سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/7/30
10:42 صبح

در ستایش دونگ یی

بدست روح اله ریاضی در دسته

تعریف کردن از سریال دونگ یی دل شیر می خواهد.چرا که احتمالا بسیاری از دوستان من و خوانندگان این وبلاگ، این سریال را خاله زنکی و ضعیف می دانند.من منکر ضعف های بسیار مهم این سریال نیستم ولی به نظرم حسن هایی دارد که برای من ماهواره نبین، فرصتی فراهم آورده تا در کنار خانواده و بر خلاف جمیع سریال های وطنی، یک ساعتی سرگرم شویم.

آقای عماد افروغ هم گفته اند سریال دونگ یی را می بینند و نکته ای بیان کردند که به بند سوم این مطلب نزدک است.

اما دلایل من برای این ستایش:

الف) فیلم خوب، فیلم بد

شاید مهم ترین سوال در جمع های سینمایی این باشد که فیلم خوب چیست؟ برای این سوال گاهی به تعداد همه انسان ها جواب وجود دارد و دو نفر را پیدا نمی کنید که 5 فیلم خوبی که دیده اند مانند هم باشد و اگر هم باشد، دلایل متفاوتی خواهند داشت.

اما جدای از سلیقه و مانند آن ، معیارهایی هم هستند که می توان با آنها به اشتراک بیشتری برای تعریف فیلم خوب رسید.

یک فیلم از دو جنبه فرم و محتوا قابل تحلیل است.من فعلا به فرم کار ندارم و از لحاظ محتوا می گویم یک معیار خوب سنجش فیلم خوب آن است که آن فیلم در ابتدا، فضایی را ترسیم کند که برای مخاطب اش باور پذیر باشد و تا انتها به آن فضا وفادار بماند و اگر تغییری هم می خواهد بدهد ،توی ذوق نزند و قابل قبول باشد.

با این تعریف دیگر فاصله ای بین آثار تارکوفسکی با هیچکاک و سینمای قصه گو با روشنفکری نیست. فضایی که می گویم همه شخصیت ها با درون و بیرون شان، روابط بین آنها، جامعه ای که داستان در آن اتفاق می افتد و ... را شامل می شود.

در سریال دونگ یی اگر چه فضای کلی سریال بسیار متفاوت با آثار کلاسیک است و حتی ضعف های عمده ای دارد ولی در این چند قسمتی که من دیدم ،وفاداری عظیمی به آن وجود دارد. یعنی شما می توانید فرض کنید سریالی فانتزی می بینید که در فضایی خیالی رخ می دهد ولی آن جامعه و انسان ها و روابط شان با قبول فرض اولیه ، از محدوده ای که برایشان تعریف شده، تخطی نمی کنند.

ب) ان مع العسر یسرا

همه ما دیده ایم که زندگی پستی و بلندی و غم و شادی توام دارد. سریالی که می خواهد زندگی را روایت کند هم باید دارای همین مولفه باشد.اما سریال های وطنی ما یا طنز و لودگی شده اند و یا سریال های «زیرتیغ» مانند که در 90 درصد آنها بدمن ها پدر انسان های خوب را در می آورند و هر چه می توانند توطئه می کنند و آن ها هم گاگول، تا در یکی دو قسمت آخر کش سریال در برود و شاید فرجی شود.همچنین کلی قتل و جنایت اعصاب خرد کن هم داریم که حال مخاطب را می گیرد.

نمونه اش در سریال دیوار ،چنان برای کشته شدن یک پلیس مرثیه سرایی می کند که در سریال دونگ یی برای مردن ملکه نکرد.در حقیقت فراموش کرده ایم سریال هایی بسازیم که شبیه زندگی عادی باشند و خوبی و بدی ها به نحوی کنار هم قرار بگیرند که انسان ها بتوانند به زندگی شان ادامه بدهند و همه چیز را سیاه نبینند.

ج) انسان خوب لزوما مومن نیست.

معمولا بعد سریال ها نظرسنجی هایی که می شود نشان می دهد که مردم با شخصیت منفی قصه تعامل بیشتری برقرار کردند. یکی از دلایل اش می تواند این باشد که شخصیت های مثبت ما چندان ملموس نیستند و گویی از آسمان آمده اند.چه اصراری وجود دارد که یک فرد خوب حتما چادری و نمازخوان و مسجد برو باشد و از آن طرف یک فرد بد نتواند چادر به سر کند و اگر کرد، توهین به ارزشها قلمداد شود.(مانند فیلم بی خود و بی جهت)

به نظرم این یکی از بزرگترین اشتباهات ما بوده که ارزشهای انسانی را به ارزشهای دینی پیوند زده ایم. یک انسان می تواند مشروب بخورد، در ظاهر ترویج بی حجابی کند ولی حق همسایه اش را رعایت کند.

برای همین است که من طی چند سال اخیر سریالی ندیده ام که ارزشهای انسانی را مانند سریال دونگ یی ترویج کند. که یک آدمی برای رسیدن به قدرت حاضر نیست هر کاری بکند،به انسان ها صدمه بزند و جامعه را متشنج کند.این را هم از تربیت خانوادگی و محیطی که در آن بزرگ شده آموخته ، نه از قرآن و دین و مانند آن.

آیا حرف هایی از این قبیل، نیاز امروز جامعه ما نیست که این همه برای رسیدن به قدرت ،دست و پا می زنند؟

 


91/7/23
5:46 عصر

نظرسنجی

بدست روح اله ریاضی در دسته

دوستان و خوانندگان عزیزی که به این وبلاگ سر می زنید. می خواهم بدانم از کدام نوشته ها و سبک های نوشتن این وبلاگ خوشتان می آید.

این بار می خواهم به خواست مخاطبان این وبلاگ بنویسم.بگویید دوست دارید وقتی صفحه وبلاگ را باز می کنید چه جور مطلبی و در چه سبکی در آن درج شده باشد؟

پیام هایتان را لطفا خصوصی بگذارید.

ممنون

نویسنده


91/7/15
12:22 عصر

آقازاده!

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقازاده ای را در نظر بگیرید که تازه گواهینامه رانندگی گرفته و می خواهد ماشین ابوی را بردارد و با بر و بچه های فامیل برود شمال. می گوید این سوسول بازی ها را هم دوست ندارد که باید سرعت مجاز و قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کرد.

ابوی این پسر ، ماشینی را که حاصل سال ها تلاش و پول جمع کردن خود و سایر برادرها و خانواده است می دهد دست پسرش. به فامیل هم سفارش اکید می کند که فرزندانشان را با پسرش همراه کنند تا روحیه پسرش حفظ شود.اگر یکی هم به این عمل و ادعاهای پسرش هشدار می داد.ابوی به اون انتقاد می کرد و حکم و ... صادر می کرد که الان وقت حمایته. همه طرفدارای اون رفتار یادشون است و خودشون مرتب به همه گوشزد می کردند که ببینید بابا این پسرش رو بیشتر دوست داره.کجا در مورد قبلی ها این حرف ها رو می زد.

روز موعود فرا رسید و آقازاده با ماشین ابوی راهی شمال شد.اون هم از جاده چالوس. اولش که اتوبان کرج بود 150 رفتنش رو فقط دوربین ها ثبت می کردند و خطر کمتری داشت.درآمد نفت بالا بود و زیرساخت هایی که قبلی ها فراهم کرده بودند هنوز تخریب نشده بود و این تند رفتن خیلی نمود نداشت.اسمش را گذاشته بودند شجاعت و همه به به و چه چه می کردند.آخه کی با این شجاعت پیدا می شد که هنوز مهر گواهینامه اش خشک نشده با این سرعت ماشین جامعه رو تو جاده برونه.

وارد جاده چالوس شدند و تو اون پیچ اول که مارپیچی بالا می ره، پلیس ماشین رو زد بغل.آقا پسر هم زنگ زد به ابوی و انگار ابوی اش کاره ای بود. همه فحش های اون به پلیس و جاده و ... رو شنید و هیچ دفاعی نکرد ، تازه اومد صریح تر و علنی تر از آقا زاده اش دفاع کرد. نصیحت ها و اقدامات همه برادرهای دیگر رو هم برد زیر سوال؟ یک کلام گفت که این از همه تون برام عزیز تره.به پلیس هم دستور داد که کاریش نداشته باشند.

ماشین به اون گردنه های بالایی رسیده بود. همون جایی که ورودی یوش بود. کنترل ماشین از دست پسر در رفت و افتاد تو یه دره کوچک.دره ای که بعدش دره بزرگتری قرار داشت.

پسره در حالی که ماشین و بچه های فامیل رو درب و داغون کرده بود، از ماشین پیاده شد و وقتی نگاه شماتت بار ماشین های عبوری رو دید شروع کرد به داد و قال که: من مقصر نیستم، اشکال ماشینه ، اشکال جاده است، اشکال پلیسه ، اشکال رییسه ،چرا همه به من گیر می دید؟ چرا...

 


91/7/3
6:29 عصر

چرا ما آغاز جنگ را جشن می گیریم؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

واقعا سوالی که شاید برای خیلی ها مطرح باشد این است که چرا بر خلاف اکثر کشورهای جهان ما آغاز جنگ مان را جشن می گیریم؟

فرض اول: ما می گوییم جنگ مان تحمیلی بوده. یعنی یک ادم جنگ طلب و آدم کش و تا حدی دیوانه قدرت به نام صدام، به ما این جنگ را تحمیل کرد و خانه و کاشانه مان را آماج حملاتش قرار داد.منظورم این است که یک موقع ما برای هدفی مقدس و نیتی خیر جنگی را شروع می کردیم و به آن هدف می رسیدیم ،شاید می شد برای جشن گرفتن آغاز آن جنگ توجیهی آورد، ولی الان کار ما بیشتر شبیه به بزرگداشت گرفتن برای صدام است تا خودمان.

فرض دوم:جنگ در ذات خودش نابودی و خرابی به بار می آورد.مردم بسیاری کشته ویا بی خانمان می شوند.اقتصاد کشور فلج می شود و بسیاری از سرمایه های آن به فنا می رود و یا صرف امور جنگ می شود ،بدون آنکه دستاورد مشخصی برای کشور داشته باشد.با این فرض جشن گرفتن آغاز این همه مصیبت جای سوال دارد.

فرض سوم: از لحاظ منطقی جنگ بهترین و یا حداقل اولین گزینه و راه حل نیست.بسیاری از فقها هم از لحاظ فقهی اش به جهاد ابتدایی در زمان غیرمعصوم اعتقادی ندارند. یک جورهایی در بزرگداشت آغاز جنگ این روحیه جنگ خوب است و شهادت قسمت ما می شد و ... که دائما هم تبلیغ می شود به چشم می خورد و برای برخی این شبهه به وجود می آید که انگار ما دنبال جنگ ایم.  

فرض چهارم: جنگ ،نعمت های زیادی برای ما داشت .به گونه ای که برخی به آن «دفاع مقدس» می گویند.از طرفی در سطح ملی هم سالیان سال بود که ما در برابر تجاوزهای خارجی، قسمتی از کشورمان جدا شده بود و این جنگ نتیجه غرورآفرینی برای ما داشت.منظورم این است که با قبول همه فرضیات مدافعان بزرگداشت جنگ باز هم این سوال وجود خواهد داشت که چرا ما زمان دیگری را برای این تجلیل انتخاب نمی کنیم.

آیا واقعا زمانی که صدام تکریتی به ما حمله کرد و کشور تازه انقلاب کرده ما را با مشکل های بسیاری مواجه ساخت، بهترین زمان برای بزرگداشت مفهومی به نام «دفاع مقدس» است؟