سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/6/18
10:41 عصر

دیندار پرسشگر یا پرسشگر دیندار-3

بدست روح اله ریاضی در دسته

مقدمه اول: ما در زندگی روزمره مان عموما با موقعیت هایی روبرو می شویم که مجبور به انتخاب از بین چند گزینه هستیم.گاهی اوقات خوبی و بدی گزینه ها برایمان مشخص است و انتخاب گزینه خوب بدیهی می نماید.همچنین گاهی اوقات تمامی گزینه ها خوب هستند و تلاش ما در جهت آن است که بهترین گزینه را انتخاب کنیم که اگر موفق نشویم تنها از خیر بیشتر محروم شده ایم.

اما گاهی اوقات انتخاب بین بد و بدتر است و گاهی نیز خوبی و بدی گزینه ها مسجل نیست.اینجاست که اهمیت انتخاب بیشتر نمایانده می شود.

مقدمه دوم: انتخاب در حوزه اندیشه با انتخاب در حوزه عمل و اجرا یک تفاوت اساسی دارد. در حوزه عمل تردید ما را از حرکت باز می دارد و لذا مجبوریم برای کوتاه مدت هم شده انتخابی بکنیم.فرض کنید می خواهید از غرب تهران به سمت شرق آن بروید و بین دو اتوبان همت و رسالت تردید دارید.امکان آن نیست که چند ساعت و روز بشینید و تمامی جوانب را بسنجید که از کدام اتوبان بروید.چون کار شما و هدف بعدی تان را نمی شود این همه معطل گذاشت.اما با حرکت در هر اتوبان و دیدن نتایج ازمایش ها کم کم به مرحله انتخاب خواهید رسید.

اما در حوزه اندیشه ایا سریع انتخاب کردن توصیه می شود؟یکی از دوستان از قول آیت الله مرتضی تهرانی نقل می کرد که اگر ده سال دنبال یک استاد خوب بگردی بهتر است از آنکه سال به سال استاد عوض کنی.

اصل مطلب:

شاید سطحی ترین و کم عمق ترین نشانه دینداری یک انسان، اهتمام او به انجام اعمال و احکام تعبدی باشد.اینکه فردی بخواهد یک روز نماز بخواند و یک روز نخواند و این تصمیم گیری او تابع فکر و اندیشه نباشد و تردید و شک و دودلی در حوزه اعمال او وارد شود، به نظر می رسد چندان مطلوب نیست.بالاخره همان طور که در مقدمه بیان شد، در حیطه اعمال بهتر است فردی که هنوز به حکمت و فلسفه نماز خواندن و یا نخواندن یقین پیدا نکرده ،یک رویه را با کمی بالا و پایین کردن انتخاب کند و در صورتی که دانش و معرفت او نسبت به نماز دچار تغییر شد، به همان صورت در حوزه عمل هم تغییر ایجاد کند.

اما هر چه در حوزه اعمال ،تردید و سوال کردن مانع حرکت می شود، در حوزه اندیشه سوال نکردن است که به جمود می انجامد و انسان هایی را می بینی که دولا و راست شدن و اهتمام شان به اعمال دستاورد قابل ملاحظه ای در درک دینی شان ندارد و سایر اعمالشان از دین نشات نمی گیرد و مسلمانی می شوند که دیگران از دست و زبانشان در آسایش نیستند.و آنقدر از سوال و شک و تردید ترسانده می شوند که حتی دیگرانی را که پرسش می کنند با بدترین تهمت ها و نسبت ها مورد مواخذه قرار می گیرند.

همین موضوع به زیبایی توسط شهید مطهری بیان شده است:

«اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از ترس این که مبادا اشتباه بکنند، آزادی فکری ندهیم، آنها را بترسانیم که با یک وسوسة کوچک در ذهن، به جهنم فرو می‌رود، مردم هرگز فکرشان رشد نمی‌کند.(پیرامون جمهوری اسلامی، ص 123)
نمی‌توان انکار کرد که نگرانی از لغزش‌های فکری و ترس از «خلل پذیری عقاید دینی»، بسیاری از متدینان را از فکر جدّی در مقولات مرتبط با دین بازداشته و روحیّة تسلیم و احتیاط را در آنها تقویت کرده است، و به عکس، کسانی که پای‌بند به آئین و مسلک خاصی نبوده‌اند، با جرأت و جسارت بیشتری به زیر و رو کردن آراء و نقد عقاید پرداخته‌اند، ‌متأسفانه این حسّ ترس و واهمه، ‌گاه متدینان را چنان مقهور می‌سازد که به طور کلی، عقل خود را تعطیل نمایند تا دین خود را حفظ کنند! ولی آیا در این صورت، دین باقی خواهد ماند؟!
تحلیل روان‌شناختی استاد مطهری این است که:
در بشر، حسّی و خضوعی نسبت به دین هست، و در همین خضوع آنقدر افراط می‌کند که از خود دین هم خارج می‌شود، ‌خضوعی که خود دین نمی‌پسندد و او را مردود شمرده، لهذا در ادبیات دینی، فرازهایی که دال بر تحقیر عقل است، زیاد دیده می‌شود. به هر حال، این خود یک حسّی است، ترس از این‌که شاید اگر عقل خودم جلو بروم، دینم از دستم برود، عقل را عقب می‌زند و از خود دین هم می‌ماند.(
یادادشت‌های شهید مطهری، ج 6، ص 217.)
ولی آیا واقعاً اسلام هم با احکام خود در پدیدآمدن چنین جوّ رعب و وحشتی در میان مسلمانان مؤثر و مقصّر است و یا به وجود آمدن این فضای روانی – اجتماعی، مدیون عوامل بیرونی است و مانند بسیاری از انحرافات دیگر، مورد تأیید دین نمی‌باشد؟، بر اساس یک تحلیل، عقل‌گریزی در امور دینی معلول دو علت است، یکی عظمت خرد کنندة دین که عقل طبعاً جرأت مداخله پیدا نمی‌کند و شخص وادار به تسلیم می‌شود و دیگری تربیت خاصی که مردم را از فکر کردن ترسانده و فکر کردن را کار خطرناکی شمرده است.»(
همان، ص 317)(برگرفته از مقاله حجت الاسلام سروش محلاتی.اینجا)


90/6/13
1:58 عصر

حمید هم رفت!

بدست روح اله ریاضی در دسته

حمید هم رفت خارج.

توی دفتر فرهنگی کاسبی راه انداخته بود.رفتم و بهش انتقاد کردم.دستمو گرفت و برد جلسه مسئول نهاد.به روسای دفاتر توصیه می کرد دنبال برنامه های کم هزینه و پر اثر باشند.بهم گفت:« دیدی؟ تازه این پولی هم که می دن دیر به دیره و باید کلی فاکتور و مدارک بهشون بدی.بالاخره دفتر خرج داره.»

راست هم می گفت.بعد حمید دفتر فرهنگی کم کم تعطیل شد.نه کسی کاندید می شد و نه انتخاباتی و نه فعالیت خاصی.

حمید از اون سنخ بچه جنوب شهری های با معرفت بود.از اونایی که هر وقت بهشون زنگ بزنی و درخواستی کنی، خودشون می افتن دنبال کارت و ردیف اش می کنند.

خرج خودش رو در می آورد و کارهای مختلفی می کرد.درس می داد.کامپیوتر جمع می کرد.دفتر خدمات کامپیوتری و شرکت فروش قطعات کامپیوتر می زد.نه تنها از کسی کمک نمی گرفت که به رفقا و خانواده کمک هم می کرد.

لیسانس و ارشدش را در بهترین دانشگاه های ایران خوانده بود و فقط یک چیز می خواست.دوست داشت دکترا بگیرد.هر بار هم توی مصاحبه رد اش می کردند.به بهانه های واهی و بدون توضیح و اقناع.

اونم شال و کلاه کرد بره خارج.اولش می خواست بره ژاپن که به خاطر تحریم ها بهش ویزا ندادند و رشته اش را شرایط خاص اعلام کردند.اونقدر تلاش کرد تا بالاخره رفت آمریکا.

آنچه که امنیت ما رو به خطر می اندازه رفتن امثال حمیدهاست؛ نه انتخابات و سوال از مسئولین.نعمت واقعی امثال حمیدها هستند که بدون هیچ چشمداشتی می خواهند به حق شان برسند.نه کاسه گدایی دست شان می گیرند و نه جای کسی را تنگ می کنند.خودشان گلیم شان را از اب بیرون می کشند، اگر بگذارند.


90/6/12
11:53 عصر

نان بریدن و لب دوختن

بدست روح اله ریاضی در دسته

امام(ع) در روز جمعه، مشغول خواندن خطبه نماز بود که یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد «لاحکم الا لله» و به این وسیله به اقدام حضرت در ماجرای حکمیت اعتراض کرد، سپس فرد دیگری از گوشه دیگر مسجد این جمله را تکرار کرد و پس از آن افراد دیگری همین اعتراض را سر دادند، امام پس از دعوت به سکوت فرمود: آگاه باشید، تا با مایید، سه حق شما را رعایت می کنیم: شما را از حضور در مساجد که نام خدا در آن ذکر می شود باز نمی داریم، و تا با مایید فیء را از شما منع نمی کنیم، و تا نجنگیده اید با شما نمی جنگیم.

«الا ان لکم عندی ثلاث خصال ما کنتم معنا، لن نمنعکم مساجد الله ان یذکر فیها اسمه، و لا نمنعکم فیئاً ما کانت ایدیکم مع ایدینا، و لانقاتکم حتی تقاتلوا.»(المنصف، ج15، ص327)

کاملش را اینجا بخوانید.


90/6/3
1:48 عصر

ما و امام موسی صدر

بدست روح اله ریاضی در دسته

با سرنگون شدن رژیم معمر قذافی ، سخن در مورد امام موسی صدر و پیدا شدن اش دوباره بر سر زبان ها افتاده است.البته خبر خوشی خواهد بود اگر ایشان پیدا شوند.اما سوای سن بالای ایشان و دور بودن سی و چند ساله شان از فضای دنیا، چرا ما باید امروز به دنبال پیدا شدن امام موسی صدر سی و خورده ای سال پیش باشیم؟

واقعا تاسف دارد اینکه راه و مرام و تفکر امام موسی صدر سالهاست با خود او گم شده و به جای نسخه امروزی اش هنوز به دنبال نسخه گذشته اش می گردیم و دعا می کنیم زنده باشد.

اگر امام موسی صدر همین الان از زندان قذافی بیرون بیاید و از ما بپرسد که در این سالها چه کرده ایم؟ پاسخ مان چیست؟ می گوییم رایزنی کردیم که پیدایتان کنیم و برایتان همایش و سمینار گرفتیم و در عمل ، طریقی غیر از آنچه در اندیشه های شما بود را در پیش گرفتیم.

موسی صدر را قذافی شهید نکرد.این ما بودیم که تفکراتش را به موزه تاریخ سپردیم و حالا به دنبال پیدا شدن جسم اش هستیم.

پی نوشت: سخنان مرتبط شیخ مرتضی انصاریان


90/6/1
10:20 صبح

برنامه های فوق مفصل شب قدر

بدست روح اله ریاضی در دسته

مکانی که من در شب قدر به آنجا می روم، مسجد جامع تهران است.در سال های کودکی، کوچکترین شبستان این مسجد محل برگزاری مراسم بود.و بعد آنقدر گسترش یافت که 5 شبستان دیگر به همراه حیاط و همه کوچه ها و راسته های بازار مملو از جمعیت می شود.

آن اوایل کل مراسم به یک ساعت و نیم هم نمی کشید و من و خانواده با فراغ بال و بدون استرس به آنجا می رفتیم و بچه ها در حیاط مسجد بازی می کردند ،اما الان مراسم رسمی در حدود 4 ساعت شده و غیر رسمی اش را هم خدا می داند.هر شب به دنبال جای پارک و بعد پیدا کردن جای مناسبی برای نشستن و مدام «ببخشید ببخشید گفتن» هستم.

با وجود افزایش کمیت زمان و جمعیت مراسم ، کیفیت سخنان و برنامه در همان وضع هست و البته به همراه شلوغی، خستگی و حتی دیر رسیدن به سحری.بعد از مراسم هم شهر و آن منطقه تبدیل به لیان شانپو می شود و انگار نه انگار این جماعت همان جوشن و افتتاح خوانده ها و قرآن بر سر گرفته ها و استغفار گویندگان هستند.

تا آنجا که می شود ماشین ها خلاف می روند و به هم راه نمی دهند و عجله می کنند تا به سحری شان برسند.البته برای کسی که 4 ساعت ممتد نشسته باشد و دعا و نیایش کرده باشد در حالی که در کل سال فقط محدود به همین سه شب باشد، این خستگی و کلافگی و حرص شکم شاید طبیعی باشد.

این افراط در برگزاری مراسم ها و تبلیغ بیشتر و بیشتر آنها از سوی صدا و سیما به نحوی که هر کانال دارد برنامه زنده احیا پخش می کند گاهی خدای نکرده جز خستگی و عصبانیت ره توشه قابل عرضی نخواهد داشت و مگر خدا میزان دعا را با ترازو وزن می کند و هرکس در شب قدر دعای بیشتری خوانده باشد و بیشتر در مسجد معتکف شود ولی تغییری در اعمال و رفتارش به وجود نیاید ،نزد خدا مقرب تر خواهد بود؟

دلم برای آن شبستان کذا و آن جمعیت اندک و آن برنامه مختصر و بدون تکلف و خستگی و هیاهوی بچه ها در حیاط مسجد تنگ شده است.برنامه ای که بعدش مردم با هم مهربان تر بودند و انقدر جوش نمی زدند که به سحری شان برسند.