سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/4/26
1:30 عصر

هنر خوار شد...!

بدست روح اله ریاضی در دسته

به غیر از علی لاریجانی آن هم با سه روز تاخیر،هیچ مقام عالی رتبه ای درگذشت استاد سمندریان را تسلیت نگفت.حتی وزیر ارشاد هم.

آنچه من از سمندریان می دانم آن است که یکی از تحصیل کرده ترین هنرمندان ایران و کسی بود که عمده تئاتری ها و بازیگران سینما خودشان را به نحوی شاگرد او می دانستند و برای او و هنرش احترام قایل بودند.شاید ما در عرصه هنرمان دو سه نفر هم با این همه محبوبیت و مرجعیت نداشته باشیم.

حالا وقتی می بینیم برای امام جمعه فلان شهرستان و یا حتی ننه علی پیام تسلیت صادر می شود(که البته بحث من نفی صدور آن پیام ها نیست) و برای چنین شخصیت کارکرده و موجه و البته غیر سیاسی ای(که اگر سیاسی بود با این فضای سیاست زده می شد به نحوی توجیه اش کرد) حضرات مسئولین نه پیامی می دهند و نه حضور و نماینده ای و حتی بازتابی...

یک جورهایی ناشکری و قدرنشناسی و عدم آشنایی به وظایف و از همه بالاتر عدم توجه به انسان های کوشا و دانشمند در ذهن ام تدعی می شود.

این فیلتر کردن ها، این احترام نگذاشتن ها ، این سیاسی کردن و سیاسی دیدن مسایل تاثیر خودشان را در جامعه می گذارند و ما را هر روز از فضای دوستانه و محترمانه مان جداتر می کنند.

یک پیام ساده دادن و احترام کردن برای امثال سمندریان ها که رخ در نقاب خاک کشیده اند هیچ بهره ای نخواهد داشت، ولی ما را بالاتر و محترم تر می کند.اگر می خواهیم محترم باشیم،احترام نگه داریم.که اگر هنر خوار شود، جادویی ارجمند خواهد شد.

بعدنوشت: دیدم جناب وزیر ارشاد به مراسم ختم استاد رفته اند.بی انصافی بود به آن اشاره نکنم.


91/4/22
10:55 عصر

دلتنگم کردی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

حمید سمندریان را هیچ وقت ندیدم.برایم جالب بود که فردی هنوز زنده باشد و سالنی به نامش کرده باشند. که این همه بازیگر ریز و درشت از شاگردی او با افتخار یاد کنند.

حیف شد که عمر تئاتری شدن ما به اندازه عمر دیدن سمندریان و کارهایش طولانی نبود.

استاد شدن سختی های زیادی می خواهد و استاد ماندن خیلی از آن سخت تر است.

به همه دوستان توصیه می کنم اگر فرصت دارند برای تئاتر وقت بگذارند.هنوز به اندازه سینما سیاسی نشده و این به آن معنی است که دارد نفس می کشد.حتی با مدیریت دولتی و رفتن ابر اساتیدی چون حمید سمندریان!


91/4/21
10:38 عصر

افتخار معکوس

بدست روح اله ریاضی در دسته

نمی دانم جدیدتر ها سوار این پیکان لکندی هایی شدید که تا همین چند سال پیش به وفور ،تاکسی و شخصی اش به مسافرکشی می پرداختند.

نه صندلی درست و درمانی داشت، شیشه بالابر دستی اش رو در آورده بودند و بستگی به شانس شما داشت که تا کجا باز مانده بود.اونهایی که قد بلندی داشتند پایشان به صندلی جلو گیر می کرد.بعضی هایشان هم یک میله جوش داده بودند و برخی دیگر پشتی گذاشته بودند.درب شان عمدتا یا از بیرون باز نمی شد و یا از داخل بسته.توی برخی شان که می نشستی در خوش بینانه ترین حالت 20 سانت با کف زمین فاصله داشتی و تمامی دست اندازها را به وضوح احساس می کردی

توی چنان ماشینی ،فنر و جلوبندی و ... یعنی سوسول بازی.حالا راننده اون پیکان ادعا کند که ماشین بنده در دست اندازهای چنین و چنان آخ هم نمی گوید(شما هم نگو و حسرت اش را بذار!)

بیچاره آن مسافری که عقب نشسته بود.و الا آن راننده جلویی که پشتی و دم و دستگاه اش به راه بود و با همین ماشین قراضه دو برابر تحصیل کرده های ارشد و دکترایش درآمد داشت.

توی یک چنین سیستم درب و داغان و حداقل حداقلی که هیچ رفاهی برای  مسافرش فراهم نمی کند، شعار جلوبندی سالم دادن ،بیشتر جنبه اعتماد به نفس داخلی دارد.مثل اینکه بگویی تحریم ها هیچ اثری در کشور ما ندارد.ما را قوی تر می کند، واکسینه می کند!

 


91/4/15
11:41 صبح

تاملی در باب مساله اسلامی سازی علوم

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقای سروش محلاتی در ادامه بحث اسلام و مقتضیات زمان و در جلسه دوم از موضوع علم و دین مباحثی را مطرح کرد که حرف همین روزهاست.البته من کمی دیر رسیدم و یادم رفت کاغذ برای نت برداری ببرم و اولش به یه نظریه از آقای جوادی اشاره کردند که سهم من فقط «این نظریه از اقای جوادی بود» شد.

در نظر اول تمامی علوم از ریاضیات و علوم تجربی گرفته تا علوم انسانی، ریشه ای غربی دارند و لذا مورد قبول دین نیستند.

در نظزیه دوم که مهمترین و کارکرده ترین فرد در آن آیت الله مصباح است، علوم به دو دسته علوم انسانی و غیر انسانی تقسیم می شوند.از نظر این گروه علوم غیر انسانی چون جنبه کاربردی و قراردادی دارند و بیشتر به منظور رفاه حال بشر تدوین شده اند و دین دار بودن و یا نبودن فرد تاثیری در این که به طور مثال دو ضرب در دو می شود چهار ،ندارد.بنابراین این دسته از علوم نفی نمی شوند و می توان بدون اکراه از آنها استفاده کرد.

اما در مورد علوم انسانی :

1- این علوم نتایجی را تجویز می کنند که خلاف دین است.مثال: فردی به دلیل فشارهای روانی به روانپزشک مراجعه می کند و دکتر او تجویز می کند که برای کاهش درد و الم مقداری شراب بخورد.

2- برخی پیش فرض ها و پایه های علوم انسانی خلاف دین است و به خصوص آنکه در این علوم معمولا با یک فرض و راه حل مواجه نیستیم و همین چند رایی خود نشان دهنده آن است که نمی توان این علوم را بر مبنای اسلامی که یک رای دارد دانست.

در نتیجه تجویز این دوستان آن است که باید این علوم را اسلامی و دینی کرد.

در مورد نظریه دوم سه اشکال به ذهن می رسد.

1- کاری که علم در بیشتر موارد می کند تجویز است و این تجویز بر اساس تجربه و آزمون و خطا به دست آمده است.در این تجویز هم هیچ اجباری نیست و کار علم آن نیست که بیاید موارد را با شرع بسنجد.به عنوان مثال در اقتصاد گفته می شود که باید نرخ سود بانکی بیشتر از تورم باشد و الا با رشد نقدینگی در جامعه ،تورم بالایی به وجود خواهد آمد.(همین وضعیت فعلی ما) حالا ممکن است که علما نرخ سود بانکی را ربا بدانند در نتیجه یک مسلمان مقلد پول اش را در بانک نمی گذارد و یا آنکه در جمهوری اسلامی این کار را نمی کنند.ولی این به آن معنی نیست که باید کلا بساط این علم را برچید و علم دیگری پایه گذارد.چه بسا تجویزهای دیگر همین علم بسیار به کار آید.مگر همین الان همه مراجع ما که به ربای در بانک ها ایراد وارد می کنند در همین بانک ها حساب ندارند.

2- این که گفته می شود علم با دین در تضاد است منظورمان کدام دین است.در علم فقه که یکی از نتایج معارف دینی است ما با اختلاف نظرهای زیادی مواجه هستیم.برای همین اسلامی کردن علوم را بر مینای کدام اسلام می خواهیم انجام دهیم.

3- گفته می شود که در ذهن برخی دانشمندان غرض ورزی هایی نسبت به دین وجود دارد.اول اینکه می توان حداکثر می توان یک عالم را به چالش کشاند و نظریات اش را نفی کرد و نتیجه نمی شود که کل علم را نفی کنیم.دوم آنکه همین غرض ورزی نسبت به علم هم وجود دارد.مثلا فردی که شکمو است وقتی در مورد مضرات آن هشداری می شنود ادعا می کند که پدران او خورده اند و عمر طولانی کرده اند.

برای مطالعه بیشتر و آشنایی با نظریات آقای مصباح  این لینک را می توانید ببینید.


91/4/8
5:58 عصر

آسیاب به نوبت

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک مصاحبه ای بنیاد شهید بهشتی به مناسبت سالگرد شهادت ایشان با آقای هاشمی کرده که می توانید آن را اینجا بخوانید.

یک قسمت اش که از همه جالب تر بود و جزو موارد معدودی بود که به شهید بهشتی پرداخته شده بود، در مورد تفاوت دیدگاه انقلابیون در مورد حرکت انقلابی شان بود.آقای هاشمی اذعان دارد که شهید بهشتی معتقد بوده که اول باید کادرسازی کرد و بعد به فکر انقلاب و تغییر رژیم افتاد.اما ایشان و اقای خامنه ای و ... نظری متفاوت داشتند و می گفتند اگر کادرسازی کردیم و نتوانستیم انقلاب کنیم چی؟برای همین بهتر است در کادرسازی متوقف نشویم و بیشتر به دنبال تغییر رژیم باشیم و از فرصت ها به نحو احسن استفاده کنبم تا مبادا از دست بروند و همان رژیم باقی بماند.

ای کاش آن دوستان از آقای هاشمی می پرسیدند که الان هم به نظر شما دیدگاه شهید بهشتی مناسب تر و منطقی تر نبود؟

شما که 16 سال جزو سه نفر اول کشور بودید و بعدش هم اگر مردم به شما رای می دادند باز هم در کسوت رییس یکی از قوا فعالیت می کردید و امروز در هر دیدارتان کلی از وضع کشور انتقاد می کنید و از نبود نگاه کارشناسی می نالید.

کشوری که تمامی روسای دولت اش به ضد نظام و انقلاب و ... تعبیر می شوند و رییس قوه قضاییه زمان امام اش به خاطر کاستی ها از مردم عذرخواهی می کند و روسای مجلس اش ساکت و پشت پرده و نفر دوم فتنه نامیده می شوند.

شاید اگر دوباره در عالم خیال شهید بهشتی به دیدار آقای هاشمی و ... بیاید آنان را خطاب قرار دهد که:

دیدید بزرگواران حق با بنده بود و من در خشت خام آن دیدم که شما در آیینه ندیدید؟

دیدید که انقلاب کردید و این همه هزینه دادید و هنوز بعد سی و اندی سال در بدیهیات مانده اید و نه از دین تان رمقی مانده و نه وضع مردم کشورتان را به سامان رساندید و نه...؟

دیدید که اگر شما حداقل تعهدی به دانش و منطق داشتید ولی قطعا در حوزه اجرایی بی سواد بودید را نتیجه می شود بی سوادان پر ادعای پوپولیست؟

این خاطره آسیاب به نوبتی که ایشان مدام تعریف می کنند را می شود این گونه هم تعریف کرد:

اگر به فکر تربیت نیروهای متخصص و کادرهای اجرایی و اندیشه ای در تمامی حوزه های کشورداری نشوی.اولش مجبوری که اجرا را بدهی به آنانی که قبولشان نداری و بعدش با هزار و یک هزینه اجرا را خودت در دست بگیری و کج دار و مریز حرکت کنی و در نهایت زمام امور می افتد به دست تندروهای بی سواد که تعهد شما را ندارند و حد و مرزی نمی شناسند و کشور را به پرتگاهی می برند که شاید راه بازگشتی نداشته باشد.داستان فرانکشتاین هم در جای خود محفوظ.آسیاب به نوبت عزیزم!


91/4/1
1:55 عصر

مذاکرات هسته ای و شباهت های آن با انتخابات

بدست روح اله ریاضی در دسته

مقدمه: در این یادداشت بنا دارم به سه دلیل مناقشه هسته ای جمهوری اسلامی با قدرت های جهانی پرداخته و به برخی شباهت های آن با مساله انتخابات در جمهوری اسلامی و رفتار شورای نگهبان بپردازم.

سوال اصلی شاید این باشد که در مناقشه هسته ای که اسم آن را مذاکره گذاشته ایم، طرفین دعوا چه می گویند و چه رفتاری از خود بروز می دهند.

جمهوری اسلامی می گوید که غربی ها زور می گویند.انها را در حالی که به دوستان خود و به خصوص رژیم صهیونیستی بابت داشتن 200 کلاهک هسته ای هیچ فشاری نمی آورند،جمهوری اسلامی را از داشتن حق طبیعی اش بر اساس قوانین بین المللی،محروم کرده اند و حالا که جمهوری اسلامی خودش دست به کار شده و می خواهد به خواسته بر حق اش برسد، آنها با مانع تراشی و تحریم و مانند آن در این راه خلل ایجاد می کنند.

این گفته جمهوری اسلامی را می توان به وضوح در سخنان اقای جلیلی و اخبار روزنامه ها و صداو سیمای حکومتی به وضوح دید.

اما غربی ها می گویند که جمهوری اسلامی مشکوک است و باید اعتماد سازی بکند.یعنی در ابتدا این کار را با مخفی کاری شروع کرده و هم اکنون نیز به همین صورت ادامه می دهد و ما که نماینده جهان هستیم کاملا در جریان کارهای ایران نیستیم.

اما مهمترین دغدغه غربی ها به رفتار جمهوری اسلامی از ابتدا تا به اکنون بر می گردد.اگر غربی ها نگرانی خاصی از کلاهک هسته ای رژیم صهیونیستی ندارند به خاطر آن است که آن دولت را متحد استراتژیک خود می دانند اما با جمهوری اسلامی که همیشه به دنبال ضربه زدن به آنها در فلسطین و لبنان و اخیرا عراق و بحرین بوده چه؟البته منافع مشترکی همن بین دولت ها وجود دارد ولی حداقل در چارچوب داخلی هنوز هم در جمهوری اسلامی و در برنامه های رسمی شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس سر می دهند.

من قصد ارزش گذاری و قضاوت در مورد رفتار ها و گفته های طرفین مناقشه را ندارم اما شباهت زیادی بین این رفتار ها و گفته ها با آنچه در فرآیند انتخابات و تعیین صلاحیت در کشور ما رخ می دهد ،می بینم.

فقط کافی است به جای 5+1 بگذارید شورای نگهبان و به جای مناقشه هسته ای بگذارید انتخابات.

معترضین به رد صلاحیت ها می گویند که شورای نگهبان زور می گوید و نه بر اساس قوانین که بر اساس سلیقه تعیین می کند که چه کسی می تواند در انتخابات کاندیدا بشود و چه کسی نه.آنان می گویند فردی که مرتکب قتل و دزدی و مانند آن شده و پرونده باز قضایی دارد به راحتی تایید صلاحیت می شود ولی فلان وزیر و نماینده و انقلابی پیش کسوت به خاطر آن که سلیقه سیاسی اش منطبق با اعضای شورای نگهبان نیست به استناد موارد مبهمی چون عدم التزام به اسلام و قانون اساسی(که همان سلیقه اعضای شوراست) رد صلاحیت می شود.

اما شورای نگهبان می گوید که به معترضان مشکوک است و آنان می خواهند نظام ولایی را سرنگون کنند و از قدرت آن بکاهند و در جلسات محرمانه شان توطئه می چینند و یا دشمنان قسم خورده نظام پالوده می خورند. واقعیت هم آن است که معترضان فعلی در دوره ای که قدرت داشتند(به عنوان نمونه در مجلس ششم) تندروی هایی در برابر حکومت داشتند که دبیر شورای نگهیان تعیین صلاحیت آنان را از اشتباهات خود می داند.

نمی دانم چرا طرفین دعوای داخلی در عرصه خارجی طالب رفتار دیگری هستند.این هم احتمالا به این بستگی دارد که چه کسی سوار و چه کسی پیاده است و به آن تعبیر:یک بام و دو هوا