سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/11/26
10:16 صبح

تصویر زنده ای برای دل

بدست روح اله ریاضی در دسته

شبکه های مختلف تلویزیون ،‌حرمت را زنده کرده اند در قاب تصویر.
اگر تو زنده شده ای و این مجریان و روحانیون و مداحان و ... از تو می گویند و در کنار تصویر زنده ی حرمت،‌راه و مرام و گفتارت را زنده می کنند، ‌پس چرا حال و روز این روزهای ما شب تاریکی را می ماند که تک ستاره های سوسو زننده اش هم به سوی مرگ سوق داده شدند.
ای کاش برای یک روز هم که شده در اعمال و رفتار ما، در افکار ما و از همه بالاتر در قلب ما زنده شوی و این میلیونهایی که چشم به حرم تو دوخته و یا در صحن با صفایت قدم می زنند ،برای 24 ساعت امام رضایی شوند.
50 میلیون را که ضرب در 24 ساعت می کنم ،‌رقم بزرگی می شود که اگر روزی محقق شود، نیازی به تصویرهای زنده مجازی و بعضا بدون محتوا نیست.
امسال نمی گویم به من نگاه کن؛‌که کرده ای ،‌بلکه می خواهم که همت و تفکر و بصیرتی عطاکنی که از اثرات نگاهت محافظت کنم ،تا شاید در قلعه ی استواری که نویدش را دادی و اسم رمز ورودش شما هستی وارد شویم و از این روزهای ناخوشایند برای ساعاتی هم که شده، رها و آزاد.

88/11/24
7:23 عصر

از نوشتن ماعصبانی باش

بدست روح اله ریاضی در دسته

فوادصادقی را هم گرفتند.امثال فواد صادقی اگر چه منتقد وضع موجود بودند ،ولی همه جزو نظام اند و بارها وفاداری شان را به نظام،‌ با چشم غیر مسلح دیده ام.
به نظر می رسد فضای رسانه ای در ایران جزو خطرناک ترین قسمت هاست و حاکمیت خیلی به آن حساس است و با کمترین انحراف و یا نوشته و خبر ناخوشایندی ، اصحاب رسانه را با شدیدترین برخوردها مواجه می کند.
بارها شنیده ایم که خانواده فلان زندانی را تهدید کردند که اگر فلان موضوع را رسانه ای کنید،‌ دیگر همسرتان را نخواهید دید.
محمدنوری زاد را وقتی گرفتند که در وبلاگش نوشت و البته مشتری پیدا کرد و حتی آن ور آبی ها مطالبش را نقل کردند و آمار وبلاگش بالا و بالاتر رفت.
علی اشرف فتحی عزیز هم به همین گونه.محمدمهاجری (سرمقاله نویس گذشته کیهان) هم وقتی سایتی آن ور آبی به یک مطلبش لینک داد و حتی آن مطلب را هم حذف کرد،‌ باز وبلاگش فیلتر شد.
همه اینها یعنی اینکه یا حرف نزنید و یا حرفی را بزنید که ما می خواهیم.
یعنی برخی ها می خواهند در 70 سال پیش و به تعبیر مک لوهان با رسانه های گرمی چون رادیو، جامعه را به پیش ببرند و جلوی رسانه های سردی چون تلویزیون و ماهواره و اینترنت را با حذف و سانسور و پارازیت بگیرند.
قطعا چه و چگونه نوشتن هم مهم است ،ولی حالا که برخی از نوشتن افرادی که بیش از برخی از مدعیان امروزی وفاداری شان را به نظام اثبات کرده اند هم می ترسند ،می شود نوشتن محض و البته درست را هم توصیه کرد.حالا که بعضی ها از این نوشتن ها هم می ترسند جمله شهید بهشتی را می شود با کمی تغییر حواله شان کردکه: « از نوشتن ما عصبانی باش و از این عصبانیت....»

88/11/21
10:13 صبح

گذشت آن روزها

بدست روح اله ریاضی در دسته

گذشت آن روزها، که هر چه دستمان می دادید می گرفیتم، به عشق اینکه روی دوشتان برویم و از آن بالا، جهان را سیر کنیم
گذشت آن روزها،‌ که راهپیمایی ها و نمازجمعه ها پر بود از شکلات و خوراکی و نوید آنچه دوستشان داشتیم
گذشت آن روزها،‌ که هر چه در کتاب دینی مان می نوشتید ،‌بی چون و چرا حفظ می کردیم و امتحان پس می دادیم
گذشت آن روزها،‌ که به شما نگاه می کردیم و نمازمان را عینا از رویتان تقلید می کردیم
گذشت آن روزها، که تاریخ انقلاب را برایمان هر گونه که می خواستید تعریف می کردید و می خواستید از ما یک انقلاب پذیر بسازید
گذشت آن روزها،‌ که ما زمین آماده و خاک حاصل خیزی بودیم که شما باغبانش شده بودید و هر چه در آن می کاشتید،‌ به بار می نشست
اگر امروز کاشته دیگری را می بینید و مدام از خودتان می پرسید که چرا با آن همه کار و تلاش ، محصولتان به جای امید،‌یاس شده. به جای آرمان طلبی،‌واقع گرایی شده ،‌به جای اعتماد،‌شک و پرسش شده و....
جوابش را باید در خودتان جستجو کنید.

ببخشید که با صراحت و این گونه پرعتاب ، به گونه ای که احترام بزرگی و کوچکی متداول زیر سوال برود ،‌جوابتان را می دهم
شما باغبان خوبی نبودید.
شما خواستید فرزندانتان به مانند شما باشند در بسیاری از زمینه ها ،و یادتان رفت که فرزندانتان را برای عصر خودشان تربیت کنید
و البته خواستید که چون شما پرسش نکنند و ندیده بپذیرند و اعتماد کنند و عقلشان را بدهند دست شما.
ولی نتوانستید با استدلال های پفکی تان ،‌نسل پفک و چیپس و پاستیل ما را مثل پاستیل هایی که به دندان می چسبند و ذره ذره شان استحکام و به هم پیوستگی مثال زدنی دارند ،‌در آورید.
شما با احساستان انقلاب کردید و جنگیدید و شعار دادید.
و ما جیب پر پول و دروغ و ریاکاری و نفس وسط معرکه تان را دیدیم .

آی نسل انقلاب و جنگ و شور و حال تخلیه شده!
تا به امروز همه راهپیمایی هایتان را دربست می آمدیم و پرسش نمی کردیم از آنچه باید می پرسیدیم
اما امروز طلب همه ی آن خستگی ها و دودخوردن ها و گشنگی کشیدن ها و فشارها و له شدن ها و ... را از شما مطالبه می کنیم
آیا واقعا قرار بود ما به جمعی کوچک تر و نفهم تر و بی تقوا تر از خودمان که این چنین اند و همه جا رسوخ کرده اند و پایه های اسلام عزیرمان را باریک و باریک تر می کنند،‌کولی بدهیم؟
خسته شدیم از کولی دادن های متداول
از سوالهای بی جواب
از احساس بدون عقل
و از اسلامی که آن گونه ساخته اید که نمی تواند از خودش دفاع کند

خدا بیامرزدش.می گفت برخی از این منافقین از ابن ملجم هم بدتر هستند
دیشب وقتی اعترافات خرگوشی دکتر تاجیک را دیدم ،‌از خودم پرسیدم که واقعا کسانی که این کارها را می کنند، از چه کسی در تاریخ منحوسین صدر اسلام ،‌بهتر هستند؟
از شما می پرسم و اگر پاسخی ندارید ،
درسهایی که سالهای نه چندان دور ،در ذهنمان کردید را برایتان واگویه کنم.
خسته شدیم از سوالهای بی جواب
از احساس بدون عقل
و از اسلامی که آن گونه ساخته اید که نمی تواند از خودش دفاع کند



88/11/18
9:42 عصر

نامه ای برای تاریخ

بدست روح اله ریاضی در دسته

نامه سیدحسن خمینی به آقای ضرغامی بیش از آنکه اعتراض به یک رفتار باشد ،‏اعتراض به یک ایدئولوژی و مبنای فکری است،‏که این روزها به نام حمایت از امام،‏وی را در قالبی خاص ومحدود به ذهنیات و اهداف خودش ترویج می کند.

با آنچه سیدحسن آقا بیان کرده موافقم و نمی توانم به مانند برخی، امام (ره) را فردی تند و خشن و اهل سرکوب و عصبانیت و بگیر و ببند و...؛‏یعنی آنچه در برنامه شاخص تلویزیون و آن هم در برابر گروهی از مردم نشان داده می شود ، ببینیم.

امام خمینی قطعا به مانند اجداد بزرگوارش دارای جاذبه و دافعه است و مصداق آیه ی «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»

و بسیاری از سخنانش را باید در شرایط زمانی و مکانی و با صدر و ذیل اش سنجید.

نامه مهم سیدحسن خمینی را می توانید اینجا ببینید.


88/11/17
9:52 عصر

یک سوال از علی مطهری

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقای علی مطهری از معدود کسانی است که به نظر می رسد آزادگی اش را از دست نداده .می شود با نظراتش موافق یا مخالف بود ولی نمی شود ادعا کرد که ایشان به خاطر منافع حزبی و فردی ، حرف می زند.
در نامه ای هم که به میرحسین موسوی نوشته سعی کرده از دید خودش مطالبی را بیان کند.اگر چه به نظرم در مورد رهبری نظام نظر شفافی نمی دهد و مدام یکی به نعل می زند و یکی به میخ ، اما سوال اصلی ام از ایشان در مورد قسمتی از نامه اش است که نوشته:«آیا فکر نمی کنید که وضع موجود، دست رهبری نظام و بسیاری از مصلحان مجلس و
قوه قضائیه را برای برخورد با این خاطیان بسته است؟ مثلاً در شرایط عادی
امکان سؤال از رئیس جمهور درباره برخی قانون گریزی ها و رهاسازی و
لیبرالسیم فرهنگی وجود دارد اما اکنون چون این گونه اقدامات قانونی،
همراهی با سران معترض و موجب تشدید بحران تلقی می شود، زمینه پذیرش آن در
میان نمایندگان مجلس و مردم ضعیف است. (البته اینها به معنی نفی نقاط مثبت
و تلاش صادقانه این دولت نیست.)»
اگر ماجرای سوال از رییس جمهور به خاطر اظهارات آقای مشایی ؛که اتفاقا خود آقای مطهری پیگیر آن بود ،‌اتفاق نیافتاده بود شاید می شد حداقل به صورت ادعا،‌این چنین سخنانی را بیان کرد، اما همه به خاطر دارند که در آن موقع ؛ در حالی که سوال از رییس جمهور  حق قانونی نمایندگان بود،‌چه اتفاقی افتاد و چگونه این حق قانونی ،‌مسکوت ماند.
نکند در آن زمان آقایان موسوی و کروبی مشغول بیانیه دادن بودند و نکند بسیاری موارد دیگر که حتی مجلس نتوانست در مورد تغییر ساعت کار در ماه رمضان، ‌گم شدن یک میلیارد دلار، تاخیر در ارائه لایحه های بودجه ، پایان یافتن مهلت معرفی وزیر اقتصاد و ...به وظیفه قانونی اش عمل کند و یا دستهای پیدا و پنهان مانع شدند و یا مجلس ضعیف توانایی اش را نداشت را ،آقای مطهری فراوش کرده اند.
برای آقای مطهری احترام زیادی قائلم ولی بی انصاف نباید بود و همه تقصیرها را گردن اقایان موسوی و کروبی انداخت.
مشکل از جای دیگری است ...

88/11/13
11:17 صبح

استاد مهرجویی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

حاتمی کیا اهل حال و دل است و مهرجویی به تمام معنی یک استاد سینما.
سینمای حاتمی کیا بدون یک سوژه بکر و نگاه خاص و مقدار متنابهی شور و حال کارگردانش هیچ چی در چنته ندارد.اما اینجا تازه جایی است که سینمای مهرجویی معنی پیدا می کند.استاد مهرجویی از هیچ، فیلم می سازد، جذب ات می کند و حرفش را به گونه ای می زند که گاه خودت هم متوجه اش نمی شوی.برعکس حاتمی کیا که هنگام حرف زدنش را کاملا احساس می کنی ولی به گونه ای سخن می گوید که در دلت می نشیند.و البته کارگردانهای بسیاری داریم که حرفشان در فیلم توی ذوق می زند. و کلافه ات می کند؛ آنگونه که گویی بیانیه پایانی راهپیمایی را قرائت می کنند.
طهران، تهران داریوش مهرجویی و کرم پور تفاوت دو فیلم ساز را نشان می دهد، یکی از زندگی عادی و روزمره ما ،‌فیلمی جذاب و بکر می سازد و در لایه هایی حرفش را که خیلی خاص و ویژه و انتزاعی نیست ،می زند و دیگری حرفی تکراری و البته بزرگ را که نمی تواند در حد یک اپیزود بیانش کند و با تیپ های اغراق شده و بازی های نه چندان دلچسب ، یله رهایش می کند.
اپیزود اول فیلم ظهران، تهران و به رنگ ارغوان تا به حال بهترین فیلمهای جشنواره از نظر من بوده اند.جشنواره ای که کاملا دولتی است و حرف های دولتی را می زند که گاه به حرف خودش هم اعتماد و باور ندارد.

88/11/11
1:55 عصر

غنیمت یک لحظه دیدن!

بدست روح اله ریاضی در دسته

در جامعه ای که رییس جامعه مدرسینش تا تهدید به افشاگری می شود ،حرفهایش را قورت می دهد.
دبیر شورای نگهبان قانون اساسی و بازوی اسلامیت اش ،هر روز حکم اعدام و برخورد قاطع صادر می کند
رییس جمهور ان شاا... قانونی اش همه کاری می کند و هر حرفی می زند جز آنچه به وظایفش مربوط است(مثلا به جای دادن سر وقت بودجه و برنامه 5 ساله ،به دیدن فیلم ها می رود و همایش بعد انتخاباتی برگزار می کند)
و خیلی موارد خوب و سرور انگیز دیگر ، یک عده منتقد توقع دارند که در جشنواره فیلم فجری که با فیلمهای توقیفی گذشته سرپا نگه داشته شده ، فیلمهایی که بشود فیلم نامیدشان،‌به وفور یافت شود و نگاه های مردمی و غیر دولتی و حکومتی ، سو سو زنان به حیات ادامه دهند.
خوب اگر شدنی بود که خیلی چیزهای دیگر هم می شد.
«طلا و مس» و «نفوذی» فیلمهای متوسط خوبی هستند.هم فیلم هستند و تا حدی روان روایت می کنند و هم جذابیت پنهان و سوژه دارند.ولی تکراری و دولتی هستند و نتوانستند از آثار قبلی تولید شده در این موضوعات و ژانرها ، فراتر و بالاتر بروند.
اما هر چه باشند ، از «کیمیا و خاک» و «ناسپاس» و «آل» قطعا بهتر درآمده اند.
وقتی هیچ چی سرجایش نیست ، توقع فیلمنامه و کارگردانی و دکوپاژ و ... را باید بی خیال شد.
همین که چرخ سینما با سلیقه مدیران دولتی ، می چرخد و تک و توک فیلمهایی تولید می شود که اسمشان فیلم است و گاه چون به رنگ ارغوان ،‌می شود بیشتر از یک فیلم قصه گوی جذاب صرف به آنها نگاه کرد، غنیمت است.
شهر دو چشمی ها و یک چشمی ها که نیست.الان هنگامه ی یک لحظه دیدن است.چه بهتر که در آن یک لحظه ،تصویر ماندگارتری را به تماشا بنشینیم.

88/11/10
2:23 عصر

صدسال به این سالها!

بدست روح اله ریاضی در دسته

در اوایل دوران جوانی و دانشگاه دو علاقه مهم داشتم.سینما و نویسندگی.
اولی در توده های سردرگمی از حوادث گم و گور شد و نویسندگی به وادی روزنامه نگاری کشیده شد.
دید کلی ام این بود که در هر عرصه می شود موجود مطلوبی بود و آن کرد که رضای دوست و رضای نسبی خودم را به همراه داشته باشد.اما تجربه روزنامه نگاری ام که بیشتر در نشریات و سایت های اصولگرا بود با حقایق تلخ و ویران کننده ای روبرویم کرد که عطایش را به لقایش بخشیدم و هیچ گاه ماجرا را برای کسی واگویه نکردم.
جشنواره فیلم فجر که پا می گیرد و به خصوص وقتی فیلمی نظرم را جلب می کند و به تعبیری زنده تر ،عاشقم می کند ، دوباره به همان علاقه اوان دوران جوانی فکر می کنم و البته ترسی که نکند این عرصه هم مرا به یاس بیشتر بکشاند به سراغم می آید.
فیلمهای جشنواره امسال به جز تک و توکی همه ناامید کننده بودند و اگر بخواهیم بر مبنای احتمال حرکت کنیم نتیجه کار ما چه خواهد شد؟
یکی از فیلمهای قابل تامل و تاحدی قصه گو،‌ «صد سال به این سالها» ی سامان مقدم است که مهمترین مولفه اش بازی رضاکیانیان و فاطمه معتمد آریاست.سخن اصلی فیلم هم در مورد رنج و مرارت هایی است که به ایران ما در این سی ساله وارد شده و از او تصویری تکیده و بی رمق ساخته است.ایرانی که لباس عروس می دوزد و هر روز لباس عزا بر تن می کند.
این فیلم که دو سال در توقیف بوده ،انگار دارد حرف چون مایی را روایت می کند که به خصوص در این چند ماه ،‌خون دل خوردیم و طعنه شنیدیم و دم نزدیم.
اگر چه من با شادی های ایده آل جناب سامان مقدم خیلی موافق نیستم و بیانیه آخری که در فرودگاه و از زبان پرویز پرستویی بیان شد را در نهایت تصنع می بینم ،ولی چاره ای نیست از تعریف متوسط از این فیلم.
نمی دانم شاید قسمت جبری ما و مردم ما این رنج و محنت هاست و یا شاید تنها امثال «رفیع» (نقش رضا کیانیان) ها هستند که با زندگی کوتاه ولی فرحمند خود ،‌کیف دنیا و احیانا آخرت را خواهند برد.

88/11/7
10:12 صبح

فیلم مزخرف خوب!

بدست روح اله ریاضی در دسته

هرچه می خواهم از «به رنگ ارغوان» رد شوم و بروم سراغ«صد سال به این سالها» و «طلا و مس» نمی شود.دیشب برای بار دوم به رنگ ازغوان را با جمعی از دوستان دیدم.همه خوششان آمده بود و می شد احساس رضایت را از چشمهایشان خواند.سکانسی که ارغوان را از منزلش بیرون می آورند ؛‌با آن موسیقی متن معرکه ،یکی از زیباترین سکانسهای سینمای ایزان است و شما را به یاد سکانسی در آژانس می اندازد که حاج کاظم قاطی کرد و سرش را به شیشه کوبید و ....
دیشب یک فیلم به تمام معنی مزخرف از محصولات بنیاد سینمایی فارابی دیدیم که به نحو شعاری و احیانا مورد پسند مدیریت دولتی سینما ،حادثه انقلاب را به تصویر می کشید و متاسفانه نه بازی جانداری داشت و از همه مهمتر نه فیلمنامه پر کششی.بارها خمیازه کشیدیم.اسم فیلم هم «کیمیا و خاک» بود.

این خودتحویل گیری آقای دکتر ! به مسوولان جشنواره هم سرایت کرده و در حالی که در سالهای گذشته برای انتخاب بهترین فیلم از نگاه تماشاگران ،کارتهایمان را در یکی از صندوق های ضعیف ،‌متوسط و یا خوب می انداختیم ،امسال گزینه ها تبدیل به خوب و خیلی خوب و عالی شده.یکی از تماشاگران در کنار گزینه خوب بالای صندوق نوشت:«مزحرف!» و برگه رای را داخل آن انداخت.
پس خلاصه اش می شود اینکه دیشب فیلم مزخرف خوبی دیدیم که کیلومترها با اثر عالی ای  چون به رنگ ارغوان فاصله دارد.اثری که با دیدنش آرزو می کنی که ای کاش من هم فیلمساز می شدم و چنین فیلمی می ساختم.

88/11/6
12:10 عصر

به رنگ حاتمی کیا

بدست روح اله ریاضی در دسته

در این هفت ماه ،سکوت کسی چون ابراهیم حاتمی کیا برایم بسیار ازاردهنده بود. آنقدر که نمی خواستم فیلم از توقیف رها شده اش را ببینم. دلم گرفته بود از کارگردانی که گاه به نظر من شکوه و گلایه اش را در جایی مطرح می کرد که جایش نبود. پذیرفته بودیم حاتمی کیای آن گونه را و نمی توانستیم بپذیریم این گونه بودنش را .حاتمی کیای این روزها آنی نبود که می شناختیم، که برخی دیالوگ های فیلمهایش را چون اشعار حافظ و سعدی حفظ کرده بودیم ،‌که هر مجله ای که عکس او را به بهانه مصاحبه می زد،‌می خریدیم و ....
اما با دیدن به رنگ ارغوان فهمیدم که ابراهیم ما پنج سال پیش حرفش را زده بود.حتما کار خدا بود که پنج سال توقیبف شود و وقتی به نمایش در بیاید که باید.
نمی دانم مسوولین مربوط ،فهمیدند حرف حاتمی کیا را.
وقتی ارغوان می فهمد که هوشنگ مامور اطلاعات است.از صبح چشمش به دنبال پیدا کردن اوست.در مینی بوس، در کلاس درس و بعد به سمت درخت برآورده کننده حاجت می رود.
هوشنگ بالای شاخه درخت؛ همان جایی که آخرین بار ارغوان نشسته بود،‌ تکیده و بی حال نشسته و گفتگوها پیش می رود.تا آنجایی که ارغوان از هوشنگ می پرسد که "اگر تو جای من بودی چه کار می کردی؟"
و هوشنگ عقل و وظیفه اطلاعاتی و به تعبیری حفظ نظام به هر قیمت و ...را رها می کند و جوابی را می دهد که دلش می گوید .و به تعبیر من اسلام واقعی می گوید.
این بی نظیرترین سکانس به رنگ ارغوان است.و جایی است که به نظر من حاتمی کیا حرف اصلی اش را زده.حرفی که اگر چه پنج سال پیش زده شده ،ولی زمان واقعی بیانش امسال و در حال و هوای این روزهاست.
بعدالتحریر: به رنگ ارغوان را از دست ندهید.امروز تقریبا روز آخر اکرانش است.

   1   2      >