سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/2/24
12:51 صبح

ماجرای برنامه «هفت»

بدست روح اله ریاضی در دسته

1. توی برخی جاهای دنیا یک جورهایی برعکسه! یعنی هر کالا و خدماتی که مشتری نداشته باشه ،خود به خود حذف می شه.حالا اون کالا می تونه هنری و فرهنگی باشه.از یک فیلم و یک برنامه تلویزیونی و مانند آن.

2. توی آنچه من از برخی پارامترهای دینی فهمیدم ، ریاکاری خیلی بده و شما باید سعی کنید خودتان باشید.

3. از طرفی اینکه هر صاحب بنگاهی دارای سلیقه خاصی است هم شکی وجود ندارد اما رسانه ما که اسمش میلی است و از پول بیت المالی که مربوط به همه مردم است روزگارش می چرخد نمی تواند فقط تابع خواست ها و نظرات عده ای محدود باشد.

برنامه هفت و نود و پارک ملت برنامه های ایده الی برای من نیستند.اما می بینم که مردم تا به حال بیشتر از سایر برنامه های تلویزیون آنها را دنبال می کردند. جیرانی و شهیدی فر این اواخر کمی خودشان شده بودند و از سیاست هایی که در گوششان دیکته می شد فاصله گرفته بودند. اگر امکان وجود رسانه های دیگر وجود داشت و البته صدا و سیمای فعلی ، وابسته به پول مردم نبود این تغییر و تحولات قابل قبول بود و نمی شد از یک سرمایه گذار خواست که باب میل دیگران تصمیم گیری کند. در نهایت سود و ضررش هم برای خودش بود.

اینکه تا یک برنامه معروف می شود و مشتری پیدا می کند، می افتند به جانش و مدیران کوتوله می ترسند که یک نود دیگر شکل بگیرد و از قد کوتاه آنها بلندتر شود یک حرفی است ، اینکه برخورد احترام آمیز بلد نیستیم و سیاست «رییس» در عزل سنگال گونه اش دارد به رویه ثابت و خطرناکی تبدیل می شود حرفی دیگر. در مورد اقلیت پر رو هم مطلبی نوشتم که در آینده نزدیک خواهیم خواند.


91/2/20
2:59 عصر

مردان بی ادعا

بدست روح اله ریاضی در دسته

حسین یه سری عکس از داداشی اش گذاشته بود.یک جورهایی دلم لرزید و این چند سطر رو نوشتم.همین

نمی دانم چرا فراموششان کرده بودم
ما حواسمان پرت شد یا خودشان شال و کلاه کردند و رفتند
زیادی پر و بالشان دادیم و شعاری شان کردیم یا انقدر حواسمان ازشان پرت شد که دیدند دیگر جایی بین ما ندارند
دلم برای سادگی شان، برای تواضع یکی و برون گرایی آن یکی دیگر، برای زندگی پر امید، برای جنگیدن در راه هدفی خاص، برای دشمنی که مرزهایش مشخص است تنگ شده.
به تعبیر آن نوحه معروف: کجایند مردان بی ادعا
چقدر خوب است آدم بی ادعا باشد، چقدر...


91/2/17
4:48 عصر

بازنده انتخابات

بدست روح اله ریاضی در دسته

این روزها رسانه های حکومتی مدام بر طبل پیروزی در انتخابات می کوبند و تنها جناح موجود در رای گیری خودش را پیروز انتخابات می داند؛ که گویا توقع داشتند در این مسابقه تک نفره دوم شوند. اما اگر کمی به آمار اعلامی نگاه کنیم ، همچنان به مشکوک بودن مساله پی می بریم.به عنوان نمونه سقوط ازاد جناب مطهری را در این دو خبر که تنها 30 صندوق با هم تفاوت دارند اینجا  و اینجا مشاهده کنید.

برای همین چون نمی شود در اگر میزان ارای اعلامی نشست و بر اساس آن تحلیل کرد، مبنا را بر صحت این آمار می گذارم و به مساله دیگری می پردازم.

از نظر من قطعا نظام و حکومت و هر آنچه قدرت رسمی در ایران دارد، حداقل اش در انتخابات تهران دچار شکست بزرگی شده است. از آن جهت که نمایندگانی به مجلس راه یافته اند که در حدود 5 درصد ارای کل مردم تهران و زیر 50 درصد ارای شرکت کنندگان در انتخابات را کسب کرده اند.

در مرحله اول انتخابات به دلیل تعدد کاندیداها و مساله شکست ارا، اینکه نماینده ای نتواند بر اساس قانون، بیش از نیمی از ارا را بدست آورد، بدیهی تر از مرحله دوم است.

اما در مرحله دوم که تنها 50 نفر برای 25 کرسی باقیمانده رقابت می کنند ،اگر تمامی شرکت کنندگان در انتخابات لیست 25 نفره و کاملی را در برگه رای بنویسند ، براساس قوانین ساده ریاضی و در صورت توزیع یکسان ارا بین تمامی کاندیداها، همه انها می بایست نصف ارای شرکت کنندگان؛ یعنی 563244 رای ،را کسب می کردند.اما از آنجایی که احتمال چنین رخدادی نزدیک به صفر خواهد بود، مبنا را بر توزیع نامتوازن می گذاریم که معنی اش آن است که هر چه توزیع نامتوازن تر، تعداد افرادی که رایی بیشتر از رقم بالا و یعنی بیش از نیمی از ارا را کسب می کردند باید بیشتر و بیشتر شود.

اما هم اکنون بنا بر ارقام اعلامی، نفر اول تنها موفق به کسب 44 درصد آرای رای دهندگان شده است.و کاندیداهای انتهای جدول رای آورها تنهاموفق به کسب 23 درصد آرا شرکت کنندگان شده اند.

با محاسبات ریاضی کمی سنگین تر به این نتیجه می رسیم که اکثریت مردم تهران، نتوانستند 25 کاندیدای مورد قبول خود را انتخاب کنندو برگه رای شان جاهای خالی بسیاری داشته است. آن هم در بین این فهرست 50 نفره که اکثریت شان مورد قبول و دفاع حاکمیت بودند و در حقیقت بهترین های نظام حساب می شدند.یعنی از دید همین اقلیت شرکت کننده که کمتر از 30 درصد واجدین شرایط هستند، و عمدتا جزو تاثیرپذیران حکومت به حساب می آیند هم افراد بسیاری بودند که این بهترین های نظام را بهترین نمی دانستند.

این شکست می تواند دلایل بسیاری مانند نبود احزاب، نداشتن برنامه، دلسردی از عملکرد مسئولین، عدم واقع بینی و مانند آن داشته باشد.

اما هر چه که هست، اگر حضور بالای اعلام شده را یک پیروزی برای نظام بدانیم، رای پایین منتخبان شورای نگهبان و حکومت، قطعا یک شکست مهم برای اهل اندیشه همان نظام خواهد بود؛ اگر پیدا بشوند.


91/2/13
4:25 عصر

از رایی که می دهیم!

بدست روح اله ریاضی در دسته

از شما چه پنهان! مدتی است به رای دادن در مرحله دوم انتخابات فکر می کنم.عمده دلایل و قراین هم گواه آن است که به احتمال خیلی زیاد رای خواهم داد.«علی مطهری» اش را مطمئنم و در مورد بقیه بیشتر باید تحقیق کنم.اما علت؟

1- دور دوم از فضای احساسی دور اول فاصله زیادی دارد. نه حاکمیت دنبال رفراندوم و دستکاری رای ها می رود (البته بخشی اش) و نه با توجه به این رقم کم باقی مانده (65نفر) مانور تبلیغاتی داده می شود و نه از آن طرف فضای انتقاد و اعتراضی که بود و بخشی اش هم به حق بود چندان معترض این رای دادن خواهد شد.

2- این جماعتی که به دور دوم انتخابات رسیده اند را در کل می توان به دو دسته تقسیم کرد.جمعی خواجگان دربار سلطان هستند که چه ایشان بخواهد و چه نخواهد سینه چاک و خاک بوس حضرتشان هستند .اگر چه جمعی شان چون نان را در این دیده اند ادای خاک بوسی در می آورند و «اصول» ان جز خاک بوسی هنر دیگری ندارند و اصل و نسب و مرام سلطان برایشان تفاوتی نمی کند. دسته محدود دیگری هم هستند که حداقل در گفتار و برخی حتی در کردار یک نیم چه استقلالی دارند که علی آقای مطهری جزو این دسته تشریف دارند.

3- با وجود تمامی موارد اختلافی با این دوستان مستقل فکری، اگر چه از نظر من نماینده شایسته آن است که در کنار استقلال فکری، کارشناس و خبره باشد و حتی المقدور قرابت فکری بیشتری با او داشته باشم، ولی حال که دو صفت دیگر در اغلب رد شدگان از سوراخ صلاحیت شورای محترم تقریبا کیمیاست، عقل حکم می کند که به حداقل اکتفا کنم.

4- بنده به مانند برخی مروجان، به دنبال پبام فرستادن به حاکمیت و مانند آن نیستم.عضو کوچکی هستم که می خواهم در حد خودم آنچه می توانم به انجام برسانم و به مانند آن فردی نشوم که از ابتدا بر اصلاح بشریت هدفگذاری کرد و در آخر دانست که باید از خودش شروع می کرد.

5- این مطلب کاملا بر مبنای طنز نوشته شده بود و هر گونه تشابه اسامی بر عهده ذهنیت غلط شماست!


91/2/8
11:14 صبح

مهمترین مانع اندیشیدن

بدست روح اله ریاضی در دسته

اقای رسول جعفریان در یادداشت اخیرشان بر روی نکته مهمی تاکید کرده اند.

من چه درباره خودم و چه در مورد بسیاری از دوستان و افراد دیده ام که مطالعه و جستجویمان به هیچ دستاورد جدیدی ختم نمی شود.مثلا یک سخنرانی و یا کتابی را به دوستی پیشنهاد کرده ام و به نظرم می رسید که آن دوست با مطالعه آن ،کمی به افق دید من نزدیک می شود.بعد دیدم که دوباره به گونه ای عیسی به دین خود و موسی به دین خود مانده ایم.

چرا که من با پیشداوری به مطالعه آن موضوع پرداخته بودم و برخی قسمت هایش که در ذهن من قابل پذیرش تر و کدهای ملموس تری داشت را گرفته ام و پر و بال داده ام و دقت بیشتری کرده ام و آن دوست عزیز نیز آن قسمت های قریب به ذهن خودش را.

در نتیجه گاهی اوقات مطالعه صدها کتاب و ... حتی یک سوال این چنینی در ذهن من و شما ایجاد نمی کند که : نکند اندیشه های فعلی من، تمام و کمال ،بهترین و کامل ترین نباشد؟

این روزها خیلی به دنبال آن هستم که بتوانم ذهنی ایجاد کنم که بدون پیشداوری و تعصب به دنبال سوال هایش برود.نه اینکه به دنبال راهی برای اثبات جواب های از قبل تعیین شده اش باشد.

خواندن این مناظره شبه سینمایی ولی ایدئولوژیک (از سوی هر دو طرف) هم در تایید پیشداوری خالی از لطف نیست.


91/1/23
3:54 عصر

دیکتاتور صالح!

بدست روح اله ریاضی در دسته

این جمله از شهید مطهری را اگر می توانستم بر در و دیوار شهر نصب می کردم.چقدر جای برخی تفکرها در فضای اندیشه ورزی این روزها خالیست.توضیح اش را در اینجا می توانید بخوانید.

«معتقدیم اگر بشر راه و هدف خود را با آزادی انتخاب کند، هر چند صدی پنجاه و یک(51%) بلکه صدی نود و نه ونیم(5/99%)، اشتباه کند، ترجیح دارد بر این که دیکتاتور ولو دیکتاتور صالح، صد در صد مصلحت او را و سرنوشت او را برای او انتخاب کند.» (یادداشت ها،ج1، ص208)


91/1/20
5:48 عصر

استراتژی یا ایدئولوژی

بدست روح اله ریاضی در دسته

دو نفر از دوستان در مورد خطبه 29 خرداد رهبری مطالب کوتاهی در اینجا  و اینجا نوشته اند.

واقعیت اش آن است که تا همین چند ماه پیش تحلیل من از آن خطبه شبیه همین دوستان بود.اما الان چند وقتی است که با بررسی بیشتر و ادامه حوادث تا روزهای اخیر به این نتیجه رسیدم که این گونه تحلیل از آن خطبه به جایی نخواهد رسید و تحلیل گر را به سر و سامان نمی رساند.

مشکل از آن جایی است که با غلط دانستن و یا تایید مطلق و حتی با گفتن جمله«بستگی دارد» نمی شود در مورد آن خطبه سخن گفت چرا که به نظر حقیر این گونه سخن گفتن به معنی استراتژیک دانستن ان خطبه است. یعنی یک اتفاقاتی افتاده بود در علن ،و برخی هم در خفا ،و بنا بر آن ها و شرایط داخلی و منطقه ای و مانند آن رهبری تصمیم گرفتند آن گونه سخن بگویند و این استراتژی را اتخاذ کنند.

اما من پشت ان خطبه یک ایدئولوژی می بینم و به نظرم اوج ان هم در انتهای خطبه و سخن گفتن با امام زمان(عج) رخ داد.

ایشان به عنوان یک مسلمان معتقد شیعی تصمیم گرفته بودند که به همه بفهمانند که آن که تصمیم می گیرد که انتخابات صحیح است یا نه، چه کسی باید مقبول باشد و مورد نوازش قرار گیرد و چه کسی دفع شود، و حتی ریختن خون انسان ها اهمیت دارد یا نه و ... ایشان هستند و چون از لحاظ حجت شرعی و مانند آن به این نتیجه رسیده اند به تعبیر ایدئولوژیک خودشان به کسی باج نخواهند داد.

به نظرم با همین نگاه تمام عکس العمل و سخنان ایشان تا به امروز و واکنش های سران معترضین را بهتر می توان تحلیل کرد.


90/12/24
11:53 عصر

در مورد رای دادن آقای خاتمی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

همه ما در رخدادهای اجتماعی می توانیم دارای دو شخصیت باشیم.اولین شخصیت ما از حقیقت و «من» ما نشات می گیرد و شخصیت دوم به حساب آن سمت و مقام حقوقی است که ما در آن قرار داریم.این سمت حقوقی لزوما به معنای رسمی آن و انتصاب و انتخاب افراد در یک فرآیند خاص نیست. بلکه می تواند کاملا غیررسمی باشد؛ به مانند شخصیت حقوقی «پدر» در یک خانواده.

برای همین است که شما تا زمان مجردی و فرد بودن تان ،شیوه تصمیم گیری و کنش گری خاص خودتان را دارید که با تشکیل خانواده نمی توانید به همان روش عمل کنید.چرا که این جا شخصیت حقوقی شما به عنوان یک همسر و والد برای شما نقش متفاوتی را ایجاد و ایجاب می کند.

این تمایز بین شخصیت حقیقی و حقوقی در کنش های اجتماعی گسترده و تعاملات سیاسی نقش پررنگ تری پیدا می کند و برای همین است که در ادبیات سیاسی مفاهیمی مانند حزب و توسعه سیاسی و ...مطرح می شود. و اگر چه در کشور ما این مفاهیم هنوز به آن حد بلوغ نرسیده اند ولی چه کسی است که بتواند وزن سنگین این اصطلاحات و آرزوی آن را در ادبیات افرادی چون سیدمحمد خاتمی انکار کند.

به نظر می رسد اقای خاتمی اگر چه از مبدعان و مدافعان تحزب و توسعه سیاسی در کشور ماست، اما در عمل به همان راهی می رود که دشمنان تحزب به آن مشغول هستند.

نمونه عینی آن در شیوه رای دادن آقای خاتمی در انتخابات اخیر مشاهده می شود که البته سابقه بسیار طولانی تری دارد و از ابتدای حیات سیاسی وی در سال 76 این روش ،هر روز دوستان دیروز را به دلگیران و قهر کنندگان امروز تبدیل کرده و می کند که لیست بلندبالایی از آنها موجود است.

در همین موضوع انتخابات ،رییس جمهور سابق ایران در چند ماه گذشته لب به سخن می گشاید و مواردی را مطرح می کند که اطرافیان او از آن تعبیر به شرایط لازم برای حضور نیروهای منسوب به وی در انتخابات می کنند. و ایشان نیز هیچ گاه این تعبیر را نفی نمی کنند.معنی این گونه سخن گفتن و بعد از آن اشاره کردن به آنکه در انتخابات کاندید نمی دهیم ولی آن را تحریم هم نمی کنیم ، نشانه دوباره ای از جایگاه ایشان به عنوان «نماد» یا «نماینده» یک جریان خاص هست. اما رفتار ایشان و حضور مخفیانه و محرمانه شان در انتخابات آینه تمام نمای مردی است که خود تصمیم می گیرد و خود به انچه صلاح می داند عمل می کند و اطرافیان و نزدیکان او و حتی خودش نمی توانند به عنوان همان نماینده جریان خاص، توجیه سریع و روشنی در مورد این رفتار داشته باشند.

آقای خاتمی می تواند همین الان از نمایندگی هر جریانی کنار بکشد و معنی آن این است که دیگر از طرف جریان و گروه و مجموعه ای سخن نگوید و بشود شخص شخیص «سیدمحمدخاتمی» و در ان صورت خودش تصمیم بگیرد و عمل کند.اما اگر می خواهد به عنوان نماد یا نماینده هر جریانی که می پسندد و چارچوب و خط مشی و استراتژی و ماموریت آن را مشخص می کند حرکت کند، باید بتواند این رفتار را در آن طیف اطرافیان خود به گونه ای موجه نشان دهد.مگر آنکه ایشان نیز بخواهد بر مبنای ولایت خود و اینکه او می فهمد و دیگران نمی فهمند عمل کند، که در آن صورت دیگر نیازی به تحزب و توسعه سیاسی و مانند آن نیست.

به نظر می رسد الان بهترین زمان برای آن است که رییس جمهور سابق تکلیف خودش را با دوستان و اطرافیان و مردمی که به او چشم دوخته اند و یا حرکت سیاسی اش را نظاره می کنند مشخص کند.حتی اگر حزب ایشان یک نفره باشد باز هم از این حالت کج دار و مریز بسیار بهتر است.به خصوص برای سیاست مداری که بخشی از دوست داشتنی بودنش به صداقت و نجابت اش بر می گردد.


90/12/19
7:0 عصر

چه کسی قلاده می اندازد؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

انسان ها معمولا وقتی از قلاده استفاده می کنند که می خواهند به کمک آن موجود زنده ای را تحت کنترل خودشان بگیرند. هنگام استفاده از قلاده شعور و فهم و نگاه آن موجود زنده اهمیتی ندارد و آن کسی که سر طناب متصل به قلاده را در دست دارد است که عقل کل و دارای قدرت تشخیص خواهد بود.

فیلمی که می خواهد به ما بگوید:«آی مردم! پشت حوادث انتخابات دشمن بود و این دشمن تا مرکز وزارت اطلاعات و پلیس و مردم ابله ما نفوذ کرد» و با استعاره ،به قلاده انداختن دشمن بر گردن برخی نادان اشاره می کند ، خودش در ذات خودش می خواهد همین قلاده را به گردن تماشاگرش بیاندازد.

مسعود خان فراستی که همیشه به دنبال داستان و شخصیت پردازی است بیاید به من بگوید داستان این فیلم چیست؟ ما با کدام شخصیت فیلم و روند تغییر و تحول و کنش و واکنش اش آشنا می شویم و برایمان رفتار ملموسی پیدا می کند؟

نماها و برش های فیلم و ریتم سینوسی آن و استفاده از سوژه های نخ نما شده ای مانند فرمانده ای که سوار بر قایق عملیات را هدایت می کند (که همین چند ماه پیش دوباره در سریالی ضعیف با بازی حامد بهداد تکرار شد) ،پاره شدن تسبیح و یا اسلوموشن های پرتاب کوکتل مولوتوف قرار بود چه حسی به مخاطب بدهد؟

بگذریم از وقایعی که فیلم می خواست به صورت مستند تعریف کند و برای من که در برخی از آنها از نزدیک شاهد ماجرا بودم، دروغگویی طالبی اظهر من الشمس بود.

آهنگ لحظه دستگیری منافقین هم که وای....

آقای طالبی! اگر از نظر شما معترضین به نتایج انتخابات در قلاده دشمنان این نظام گیر کرده بودند، شما هم با انداختن قلاده می خواستید مخاطبان فیلم تان ، داستان نداشته و ضعف های عمده اش را نبینند و درگیر شعارهای عیان و بدون منطق و روایت داستانی فیلم تان شوند.

بیش از آنکه برای تفکر شما متاسف باشم ، برای آنهایی متاسفم که این فیلم را فیلم خوش ساختی می دانستند.

دروغ گفتن هم ،هنر می خواهد. و الا چاره ای جز انداختن قلاده نخواهیم داشت.چه این قلاده با پول دولت انگلیس ساخته شده باشد و چه با پول نفت و بیت المال خودمان، قلاده است برادر!


90/12/15
9:38 صبح

انتخابات یا رفراندوم

بدست روح اله ریاضی در دسته

توضیح: این مقاله بارها دچار ویرایش شده است.(آخرین ویرایش ساعت 13 پانزدم اسفند)

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که دائما در روزهای منتهی به انتخابات توسط رسانه های رسمی و برخی مسئولین به آن دامن زده می شود ، تبدیل انتخابات به رفراندوم رای به نظام است.

این روند که متاسفانه تبلیغات زیادی هم روی آن صورت می گیرد، به حدی پر دامنه است که حتی بسیاری از دوستان و اهل اندیشه را نیز به تعبیر من به غلط می اندازد. و تعبیرات خنده داری مانند این که :«انتظار از مردم خوب ما این است که هرجا گله ای از مسئولان شان دارند آن را با موضوع مهم انتخابات و مشارکت در آن دخیل نکنند، چرا که حضور در انتخابات یک تکلیف شرعی است و نباید کوتاهی افرادی مثل قالیباف به پای نظام و این موضوع مهم نوشته شود.» از رسانه ملی و توسط افرادی که خودشان را معتدل می دانند ، به کرات مطرح می شود.

در صورتی که این رادیکال ترین تعبیری است که در مورد انتخابات به کار می رود و اگر چه در کوتاه مدت می تواند چند درصدی بر روی میزان شرکت کنندگان تاثیر بگذارد، ولی ناگفته پیداست که در بلندمدت، به ضرر همین نظام خواهد شد.اما چگونه این ضرر به وقوع می پیوندد؟

1- همان گونه که در فرآیند انتخابات هر فردی به بررسی گزینه های موجود و سپس انتخاب بهترین های آنان می پردازد، اصل شرکت در رای گیری هم می تواند یک انتخاب باشد و چه بسا از دید نویسنده این سطور به قطع و یقین یک انتخاب است و ممکن است در نظر فردی هیچ کدام از گزینه ها ،لایق رای دادن نباشند و حداقل های او را تامین نکنند.برای توضیحات بیشتر و بهتر به این یادداشت مراجعه کنید.

2- در کنار آنکه هر فردی ممکن است به دلیل عدم اعتقاد به نظام در انتخابات شرکت نکند، دلایل بسیار دیگری مانند فرصت نکردن، به وجود آمدن یک کار حساس در روز انتخابات، مناسب ندانستن گزینه های موجود و ... وجود دارد که ممکن است یه عدم شرکت فردی در انتخابات بیانجامد.در صورتی که با تبدیل انتخابات به رفراندوم، تمامی این افراد به مخالفان نظام تعبیر خواهند شد.

3- همچنین رای دادن یک نفر می تواند دلایل بسیاری داشته باشد که فقط یکی از آنها رای به نظام است.این مساله در شهرستان ها و مناطق دورافتاده بیشتر وجود دارد و مسایلی مانند خواسته ها و رقابت های محلی نقش تاثیرگذاری در حضور مردم در انتخابات دارد.اینکه مدام به مردم القا کنیم که این رای شما ،رای به نظام است می تواند در دراز مدت آنها را به انفعال بکشاند و وارد حوزه ای در تصمیم گیری شوند که ظرفیت آن را هنوز ندارند و برای همین رفتاری از آنها سر بزند که نتوانیم تحلیل اش کنیم.

4- کار بی معنایی به عنوان رای سفید دادن، در کشور ما مطرح می شود.شبیه آنچه در مجلس با رای ممتنع دادن به برخی وزرا صورت می گیرد که معنی اش چندان مشخص نیست. و صرفا با همین مصلحت سنجی ها و توجیهات رفراندوم گونه قابل تعبیر است.رای سفید یعنی هیچ کدام از کاندیداهای موجود، از نظر من رای دهنده صلاحیت نداشتند.

5- فرض کنید در انتخاباتی که به نظر من چندان دور هم نیست، میزان مشارکت مردم به پایین تر از 50 درصد برسد.در آن صورت با تعبیری که دوستان می کنند، اکثریت ملت به نظام رای نداده اند و این یعنی خودمان دستی دستی مقبولیت مان را زیر سوال می بریم.کاری که حتی در دموکراتیک ترین کشورهای دنیا هم انجام نمی شود (تا آنجا که من می دانم)و آنها رای در انتخابات را به مثابه رای به نظام نمی دانند و اگر حتی به تعبیر ما مشارکت در انتخابات در آن کشورها 25 درصد هم باشد، از نظر آنان به معنی آن نیست که 75 درصد مردمشان، آن نظام را قبول ندارند.(این یادداشت را بخوانید)

6- در صورت پایین آمدن زیر 50 درصدی مشارکت مردم، یک عده طبیب نابلد هم به عرصه خواهند آمد که به مانند انتخابات اخیر، می خواهند با عددسازی میزان مشارکت را بالا نشان بدهند. و وقتی گندش در می آید به دروغ هایی از این سنخ دچار می شوند.

7- انتخابات مهمترین عرصه ای است که مردم ما می توانند آنچه می خواهند را به گوش حاکمان برسانند.اما با تبدیل آن به رفراندوم، از یک طرف در صورت مشارکت مورد نظر حاکمان، آنان به خود غره شده و دیگر به خواسته های مردم بی توجه می شوند.از سوی دیگر هم، مردم در گفتن صریح حرف شان به تردید می افتند و رفتاری از خودشان بروز می دهند که گویای حرف واقعی شان نیست.

8- همچنین انتخابات بهترین راه برای اصلاح و جلوگیری از انباشته شدن خواسته ها و افزایش نارضایتی است. با استدلال های بی منطق، این فرصت را از خودمان می گیریم و راه اصلاح را می بندیم، هیچ نظامی از عملکرد مسئولانش منفک نیست و مگر انتقادهای ما از آمریکا به عملکرد دولتمردان آنها بر نمی گردد؟ پس چگونه به مردم توصیه می کنیم که عملکرد غلط مسئولان را به حساب کل نظام نگذارند؟ اصلا می شود یکی لطف کند و بفرماید این نظام جدای از مسئولین اش یعنی چه و نظامی که فقط شعار باشد و توی کتاب ها، چه دردی از مردم دوا خواهد کرد؟

9- تعبیر رفراندوم گونه از انتخابات منتقدین و معترضین به روند موجود را به رفتار تند و رادیکالی سوق می دهد.چه بسا افرادی باشند که اگر چه منتقد وضع موجود هستند اما تعدادی از نامزدهای موجود را دارای صلاحیت نمایندگی بدانند ، اما با تعابیر رسمی ما، از شرکت در انتخابات امتناع می ورزند و چه بسا در دفعات گذشته فریب این روش را خورده باشند، اما به تدریج است که تابوها در ذهن آدمی می شکند.حتما حکایت آن پدری را شنیده اید که فرزندش به زندان افتاد و تا نیمه های شب تلاش می کرد که او را از زندان بیرون بیاورد که موفق نشد.فردایش که با او تماس گرفتند و گفتند بیا تا کار ات را ردیف کنیم، پاسخ داد که می خواستم همان یک شب در زندان نباشد و زندان افتادن برایش عادی نشود، که شد.... وقتی ما عدم شرکت در انتخابات را تبدیل به ذنب لایغفر می کنیم و انقدر زشت جلوه اش می دهیم ، ممکن است این هراس و تعابیری چون دشمن پشت دروازه بودن ها تعدادی را به عرصه بیاورد، اما آن روز که همین افراد به دلایلی در انتخابات شرکت نکنند و این عدم شرکت آن گونه که ما تلقین می کردیم برایشان بد جلوه نکند، آن روز است که این استراتژی کوتاه مدت، در بلندمدت به نتیجه عکس خود منجر می شود.

10-تبلیغ بیش از حد بر رای به نظام بودن حضور در انتخابات آموزش معکوسی به مردم می دهد که اگر به هر دلیلی خواستید روزی مخالفت تان را با نظام یا بخشی از آن نشان دهید، انتخابات بهترین گزینه است و من بخشی از تبلیغ زیادی که در رسانه های خارجی مبنی بر عدم شرکت در انتخابات می شود را معلول همین نگاه افراطی داخلی می دانم.انتخابات اگر چه روندی سیاسی است ولی سیاست زده شدن آن سخن دیگری است.

11- از نظر من در یک نظام مردم سالار، انتخابات یک لطف و یا فرصتی نیست که نظام در اختیار مردم اش قرار داده باشد .انتخابات یک حق است؛ حق تعیین سرنوشت، و برای همین نباید با فریب و یا تحریک احساسات، مردم را از این حق طبیعی شان محروم کنیم.


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >