقه تعیین می کند که چه کسی می تواند در انتخابات کاندیدا بشود و چه کسی نه.آنان می گویند فردی که مرتکب قتل و دزدی و مانند آن شده و پرونده باز قضایی دارد به راحتی تایید صلاحیت می شود ولی فلان وزیر و نماینده و انقلابی پیش کسوت به خاطر آن که سلیقه سیاسی اش منطبق با اعضای شورای نگهبان نیست به استناد موارد مبهمی چون عدم التزام به اسلام و قانون اساسی(که همان سلیقه اعضای شوراست) رد صلاحیت می شود.

اما شورای نگهبان می گوید که به معترضان مشکوک است و آنان می خواهند نظام ولایی را سرنگون کنند و از قدرت آن بکاهند و در جلسات محرمانه شان توطئه می چینند و یا دشمنان قسم خورده نظام پالوده می خورند. واقعیت هم آن است که معترضان فعلی در دوره ای که قدرت داشتند(به عنوان نمونه در مجلس ششم) تندروی هایی در برابر حکومت داشتند که دبیر شورای نگهیان تعیین صلاحیت آنان را از اشتباهات خود می داند.

نمی دانم چرا طرفین دعوای داخلی در عرصه خارجی طالب رفتار دیگری هستند.این هم احتمالا به این بستگی دارد که چه کسی سوار و چه کسی پیاده است و به آن تعبیر:یک بام و دو هوا


91/3/22
10:57 صبح

وظیفه دین!

بدست روح اله ریاضی در دسته

«دین برای بهبود زندگی مردم است و اما سرای آخرت،نتیجه قطعی زندگی شرافتمندانه این دنیاست»

این جمله امام موسی صدر برام خیلی معنی داره


91/3/9
6:49 عصر

ما روزهای حمعه تعطیلیم!

بدست روح اله ریاضی در دسته

نمی دانم رمان «کمی دیرتر» آسیدمهدی شجاعی را خوانده اید یا نه! قشنگ است و ارزش یک بار خواندن دارد و من را یاد آن نشریه کذا انداخت که داستانی به همین سبک در آن منتشر شد و کار را سیاسیون به جاهای باریک کشاندند.

اما منظورم از این یادداشت ، اشاره به شعری بود که استاد گلم ابوالفضل زرویی نصرآباد در وصف این رمان سروده است.شعری که لبخند را به گوشه لبم نشاند و بر سراینده اش هزاران درود فرستادم.

گفتند: روز جمعه می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم ...

کامل اش را اینجا بخوانید


91/3/4
5:1 عصر

به پاییز بگو برگردد!

بدست روح اله ریاضی در دسته

یکی از دوستان عزیزم ،اینجا مطلب بسیار قشنگ و احساسی نوشته که خلاصه اش می شود این که «آقای جلیلی! امیدوارم پیروز برگردی تا غرور ترک خورده ما و نگاه خفت باری که آن طرف آبی ها به ما دارند را اصلاح کنی ،حتی اگر نتیجه اش سختی بیشتر ما و سرکوب و تحقیر داخلی خودمان باشد»

اما واقعیت اش این است که اگر چه در مورد جمله پیرو بالا ؛یعنی پذیرفتن سختی ها با این دوست عزیزم موافقم، ولی نمی توانم در مورد جمله پایه آن به جز جنبه احساسی اش ،جنبه عقلایی پیدا کنم.برای همین، یاداشتی را بر همان سبک احساسی می نویسم که پاسخی است بر دوست هنوز ندیده ام: سرطان ذهن عزیز.

من هم دوست دارم؛ که سربلندی کشورم را ببینم و البته نمی خواهم با این سربلندی جای دیگران را تنگ کنیم و حق داشته شان را بگیریم.من عاشق ایرانم ولی نمی خواهم ایران من با قابلیت کم و توان نداشته اش و تنها با اتکا به پارتی و رانت و رشوه و  ... بتواند در دنیا بدرخشد. و می دانم که دعاهایمان به جانب عزیرترین های الهی؛ مبنی بر ذلیل شدن دشمنانمان ،ره به هیچ جایی نمی برد که اشکال از خودمان است.

من هم دوست دارم؛ که جهانیان به ما احترام بگذارند و نگاه بدوی به ما نداشته باشند و البته نمی خواهم این نگاه را فقط با داشتن رسانه های دروغگو و چاپلوس و ظاهری پوشالی و توخالی به دست بیاورم.

من هم دوست دارم؛ که ندای رحمانی اسلام ، که انسان همراه با خالق، بر تمامی جهان طنین انداز شود. و البته با آنچه که به زور سرنیزه، با نبین و نپرس و نفهم، با تخریب و تحقیر ، و با حاکمیت اقلیتی بی کفایت که خودش را در لباس اسلام درآورده به دست آید، مخالفم و برایم ارجحیتی نسبت به نظام فعلی جهان ندارد.

من هم دوست دارم؛ که دولتمردان ما در مذاکرات شان با طرف های دیگر پیروز بیرون بیایند و البته نمی خواهم پیروزی من به معنای شکست و در مضیقه قرار گرفتن ناحق انسان های دیگر کشورها شود. و البته می خواهم که دولتمردان ما همان گونه که از طرف مقابل شان راستی و درستی را طلب می کنند، خودشان هم در برابر مردم شان به آن پایبند باشند.

من هم دوست دارم؛ که خودم و مردم ام لیاقت نعمت های بیشتری را داشته باشیم و رفاه و آسایش و سعادت دنیوی و اخروی ره توشه قطعی مان باشد و البته فراموش نکنیم که اینها با تلاش و کار درست و درست کار کردن به دست می آید،نه نشستن و دعا کردن و شعار دادن.

من هم فتح خرمشهر را دوست دارم، هنوز طنین «شنوندگان عزیز !توجه فرمایید» برایم بهترین پیام هاست، عاشق آن اضطراب منتهی به شادی غرورآفرین ام، اما چه کنم که اگر حجاب ها کنار برود، خواهیم دید که در همان جنگ، و به خصوص بعد از فتح خرمشهر، بی تدبیری ما چه بر سر آن عشق های ناب و غرور های مقدس و معنویت های خدا داده آورد ،و چه سرمایه هایی را به هدر دادیم و به چه نزاع هایی درگیر شدیم که هنوز شیرین ترین خاطره دفاع مان در همان سال های اولین اش به دست آمد.

امروز پاسخ ما به توهین به امام معصوم مان، دسته راه انداختن و هیات گذاشتن و هادی نت زدن شده.

امروز از تریبون های مان بصیرت را نفهمیدن، پرسشگری را گناه نابخشودنی و حقوق طبیعی را لطف و منت نامگذاری می کنیم.

کمالات مذاکره کننده ارشدمان در نماز اول وقت خواندن و در قسمت معمولی هواپیما نشستن اش خلاصه می شود و نه هنر مذاکره و عقل و تدبیر او.

این روزها نه نای ماندن دارم و نه پای رفتن. تنها جایگاهی که برای خودم متصور می شوم همان خط مقدم است.آن جایی که از سیاست های پشت پرده و ظاهر سازی های دروغین خبری نیست.آن جایی که خاکریز من و دشمن واضح تر از آن است که دچار تردید شوم. آنجا که می توانم خالصانه نیت کنم، زوزه خمپاره و گلوله تانک و دوشکا را بشنوم ، جانم را به کف دست بگیرم و به خط بزنم.

شاید دنیای امروز دیگر کشش آن خط مقدم ها را نداشته باشد،پیچیده تر از آنی شده باشد که بتوان خاکریز دشمن را دید و از همه مهمتر نه جایگاه خودت را بشناسی و نه فرمانده ای برایت مانده باشد.

درآن صورت اگر چه به قول قیصر، هنوز به پاییر عادت نکرده ایم ولی تنها کاری که از دست مان بر می آید، نشستن کنار پنجره است:

چو گلدان خالی لب پنجره  پر از خاطرات ترک خورده ایم


91/3/3
12:10 صبح

یک وجب با خدای رجب

بدست روح اله ریاضی در دسته

توی این دعاهای ماه رجب این «خاب الوافدون» یه چیز دیگه است.یه جورهایی اعتماد به نفس آدم رو بالا می بره و خیلی امیدوارش می کنه.برای همین:

خدا جون! تو که اینقدر مهربونی که سه ماه گذاشتی تا چون منی که همه اش گند می زنم، بیایم و یک جورهایی با روی داشته و نداشته ام در خونه ات رو بزنم و تو هم با این دعاهایی که برامون گذاشتی، امیدوارمون کردی...

می شه این حضراتی که گویا نماینده عذاب تو هستند و از دید آنها همه 365 روز سال رو داری کشیک می کشی تا اگه کسی خطایی کرد، مجازات اش کنی ،یه چند سالی بفرستی مرخصی.به قول علی مطهری هزینه اش هم با ما.فقط چون ارزش ریال خیلی پایین اومده و اصولا پول و از این جور چیزا قبول نمی کنی ،یه صلوات می فرستم به روح پیامبر رحمت ات.همین الان نقدی اداش می کنم و تو رو به جون خدایی ات یه کاری برای حاجت ما بکن و یه سری خطیب و آخوند و مداح برامون بفرست که قشنگی ها و مهربونی هات رو برامون بیان بکنن.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد


91/3/1
11:51 صبح

تحول آن ور آبی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

 

خواننده ای در خارج از کشور ترانه ای خواند که بر اساس حتی ملاک های عرفی در کشور ما،لحن آن توهین آمیز بود.از اینکه فردی را با اسم کوچک اش صدا بزنی و «آی...» بگی و دیگری را به خواب بودن کنایه بزنی و مسایل و مشکلات را بیاندازی گردن اعتقادات و یا رفتارهای غلط برخی افراد مدعی امامان را نسبت بدهی به آن امامان درگذشته و یا غایب ،بر اساس عرف فعلی مردم کشور ما کاملا توهین آمیز است حتی اگر گزینه پیشوایی دین و امام بودن و مقدس بودن آن شخصیت را هم در نظر نگیری.

اما سوای این ،عکس العمل برخی دوستان و رفقای قدیم و فعلی من در این مورد برای من عبرت آموز تر بود.

این عکس العمل ها بسیار به جایی که فرد در آن قرار دارد مربوط می شود.یعنی عمده افرادی که خارج از کشور بودند، به نحوی از این اقدام حمایت کردند و یا آنکه محکوم اش نکردند و جنبه حکمی که در مورد آن کلی و یا مصداقی صادر شد را به باد انتقاد گرفتند و از ازادی بیان و عقیده و مانند آن سخن گفتند. واقعیت اش این است که عکس العمل برخی دوستانم را که تا همین چند سال پیش ایران بودند و حداقل نمازی می خواندند و به آن اهتمام داشتند و این گونه عکس العمل نشان دادند برایم سوال برانگیز بود.اینکه در خارج از مرزها چه اتفاقی می افتد که آدم ها این گونه در ظاهر متحول می شوند و رویه ای در پیش می گیرند که با شناخت قبلی از آنها گاهی 180 درجه اختلاف دارد مد نظر ام هست و الا اصلا به اینکه کدام رویه و نظر درست و یا غلط است کاری ندارم و حتی می ترسم که اگر این دوستان که عمدتا برای تحصیل به خارج کشور رفته اند ،دوباره به کشور بازگردند، به همان رویه قبلی برگردند و بالاخره نفهمیم که به کدام مکتب تعلق خاطر دارند.

از نظر من یکی از مهمترین دلایل این تغییر جهت، به بی بنیانی افکار و عقاید ما بر می گردد. نه اینکه بنیانی نداشته باشیم که احیانا همه ما در ظاهر برای خودمان بنیانی داریم ولی این بنیان یک پوسته ظاهری نه چندان عمیق دارد که با در معرض افکار و اندیشه های دیگر قرار گرفتن و یا حتی تغییر فضا به کلی متحول می شود.

شهید مطهری در چند جا که به مساله تقوا می پردازد ، بیان می کند که تقوا به مفهوم پرهیزکاری نیست. و به جز مواردی استثنایی که امکان خطر زیادی وجود دارد ، معتقد است که حتی در مکتب هم پرهیز کردن و امکان گناه و تفکر را بستن، موجب ساختارمندی اندیشه و حتی رفتار آدمی نمی شود. برای نمونه اینجا و اینجا را ببینید.

خیلی بنا ندارم این مساله را به قدرت و حکومت نسبت بدهم که البته بسیار در این مورد مقصر است بلکه به نظرم مشکل اصلی در شیوه پایه ریزی اعتقادات در ماست.روش هایی که در ادبیات دینی متداول ما بسیار مرسوم شده است و فقط در حالتی جواب می دهد که مسائل حادی پیش نیاید و در فضایی رشد کنیم که همه چی پاستوریزه و تحت کنترل باشد.

استاد سروش محلاتی در یادداشتی به این مساله می پردازد که دینداری در جامعه ما عمدتا به سه روش صورت می گیرد:

« یک شیوه و روش این است که اسلام را، و حقانیت معارف اسلامی را متکی بر متون نقلی می‌کنند و وقتی از آنها سؤال می‌کنید که این مسئله درسته، به چه دلیل؟ می‌گویند به دلیل اینکه خدا در قرآن فرموده، یا روایتی را برای ما ارائه می‌کنند، یا استناد به سخن علماء، فقهاء، متکلمین، می‌کنند، این یک شیوه رایج است، نقلیات در کتاب‌های ما موج می‌زند. یک سطح دیگری از فهم اسلام و ارائه اسلام، این است که اتکاء می‌کنند به نوعی مسائل ماورائی که به الهام و اشراق و گاهی از اوقات حتی به خواب و امثال اینها متکی است، وقتی سؤال می‌کنیم این مطلب درست است به چه دلیل؟ چند نمونه از خواب‌هایی که وجود دارد را برای آدم می‌گویند، این روش هم کم و بیش هست. و شیوه سوم اتکای به قدرت است که در پاسخ به این که این مطلب، چرا درست است؟ پاسخ می دهند چون حکومت این مطلب را می‌گوید و پذیرفته و دفاع می‌کند. البته قبل از انقلاب همان دو شیوه وجود داشت و بعد از انقلاب این شیوه سوم هم کم و بیش در نزد برخی از افراد وابسته به حکومت هست؛ که هر چه را که حکومت بگوید همان را علامت حقانیت می‌دانند یعنی رقابت یک نظریه اسلامی با یک نظریه دیگر اسلامی در این است که یک نظریه مورد حمایت قرار می‌گیرد پس درست است، پس اولویت دارد، پس باید آن را پذیرفت.»

سپس ایشان در ادامه روش شهید مطهری را بیان می کند و عنوان مطلب اش را هم می گذارد: مطهری، عالمی که خطر فکر کردن را پذیرفته بود.


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >