سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/8/29
8:19 صبح

برنده ازلی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

خدا خیر بدهد به اقای سیدرضامیرکریمی! البته نه از آن جهتی که ابراهیم حاتکی کیا به آن اشاره کرد، بلکه به خاطر صحبت هایی که در تلویزیون کرد و گفت که رسانه شعور مردم را نادیده می گیرد.

نمونه اش در مورد به اصطاح خودشان «حمله گازانبری آمریکا» که از دیپلماسی فعال صحبت می کردند و خبرنگاران خارج رفته شان را مدام دنبال این و ان مسئول می فرستادند.

هم قطعنامه آژانس تصویب شد و هم بیانیه مجمع عمومی اما باز هم می گویند آمریکا ناکام ماند.چرا؟ ... چون نتوانست با اجماع آن دو را تصویب کند. آن هم در سازمان ملل و در جهانی که ادعا داریم همه شیفته ما و انقلاب مان هستند.

آخه شما که در هر حالت برنده ای ، چرا مسابقه می دهی؟ حتی اگه صد به شش ببازی! جشن پیروزی می گیری

خبر دیگری هم در مورد انفجار زاغه مهمات! منتشر شده که آقایان ،مشغول آزمایش موشک دوربرد بودند.اگر چه از زاغه مهمات باورپذیر تر است ولی بیشتر به یک سناریو جایگزین شبیه است. سناریویی که توسط خودشان منتشر شده و شایع شدن آن بیشتر به نفع آنها است تا ضررشان و همین موجب شک به آن می شود.


90/8/22
1:47 عصر

مدیریت بحران افکار عمومی

بدست روح اله ریاضی در دسته

عکس العملی که رسانه های ما در برابر صدای مهیب شنیده شده در تهران نشان دادند، دوباره بر این مساله مهر تایید گذاشت که ما هنوز بلد نیستیم در موارد بحرانی، به مدیریت افکار عمومی بپردازیم.

فرقی هم نمی کند که بخواهیم حوادث بعد از انتخابات را پوشش بدهیم و یا خبرنگار به کشورهایی چون لیبی و مصر بفرستیم.

برای روشن شدن موضوع شاید بهتر باشد مساله را علمی تر بررسی کنم.

اولین گام رسانه در برابر حوادث غیرمترقبه ای که افکار عمومی به نحوی از ان مطلع می شود، فرضیه سازی است.یعنی وقتی صدای انفجار را تقریبا پانزده میلیون نفر از جمعیت کشور شنیده اند، دیگر جای کتمان و سانسور نیست و باید فرضیه ای ساخته شود. مهمترین کاری که در فرضیه سازی انجام می شود آن است که این فرضیه هر چقدر درست و یا غلط باشد، باید در سریع ترین زمان ممکن تبلیغ شود.چرا که در غیر آن صورت مدیریت رسانه ای از دست ما خارج می شود و معلوم نیست چه فرضیه هایی از سوی دوست و دشمن مطرح خواهد شد.

اینکه تا نزدیک به دو ساعت از حادثه ای در پنجاه کیلومتری پایتخت بگوییم معلوم نیست و بعد سپاه بگوید صدا تایید می شود و در دست بررسی است این شبهه اولیه مطرح می شود که چه ربطی به سپاه دارد؟

دومین گام اثبات فرضیه در ذهن مخاطب است.که باید از رسانه های عمومی (که در کشور ما تماما زیر نظر حکومت هستند) استفاده کرد.عکس و فیلم و فرستادن خبرنگار به سر صحنه و امثال آن ، با توجه به مسائل امنیتی و نظامی می تواند فرضیه انفجار ذاغه مهمات را تقویت کند.اینجا قرار نیست عین واقعیت را بگوییم و نشان دهیم ،بلکه باید در راستای فرضیه اولی باشد که بیان کرده ایم. اگر یادتان باشد در زمان دستگیری بن لادن که مساله بسیار محرمانه ای بود ، عکسی از اتاق مدیریت و نظارت بر عملیات که رییس جمهور و وزیرخارجه آمریکا در آن بودند، منتشر شد.همین عکس تاثیر بسیار زیادی به منظور باورمند ساختن این فرضیه در ذهن مردم جهان گذاشت.

حالا اگر به دلایلی امکان حضور رسانه ها وجود ندارد باید روابط عمومی خودمان فعال باشد و نبض رسانه ها را در دست بگیرد.نه اینکه یک ساعت بگوید 27 کشته و بعدش 17 تا و توجیه کند که فکس ناخوانا بوده.حداقل بهتر بود فکس را به نحوی نشان می دادند ،چون همین الان در ذهن مردم این نقش بسته که می خواهند حادثه را کوچک جلوه بدهند و حتما چیزی شده.

همچنین فرضیه های حاشیه ای که بر اساس اخبار جدید خودمان و یا دیگر رسانه ها مطرح می شود نیز باید سریع پاسخ داده شوند تا حاکمیت رسانه ای از دست نرود.وقتی گفته می شود فرمانده جهاد خودکفایی سپاه هم شهید شده ، باید علت انکه وی در آنجا بوده به نوعی برای مخاطب مشخص شود و الا دوباره بر ذهنیت سازی او افزوده می شود و ....

متاسفانه به نظر می رسد فضای رسانه ای ما بسیار ناوارد، و تحت امر و نهی افراد غیر رسانه ای قرار گرفته و هنوز بلد نیستیم حتی اگر راست می گوییم ، به نحوی بگوییم که مخاطبمان باور کند.

این مطلب هم مرتبط با این یادداشت است.


90/8/19
10:37 عصر

چیستان؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

نگاهی به این جملات که در ادامه خواهم آورد، بکنید.بعید می دانم کسی بتواند حدس بزند که گوینده این جملات کیست.

«ما ... در عین حال به این حقیقت نیز ایمان داریم که پیشرفت مادی به تنهایی برای تامین سعادت واقعی جامعه بشری کافی نیست. زیرا روح انسان که عالی ترین مظهر تجلی الهی است نیز باید به اندازه جسم او سیراب شود ، و این امر جز با توجه به معنویات امکان پذیر نیست.»

این مطلب تکمیل خواهد شد.فعلا حدسیات خود را در قسمت نظرات بیاورید.


90/8/10
11:40 عصر

پایان اصولگرایی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

ناکامی مجلس اصولگرا در استیضاح وزیر اقتصاد آخرین میخ بر تابوت اصول گرایی بود.زین پس اگر جریان سنتی و مدرن راست، قصد حضور در عرصه بی رقیب سیاسی را دارد، باید به دنبال نام و شعار دیگری باشد، چرا که تمامی اصولی که این جریان با تکیه بر آن به نقد رقیب می پرداخت، توسط خود انان به مسلخ رفت.

و نکته جالب در آن است که همیشه پای یک احمدی نژاد در این به مسلخ رفتن وجود دارد که این بار علی لاریجانی هم ، یک تنه آستین ها را بالا زد و تبر را بر تنه خشکیده جریان اصول گرایی وارد ساخت.

اصول گرایان آن روز که تهمت زدن جلوی چشم ده ها میلیون ایرانی را توجیه کردند، اصول دینی شان مبهم شد. سیاست و فرهنگ  و هنرشان هم که از ابتدا اصول مشخصی نداشت و آخرین نقطه اتکایشان که اقتصاد بود و طبقه محروم و عدالت با رای اعتمادشان به وزیر اختلاس گران، به باد فنا رفت.

در این که وزیر اقتصاد متهم ردیف اول اختلاس اخیر نبود، شکی نیست.اما مجلسی که زورش به رییس دولت نمی رسد و نمی تواند رییس بانک مرکزی را برکنار کند، حالا که در برابر این جماعت از خود متشکر چماق را برداشت و گریه و استیصال وزیری را دید که بعد از سه ماه تازه یادش افتاد پوزش بطلبد، با نطق بی منطق رییس فلسفه خوانش ، دوباره اصول را با رای اعتماد مشروط به مصلحت فروخت و نشان داد که در برابر بزرگترین اختلاس تاریخ ایران و احیانا جهان(با توجه به حجم مبادلات بانکی دیگر کشورها) اصول گرایان مدعی حتی اندازه فلان مسئول بی اصول بلاد فرنگ هم به اصول مدیریتی پایبند نیست.

اگر  اصول گرایان پرمدعا هنوز زبانشان دراز است و این پایان را قبول ندارند، باکی نیست. تفالی به دیوان حافظ بزنند که فرمود: بر او نمرده به فتوای من نماز کنید!


90/8/7
4:42 عصر

وقتی گران می خریم!

بدست روح اله ریاضی در دسته

در کشورهای پیشرفته که معمولا از نفت خدادادی خبری نیست، عمده درآمدهای دولت از مالیات تامین می شود.برداشت من این بود که با اجرای قانون مالیات ارزش افزوده در کشورهای پیشرفته، میزان سایر مالیات ها از جمله مالیات بر درآمد کاهش یافته و حذف می شود. اما به مطلبی از دکتر دانش جعفری برخوردم که خلاف این برداشت بود و در صورتی که دوستان اطلاعاتی در این زمینه دارند بنده را هم در جریان بگذارند.

اما در کنار مالیات روش های دیگری هم برای کسب درآمد توسط دولت وجود دارد که مستقیم نیست.مانند تعرفه و امثال آن.

به نظر می رسد در کشور ما رابطه معنی داری بین سایر درآمدها با مالیات وجود ندارد و به گونه ای شده که دولت در هر جا که بتواند، به بهانه ای مختلف از مردم پول می گیرد.نمونه اش که گویا در گفتگوی ویژه خبری شب جمعه مطرح شده و دکتر حسن سبحانی هم اینجا به ان اشاره کرده، گرفتن حداقل 35 درصد از حق بیمه شخص ثالث توسط دولت از بیمه هاست.(10 درصد وزارت بهداشت، 20 درصد وزارت راه و راهنمایی و رانندگی و 5 درصد صندوق تامین خسارت های بدنی)در مورد خودرو هم در حدود چنین مبلغی ( 5/8 درصد از قیمت هر خودرو را بابت سود بانکی، چهار درصد را بابت مالیات بر ارزش افزوده، 5/2 درصد را بابت هزینه شماره گذاری، 5/7 درصد بابت مسائل مربوط به تامین اجتماعی، دو درصد نیز بابت بیمه و هشت درصد به سازمان حمایت از مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان)گرفته می شود و حتی مخابرات هم برای اینترنت ADSL به همین نحو گران فروشی می کند.اینجا را هم ببینید.

بعید می دانم در کشورهای پیشرفته این چنین بر روی خدمات و کالاها بکشند و پول به جیب دولت برود و در نتیجه بار این گرانی بر دوش مردم قرار بگیرد.چرا که در بازار رقابتی گاهی یک درصد افزایش قیمت بنگاه بزرگی را ورشکست می کند.در مورد اینترنت که مطمئنیم و در مورد خودرو هم اگر اطلاعاتی به دست آوردم ،در اختیار دوستان خواهم گذاشت.


90/8/2
11:55 صبح

دین فروشی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

ماجرای دیه 120 میلیون تومانی، با 90 میلیون تمام شد و این بار هم به مانند بسیاری از دفعات گذشته بار این شعار دادن حضرات بر دوش مردم افتاد.اینکه جوالدوز را هر بار به یک بهانه ای و این بار به اسم دین بر بدن نحیف مردم وارد کنیم و به طور میانگین 200 هزار تومان بر بیمه شخص ثالث بیافزاییم ولی یادمان برود که بیشترین آمار تصادفات جاده ای و مرگ و میر و مجروحیت از آن را داریم؛ که مهمترین عامل اش استاندارد نبودن ماشین ها و جاده هایمان است و همان سوزن نحیف را بر خود ننوازیم و تازه خودروسازان مان طلبکار هم باشند که با این قیمت، خودروهای از رده خارج شده شان در بازار بین المللی را به ما ارزان می فروشند و هنوز هم در آزاد راه ها و بزرگراه های بین شهری مان نقاطی وجود دارد که حداکثر سرعت مجاز در آنها 70 کیلومتر است.

اگر با تدبیر می توانستیم آمار تلفات جاده ای مان را کاهش دهیم، پول کمتری بابت بیمه از مردم مطالبه می کردیم و به تکلیف دینی مان هم بایسته تر عمل می شد.اما افسوس و صد افسوس که کوته نظران را با تدبیر الفتی نیست که نیست.