سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/7/15
12:22 عصر

آقازاده!

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقازاده ای را در نظر بگیرید که تازه گواهینامه رانندگی گرفته و می خواهد ماشین ابوی را بردارد و با بر و بچه های فامیل برود شمال. می گوید این سوسول بازی ها را هم دوست ندارد که باید سرعت مجاز و قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کرد.

ابوی این پسر ، ماشینی را که حاصل سال ها تلاش و پول جمع کردن خود و سایر برادرها و خانواده است می دهد دست پسرش. به فامیل هم سفارش اکید می کند که فرزندانشان را با پسرش همراه کنند تا روحیه پسرش حفظ شود.اگر یکی هم به این عمل و ادعاهای پسرش هشدار می داد.ابوی به اون انتقاد می کرد و حکم و ... صادر می کرد که الان وقت حمایته. همه طرفدارای اون رفتار یادشون است و خودشون مرتب به همه گوشزد می کردند که ببینید بابا این پسرش رو بیشتر دوست داره.کجا در مورد قبلی ها این حرف ها رو می زد.

روز موعود فرا رسید و آقازاده با ماشین ابوی راهی شمال شد.اون هم از جاده چالوس. اولش که اتوبان کرج بود 150 رفتنش رو فقط دوربین ها ثبت می کردند و خطر کمتری داشت.درآمد نفت بالا بود و زیرساخت هایی که قبلی ها فراهم کرده بودند هنوز تخریب نشده بود و این تند رفتن خیلی نمود نداشت.اسمش را گذاشته بودند شجاعت و همه به به و چه چه می کردند.آخه کی با این شجاعت پیدا می شد که هنوز مهر گواهینامه اش خشک نشده با این سرعت ماشین جامعه رو تو جاده برونه.

وارد جاده چالوس شدند و تو اون پیچ اول که مارپیچی بالا می ره، پلیس ماشین رو زد بغل.آقا پسر هم زنگ زد به ابوی و انگار ابوی اش کاره ای بود. همه فحش های اون به پلیس و جاده و ... رو شنید و هیچ دفاعی نکرد ، تازه اومد صریح تر و علنی تر از آقا زاده اش دفاع کرد. نصیحت ها و اقدامات همه برادرهای دیگر رو هم برد زیر سوال؟ یک کلام گفت که این از همه تون برام عزیز تره.به پلیس هم دستور داد که کاریش نداشته باشند.

ماشین به اون گردنه های بالایی رسیده بود. همون جایی که ورودی یوش بود. کنترل ماشین از دست پسر در رفت و افتاد تو یه دره کوچک.دره ای که بعدش دره بزرگتری قرار داشت.

پسره در حالی که ماشین و بچه های فامیل رو درب و داغون کرده بود، از ماشین پیاده شد و وقتی نگاه شماتت بار ماشین های عبوری رو دید شروع کرد به داد و قال که: من مقصر نیستم، اشکال ماشینه ، اشکال جاده است، اشکال پلیسه ، اشکال رییسه ،چرا همه به من گیر می دید؟ چرا...