سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/12/21
3:40 عصر

«ترین» های سال 92

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم...!

پیش نوشت:اینها «ترین» های من از آنچه است که در سال اخیر رخ داد.البته موارد شخصی زیادی هم داشتم که چون مخاطبین محترم تجربه ای در مورد آنها نداشته اند، حذف شان کردم.

نرود میخ آهنی بر سنگ ترین شخصیت سال: حسین شریعتمداری با اختلاف بسیار زیاد

غیر ثابل پیش بینی ترین جمله سال: آقای خامنه ای :«ممکن است بعضیها - حالا به هر دلیلى - نخواهند از نظام جمهورى اسلامى حمایت بکنند امّا از کشورشان که میخواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پاى صندوق رأى»

شکست خورده ترین شخصیت سیاسی سال: محمدباقر قالیباف

حساب شده ترین حرکت سیاسی سال: همه آنچه هاشمی رفسنجانی در مورد انتخابات ریاست جمهوری انجام داد.

«خدا رو شکر، رفت» ترین شخصیت سال: محمود احمدی نژاد

خارج از عرف ترین شوخی سیاسی سال: جمله ای که علی لاریجانی خطاب به وزیر پیشنهادی اطلاعات در مجلس گفت.

گاف ترین دیالوگ دولتی ها: اظهارات رییس جدید بانک مرکزی درباره قیمت دلار

گاف ترین اقدام دولت: توزیع سبد کالا به همان سبک تو خود دانی.

تاثیرگذار ترین کلمه سیاسی سال: گازانبر!

ناشناخته ترین شخصیت سال: حسن روحانی

بمیرم تو راست می گویی ترین ادعای سال: ادعای حمید رسایی در اینکه به برخی وزرای کابینه روحانی رای مثبت می دهد./ ادعای رییس سازمان سینمایی مبنی بر انصراف خودخواسته درمیشیان از دریافت جایزه

تاسف بار ترین اتفاق ورزشی سال: وداع ولاسکو از تیم ملی والیبال.

چه خوب بود به جای حرف زدن ، فیلم می ساختی ترین فیلمساز سال: ابراهیم حاتمی کیا

پاس گل به حریف دادنی ترین: وقتی قالیباف در مورد مجوز به راهپیمای دانشجوها حرف هایی زد و بعد حسن روحانی ... / وقتی ضرغامی با تاخیر یک ساعت و نیمه مصاحبه حسن روحانی، حواس ها را از مشکلات سبد کالا منحرف کرد.

روسی ترین شخصیت سال: عزت ا... ضرغامی

«عصبانی نیستم!» ترین شخصیت سال: مهدی کوچک زاده و... (اینجا را سانسور کردم)

سورپرایز ترین شخصیت سال: محمدجواد ظریف

تو دل برو ترین شخصیت سیاسی سال که با وجود تمام انتقادات ام بهش هنوز بهترین است: ای کاش می تونستم اسم اش را بگویم!

 


92/12/18
10:21 صبح

بین خودمان باشد!

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم...!

به پروازم دیر می رسم. متصدی مربوطه را که پیدا می کنم ،خودش را می زند به بی تفاوتی و الکی با همکارش به صحبت ادامه می دهد.بهش می گویم حالا باید چی کار می کنم؟ دو سه تا جواب بدیهی بهم تحویل می دهد و بعد از اینکه گپ همکارانه اش به پایان می رسد ، می رود پشت میز و می خواهد بلیط صادر کند.

می گوید اگر الان برایت بلیط صادر کنم ، می روی و به بقیه می گویی نیم ساعت قبل پرواز رسیدم و رفتم سوار شدم! مانده ام چه جوابی بهش بدهم.

من دیر کردم، درست. شما با زره پوش کلام ات بارها از روی ما رد شدی، لابد حق داشتی. ولی این چه حرفیه به من می زنی؟ یعنی مشکل ات اینه که من بروم و این موضوع را جار بزنم یا نه؟ هر بار که این جمله را می گوید(تقریبا سه چهار بار گفت) قاطعانه جواب می دهم که من هرگز چنین کاری نخواهم کرد.

نمی دونم حالا که اینها را اینجا نوشتم خلف وعده کردم یا نه. امیدوارم گذار آن متصدی صدور بلیط به وبلاگ من نیافتد، و الا دیگر برای کسی که دیر رسیده بلیط صادر نخواهد کرد!

 


92/12/16
3:3 عصر

پایین کشیدن کرکره تعقل!

بدست روح اله ریاضی در دسته

برخی دوستان من زحمت می کشند و مباحث خارج آقای سروش محلاتی را در نت منتشر می کنند.ایشان این اواخر به مبحثی پرداختند که از سوالات بسیاری از من و شما احتمالا بوده و هست.

نگاهشان هم سعی کردند کاملا علمی و آکادمیک باشد اگر چه طبق روال معمول این کلاس ها در نهایت نظر مدرس هم مطرح می شود.

ایشان تحت عنوان قلمرو اعتبار حکم حاکم و در 17 جلسه به مباحث حول و حوش ولایت فقیه و نظرات مختلف درباره آن در بین فقها پرداختند.

جلسه آخرشان هم به موضوعی اشاره کردند که همه مان از آن مطلع هستیم و البته کمتر کسی هست که به انتقاد شدید از آن بپردازد و آن هم بستن فضای علمی در مورد برخی نظریه ها ست که این روزها رنگ سیاتسی به خودشان گرفته اند.

گویا فقط می شود گفت که مایه تاسف است.


92/12/8
11:29 صبح

هبوط

بدست روح اله ریاضی در دسته شاعری که کار نیست!

شوره زارم، کویرم، هبوط ام

مثل فردای توفان لوط ام

میوه هایم همه خشک و گس شد

همدم طعم کاج و بلوط ام

نقش واری از آلام خویش ام

حبس در میله های خطوط ام

آرزوهای وارونه دارم

در بلندی به فکر سقوط ام

عطر من بوی کافور دارد

سنگ بگذار روی حنوط ام

شعر گفتن دوای دلم نیست

قافیه باختم، در حبوط ام


92/12/4
1:53 عصر

آقای حاتمی کیا! صدای اذان می آید

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

در سکانسی از فیلم «چ»، که مدافعین شهر تمام پایگاه هایشان را از دست داده اند و در تنها جای امن باقیمانده به پرخاش و تفنگ کشیدن بر روی هم می پردازند، چمران به میانه دعوا می آید و می گوید که صدای اذان را می شنوید؟

من با فیلم های حاتمی کیا زندگی کرده ام، بی بر و برگرد یکی از محبوب ترین فیلمسازهای من است، فیلم «چ» از نظر من بهترین فیلم جشنواره اخیر بود و چمران اش را خیلی دوست داشتم، اما...

اما نمی دانم خالق «چ» را چه شده است، این روزها عنان از کف داده و سرد و سنگین و هجومی سخن می گوید.

قبول دارم نامرادی ها، قبول دارم انگ ها و تهمت ها و قضاوت های نادرستی که در مورد ابراهیم ما کردند، قبول دارم و توقع هم داشتم و دارم، اما از آقای حاتمی کیا نه! ابراهیم ما کسی را متهم به اجنبی پرستی و پول گرفتن و بی اخلاقی نمی کند، به انتخاب ها و لباس و سبک زندگی کسی کاری ندارد، مسئولین را بی لیاقت و کوچک خطاب نمی کند.

ابراهیم ما در هنگامه دعوا، در بروز تنش ها و عصبیت ها، ساکت است. یک گوشه ایستاده، جواب تهمت و کنایه را نمی دهد و دل خوش دارد به صدای وحدت بخش اذان.

صدای اذان را می شنوید آقای حاتمی کیا