سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/5/25
5:47 عصر

ای کاش می شد

بدست روح اله ریاضی در دسته

این روزها

می شود گفت که من درس دارم ،کار دارم،زندگی دارم .

می شود گفت:ان شاا... خیر است.

می شود تمام قامت از نظام دفاع کرد و گفت: این همه شهید ،خون دادند.

می شود حتی با باتوم و چه و چه به خیابان ریخت و هر که را که از نظرت مشکل دارد ،به سختی نوازش کرد.

می شود ادعا کرد که اسلام سیاسی به اخر خط رسید.

می شود دنبال براندازی نظام بود.

می شود با سیمای میلی خوش بود.

می شود به دامن سایتها و تلویزیون های خارجی افتاد.

می شود اطاعت از رییس جمهور را چون اطاعت از خدا دانست.

می شود گفت:گور پدرش!

می شود چشم ها را بست.جور دیگر دید!

و می شود و می شود و می شود.

اما هیچ کدام برای ما نشده است.

به نظر شما چه می شود کرد؟

88/5/24
2:31 عصر

دو سوال از علی لاریجانی

بدست روح اله ریاضی در دسته

فردای انتشار نامه کروبی به هاشمی رفسنجانی،علی لاریجانی در مقام ریاست مجلس عنوان کرد که آنچه در نامه کروبی در مورد مساله تجاوز به زندانیان آمده است باید مورد بررسی قرار گیرد تا صحت و سقم آن مشخص شود.

اما پس از گذشت کمتر از 48 ساعت، رییس مجلس مساله تجاوز به زندانیان را کذب محض خواند.

کروبی هم بیکار ننشست و در مصاحبه ای ضمن حمله به لاریجانی از او پرسید که چطور ظرف چنین مدت کوتاهی به این نتیجه رسیده است.و همچنین چرا از او در این مورد سوالی پرسیده نشده است.

لاریجانی هم در نامه ای که امروز منتظر شده،خطاب به سوالات کروبی نوشته:

«اگر دقت می فرمودید بنده عرض کردم این سنخ اطلاعات از یکماه پیش در سایتها مطرح بود و اطلاعاتی هم به ما رسیده بود. کمیته به همه این موارد در طول این مدت رسیدگی نمود و بیش از صد مورد یا به کمیته مراجعه و یا کمیته به آنها مراجعه نموده بود. توجه دارید به دلیل اهمیت موضوع دو کمیته موازی هم کار را دنبال کردند لذا مطالبی که شما مطرح کردید به خلاف آنچه ما را متهم نمودید به هیچ وجه شتابزده نبوده و کمیته نتیجه بررسیهای خود را اعلام کرد.
...

فرموده اید کاش رئیس مجلس قبل از اعلام نظر کمیته با من تماس می گرفت. بله اگر جنابعالی علنی موضع نمی گرفتید و قبلاً طی تماسی به کمیته موضوع را می فرمودید قطعاً با شما تماس می گرفتند ولی ظاهراً شما نیازی به این امر ندیدید و اعلام موضع کردید. اگر بحث شتابزدگی در میان باشد این اقدام شما شتابزده بود که قبل از رسیدگی در مرجعی یا قوه قضائیه و یا مجلس اعلام موضع کردید

 

اما دو سوالی که بعد از این نامه جادارد ازآقای لاریجانی پرسیده شود.

 

مجلسی که هنوز نمی تواند در مورد ماجرای حمله به کوی دانشگاه نظر دهد،مجلسی که تازه بعد از دوماه توانسته با برخی زندانیان سیاسی در بند دیدار کند، مجلسی که برخی اعضای کمیته پی گیری مسائل به وجود آمده اعتراف کرده اند که دستگاه های مسوول در دادن اطلاعات کارشکنی می کنند، چگونه در مورد مساله تجاوز به این قاطعیت رسیده که کذب محض است.در حالی که خود رییس قوه قضاییه به این قاطعیت پاسخ نداده و عنوان کرده که در زندان های تحت پوشش آنها چنین اتفاقی نیافتاده و چه کسی است که نداند زندانهایی چون کهریزک و ... تحت پوشش قوه قضاییه نبودند.

به فرض صحت تحقیقات مجلس در این زمینه از نظر شما اینکه نتیجه تحقیقات دقیقا فردای دستور رسیدگی تان ریالبه دست شما برسد و به اطلاع عموم برسانید عجیب نیست.

به راستی از دوشنبه تا چهارشنبه چگونه بررسی شود تبدیل به کذب محض است شد.

سوال دوم هم اینکه نوشته اید چون آقای کروبی نامه اش را علنی کرد لذا با او تماس نگرفتید

آقای لاریجانی

شما که فلسفه خواندید چرا این گونه استدلال می کنید.

چنین مساله ای را بااین لج و لجبازی کودکانه می خواهید شفاف سازید؟

در ضمن فراموش نکرده ایم که در برابر درخواست برخی نمایندگان در جلسه رای اعتماد به علی کردان مبنی بر غیر علنی کردن جلسه،شما فرمودید که ما چیزی برای پنهان کردن ار مردم نداریم.

حالا این جوابی که به آقای کروبی داده اید نشان می دهد که یا آن روز چیزی نداشتید و یا بستگی دارد که منفعت تان چه  اقتضایی بفرماید.

 

واقعیت امر این است که همه ما دوست داریم چنین مساله ای دروغ باشد ولی روشی که شما و برخی دوستانتان در پیش گرفته اید نه به اقناع افکار عمومی خواهد انجامید و نه بر صداقت شما نشانه دارد

88/5/22
12:34 عصر

این تیم،تیم ما نیست!

بدست روح اله ریاضی در دسته

پدرم که اهل فوتبال است،مدام می آید و خبر می دهد. که :«تیم ملی یکی خورد»،«یکی زد».
و من تو گویی هیچ حسی نسبت به این تیم ندارم.چند وقتی است که اینگونه شدم.
به راستی،مگر این تیم ملی ماست؟
من در همین شک دارم.تا به حال هر چه بازی افتضاح بود،هر چه نابلدی و بی تاکتیکی بود را تحمل می کردیم.فوتبال تیم ملی را بر فینال جام جهانی ترجیح می دادیم. چون این تیم را از خودمان می دانستیم.
اما امروزه تیم ملی که هیچ، کشور را هم به دست این تک روها،بی تاکتیک ها،اینها که هنرشان زیر توپ زدن هست،بلد نیستند وقت تلف کنند و گل نگه دارند، به جای داشتن روحیه تیمی به هم می پرند،...سپرده اند.
ما هم هر چه از سر سکوها،از توی بوق و طبل و حنجره مان ،فریاد زدیم که درستش کنند، به گوششان نرفت که نرفت. حتی استادیوم خالی هم نتوانست به هوششان بیاورد.
حالا امپراتورها در نظر ما رنگ باخته اند؛حتی اگر سه متر بالا بپرد،برزیل را در جام جهانی به میخ بکشد،برای ما ارزشی ندارد.
این تیم،تیم ما نیست . این مربی ،مربی ما نیست . تیم اخلاق و بازی جوانمردانه نیست.
اصلا ،تیم نیست.


88/5/20
10:22 عصر

کاندیدای خطاکارتر

بدست روح اله ریاضی در دسته

در دوران کودکی،وقتی مورد غضب پدر و مادر واقع می شدم . گریه کنان گوشه ای به اصطلاح «کز» می کردم. مادر بزرگم که خدایش رحمت کند، با مهربانی به سراغم می آمد و در بین دلداری دادن ها، می گفت که گل بی عیب خداست.

اتفاقات قبل و بعد از انتخابات اخیر بیش از پیش آن ضرب المثل را در ذهنم تداعی کرد.حداقل برای من روشن شد که در این حوادث که برخی با نام بحران یا فتنه از آن نام می برند،هیچ رجل سیاسی و مسوول عالی رتبه ای نبود که بدون اشتباه و یا خطا و معصیت عمل کرده باشد.چه بسیار و چه کم ،همه در سطوح مختلف خطاهایی مرتکب شدند.

برخی دوستان من که گمان می برند آن طرفی هستم،مدام از آنچه به باور آنها ،خطای افراد شاخص طرف ماست،برایم ایمیل و پیامک می فرستند و یا در دیدار حضوری بدان اشاره می کنند.جدای از بی مورد بودن بسیاری از آنها ،اما من هیچ وقت قایل به بی خطا بودن افراد حاضر نیستم.

با وجود پذیرش اصل خطاکاری انسانها، معیارها و ضوابط عقلی و شرعی بسیاری وجود دارد که می شود با توجه به آنها به میزان خطاکاری افراد پی برد و سنجید که چه کسی در این امتحان نمره بالاتری کسب می کند.

یکی از راههای سنجیدن میزان عظمت و اهمیت خطا آن است که باید دید شخص خطاکار در چه جایگاه و مسوولیتی مرتکب آن شده. یک خانواده را در نظر بگیرید. آنقدر که خطای پدر خانواده به ساختار و بنیان آن لطمه می زند،خطای فرزند خانواده نمی تواند.در آموزه های دینی ما هم آمده است که«حسنات الابرار سیئات المقربین».یعنی عملی که برای گروهی از افراد ممکن است به عنوان کاری نیکو در نظر گرفته شود ،برای گروهی بالاتر تبدیل به خطا و معصیت می شود.

در انتخابات اخیر در بین سه نامزد معترض، بالاترین عنوان ، دبیری مجمع تشخیص مصلحت بود.در حالی که طرف مقابل رییس جمهور بود. خطایی که از رییس جمهور سر بزند قابل مقایسه با آن دیگران نیست و تبعات جبران ناپذیرتری را به همراه خواهد داشت. هم به واسطه مسوولیت و هم به واسطه قدرتی که به خاطر آن به او تنفیذ شده.

تقوای لازم برای یک رییس جمهور با تقوای لازم یک کاندیدای حتی خوشنام قابل مقایسه نیست.

88/5/19
3:32 عصر

نامه کروبی به هاشمی

بدست روح اله ریاضی در دسته امام خمینی

در داستان ها و خاطره هایی که از سیره امام خمینی(ره) نقل شده، بارها آمده است که ایشان بعد از صدور فلان دستورو نامه و بیانیه و حتی مواردی که مربوط به خودشان هم نبوده ،تاکید کرده اند که آن را در اولین بخش خبری رادیو پخش کنید.

آنهایی که با فضای زمان امام (ره) آشنا هستند می دانند که فراگیرترین رسانه آن زمان، رادیو بوده و پرمخاطب ترین برنامه آن هم اخبار به خصوص نیم روزی آن بوده است.

این مساله که من از آن تعبیر به «شفافیت» می کنم به نظر نمی رسد که با این همه تاکید از سوی رهبر کبیر انقلاب،امری سلیقه ای تلقی شود و آن را بتوان به سلیقه ایشان منتسب کرد.بلکه آن چه از یافته های نگارنده بر می آید این مساله امری انسانی و عقلایی و اسلامی است و امروزه آنقدر با اهمیت شده که تقریبا کمتر نظام غیردیکتاتوری می توان یافت که در واقع و یا بنابر ادعا و به صورت کاذب ،داعیه این شفافیت را نداشته باشد.

در بسیاری از فرازهای نامه امیرالمومنین به مالک اشتر که به تعبیر من ؛مرام نامه حکومت داری اسلامی است، بر این مساله شفافیت تاکید شده است.یکی از نقاط اوج این تاکید در آن قسمتی است که به مالک امر می کند که ساعتی را برای مواجهه با مردم به گونه ای قرار دهد که آنها بدون ترس از عمال و کارگزاران او بتوانند حرف شان را بزنند و حق شان را طلب کنند.

اما شفافیت در جهان امروز هم به عنوان یکی از ناگزیرهای حکومت داری در نظر گرفته می شود.در عصری که آن را عصر انفجار اطلاعات نامیده اند ،نمی شود با تکذیب و انکار آنچه به گوش مردم رسیده است و بر زبانهایشان جاری شده، ادامه راه داد.امروزه اگر حکومتی بخواهد به مردم اش دروغ هم بگوید به جای عدم شفافیت سعی می کند آن را در قالب قلب حقیقت به آنها تحمیل کند.اما معلوم نیست که چرا در کشور ما برخلاف سیره امام و آنچه امروزه به عنوان علم کشورداری پذیرفته شده است هنوز از صدر تا ذیل مملکت ،تا کارمند دون پایه اداره دولتی سطح پایین هم ، این عدم شفافیت به عنوان اولین دستورالعمل اجرایی و چون واجب موکد،پاس داشته می شود.

نامه آقای کروبی به آقای هاشمی رفسنجانی که بعد از 13 روز علنی شده است و دلیل آن عدم رسیدگی به موارد ذکر شده عنوان شده،برگی دیگر از این عدم شفافیت مسوولان قبلی و فعلی نظام جمهوری اسلامی است.


88/5/18
11:40 صبح

روشهای جدید براندازی و انقلاب مخملی

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

یکی پیدا شود سیلی به ما بزند.تکان شدیدمان بدهد.نیشگون مان بگیرد.شاید از این خواب بپریم.

مگر می شود اینها جز خواب باشد.

شما خجالت نمی کشی ترجمه فارسی در سایتت گذاشتی؟

شما خجالت نمی کشی از تجمعات عکس گرفتی؟

شما خجالت نمی کشی ایمیل زدی؟

شما با این کارها می خواستی نظام ما را بر بیاندازی؟

می خواستی با این کارها انقلاب مخملی راه بیاندازی؟

می بینید نظام ما با چه کارهایی می رود روی هوا!چه نظام مستحکمی داریم!چه جامعه تقریبا آزادی داریم!

اعترافات کارمند سفارت انگلیس

اعترافات تبعه فرانسوی و کارمند سفارت فرانسه

88/5/16
6:58 عصر

مقتدای چه کسی بوش است؟

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

در مورد مساله دشمن دو نوع تفکر وجود دارد.

تفکر اول که شاید علنی ترین نمادش بوش رییس جمهور سابق آمریکا باشد،حیاتش را در وجود دشمن می بیند.اگر دشمن وجود نداشته باشد،ایجادش می کند.اگر وجود داشته باشد،زیادش می کند،بزرگش می کند،بهش پرو بال می دهد.علت مشخصی هم دارد.به دنبال منافعش هست.از طرفی آدم ضعیفی است.توانایی و قابلیت لازم را ندارد.(به طور مثال خیلی ها معتقدند بی تدبیری ایشان ،موجب شد که بحران اقتصاد جهانی هم زودتر شروع شود و هم عمیق تر گردد.)اگر همین طوری در صلح و صفا بخواهد کار کند،هر روز ،گند بالا می آورد.خطا پشت خطا. یک سال نشده مردم پشیمان می شوند.نه تنها به شعارهایش عمل نمی کند،که کارهای خوب قبلی ها را هم خراب می کند.می آید چشمش را درست کند، می زند ابرویش را هم کج می کند.پس نیاز به یک دشمن دارد.هر چقدر این دشمن قوی تر جلوه کند،حواس ها بیشتر از سمت آقای دشمن تراش ،به دسمت دشمن فرضی پرت می شود.

مثلا صدام حسین را در نظر بگیرید؛یک دیکتاتور بی قلب هوسران.هم مردم کشورش از دستش ناراضی اند،هم همسایه هایش و هم تصویر نامطلوبی در دنیا دارد.حالا شما بیایید بگویید این آدم تا چند ماه دیگر به بمب اتم می رسد.چه می شود؟حتی آن آمریکایی که کیلومترها فاصله دارد هم می ترسد.یک جوری همه می گویند بگیریدش.آدم مستی را می ماند که پشت فرمان تریلی نشسته.

این جاست که آقای بوش در نقش یک منجی ظاهر می شود.هم حواس ها را پرت کرده، هم همه می گویند خدا خیرش بدهد، هم کلی پول نفت به جیب زده، شرکت هایش نانشان در روغن افتاده ،سلاح های جنگی جدیدش را آزمایش کرده ، ارتش اش را در یک جنگ واقعی آزموده، موقعیت ژئوپولتیک خوبی فراهم کرده، به جای حکوت دیکتاتوری دموکراسی آورده و....

بعد هم کاشف به عمل می آید که به بمب اتم رسیدن صدام را بزرگنمایی کردند. تا مردم به خودشان بیایند و سایز کلاهی که بر سرشان رفته را بسنجند، هشت سال ریاست جمهوری تمام شده و با افتخار از کاخ سفید به مزرعه شخصی اش رفته.اگر چه داشت روز به روز منفورتر می شد ،اما مردم قطعا چند سال بگذرد فراموش می کنند و همین بوش می شود وسیله ای برای تبلیغ کاندید حزب جمهوری خواه.

تفکر دوم روشش کاملا معکوس است.که به نظر مهمترین نمادش اسلام است.شعارش این است که باید حتی الامکان ،دشمن را دوست کرد.البته نه هر دشمنی را .آنکه به هیچ صراطی مستقیم نیست و عامدانه دشمنی می کند نه.بلکه خیلی ها که از روی جهل و کمی اطلاعات و ... فکر می کنند دشمن هستند.چه برسد به آنکه کسی را که می گوید دوست است را دشمن خطاب کند.علت اش هم مشخص است.چون بر خلاف قبلی هم توانایی اش را د ارد و هم جنبه اش را . روش اش را، هم در سیره پیامبر اکرم می بینیم ،هم امیرالمونین ،هم امام حسن(ع) و....داستان آن مرد شامی با امام مجتبی قصه هزار و یک شب نیست. یا مثلا بگویی از مظلومیت آقا بود. یا می خواست زبانم لال، ننه من غریبم بازی در بیاورد. این روش این بزرگواران بود.فردایش هم امام سجاد(ع) در شام همان کار را کرد.

در ماجرای کربلایش هم که یک عده مدام شرایط امروز را با آن مقایسه می کنند هم ببینید.چقدر خطبه خواند. نصیحت کرد. لباس پیغمبر پوشید. بچه شش ماهه دستش گرفت. چرا؟ برای اینکه دشمن را دوست کند. متوجه خطایش بکند. بگوید باور کن من صلاح تو را می خواهم. می خواهم به سمت خوبی ببرم.

نمی خواهی بیایی؟ نیا. ولی با من نجنگ. می خواهی بجنگی؟ بجنگ. ولی یک جنگ منصفانه و مردانه.آب نرساندن و اعمال وحشیانه کردن نه تنها اسلامی نیست، که انسانی هم نیست.

بعد هم برخی نقل کردند که آن حرف ها را دم آخر به شمر زد.که بیا برگرد.

حالا شما بیایید امروز ما را مقایسه کنید با این دو تفکر.ببینید که به کدام نزدیک تر است.

به حسین(علیه السلام)، یا بوش(علیه اللعنه)


88/5/15
11:24 صبح

آقای سفید سفید سفید!

بدست روح اله ریاضی در دسته و امامی که در این نزدیکی است

عکس سیاه و سفید ،حس خوبی به آدم می دهد.یک حس نوستالژیکِ آرمانگرایانه.

تکلیف همه ی رنگ ها هم مشخص است، یا سیاه اند و یا سفید.

قهوه ای و آبی و قرمز و سبز ،اگر ذره ای به تیرگی بزنند،سیاه می شوند و شمار رنگ هایی که سفید جلوه می کنند،زیاد نیست.

درخت می شود سیاه، زمین می شود سیاه، خانه و کاشانه ی ما بیشتر سیاه می شود و آسمان، می شود سفید.

در عکس سیاه و سفید ،تمایزی بین آدمی که رنگش پریده، یا زرد است، یا صورتش گل انداخته، وجود ندارد.

و اشکال عکس های سیاه و سفید در همین است.

که حقیقت را نشان نمی دهند. به درد بالای طاقچه و سینه کش دیوارها می خورند، تا زندگی.

حالا که دوره عکس های سیاه و سفید سرآمده، باید نگاه سیاه و سفیدی به جامعه را هم به سر آورد. باید رنگ ها و انسان ها با ذاتشان شناخته شوند و سیاه و سفید پنداشته نشوند.

از نظر من تنها یک انسان است که سفیدِ سفیدِ سفید است.

و تنها،حکومتی که توسط او تشکیل می شود می تواند این خاصیت را داشته باشد.

بقیه می توانند زرد و نارنجی و خاکستری سفیدنما باشند،ولی سفید نیستند.

سالروز تولد آقای سفیدِ سفیدِ سفیدِ همه ی ما،...مبارک!

حمله شدید کیهان به علی مطهری

انقلاب مخملی ممکن نیست.مقاله ای از عماد افروغ

اتهام شهید بهشتی از دید سردار رادان

حمله جام جم ضرغامی به موسوی و کروبی


88/5/13
10:4 عصر

حق، دادنی است نه گرفتنی

بدست روح اله ریاضی در دسته آیت الله مجتبی تهرانی

یکی از مواردی که انسان را عزیز می کند و محبتش را توی دل همه می اندازد،انصاف است.

انصاف یعنی عدالت و رعایت حقوق دیگران.یعنی ادای حق دیگران.

در آیات قرآن کلمه انصاف نیامده اما در دو آیه است که بنا بر گفته علی(ع) مراد انصاف است.

ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا(

1)

ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتای ذی القربی و ینهی عن الفحشا و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون(2)

که می فرماید :«مراد از عدل، انصاف و مراد از احسان، تفضل است.»(3)

اوامر و دستوراتی که خداوند در قران دارد به دو نوع تقسیم می شوند.نوع اول را تشریعی و تعبدی می گویند.مثل نماز و روزه و زکات و ....که خداوند انسان را به آنها امر کرده و بنا بر امر خدا هر مسلمانی این فرامین را انجام می دهد.

نوع دوم دستوراتی است که بنابر ارشاد عقلی است.یعنی خدا می گوید که برو به عقل خودت رجوع کن و این کار را انجام بده.

انصاف از نوع دوم است .یعنی هر انسانی چه بی دین و بادین و ملحد و کمونیست و چه و چه از لحاظ عقلی به این نتیجه می سد که باید منصف باشد و حقوق دیگران را ادا کند.برای همین در این دو آیه هم لفظ«یعظکم» آمده ،که یعنی خدا شما را پند می دهد.

«عمل کنند سایر مردم به انصاف و عمل کنند مومنین با ایثار»(4)

اما در مورد مساله حق بر گردن دیگران داشتن پنج حالت متصور می شود.

فرض کنید کسی از شما طلبی دارد

حالت اول: شما می دانید که طلبکار است ولی خودش نمی داند.

حالت دوم:می داند طلبکار است ولی مطالبه حقش را نمی کند.

حالت سوم: می داند و مطالبه هم می کند ولی زورش به شما نمی رسد.

حالت چهارم:می داند و مطالبه هم می کند و زورش هم می رسد ولی اقدام نمی کند.

حالت پنجم: می داند و زورش هم می رسد و حقش را از شما می گیرد.

از آن طرف در باب ادای حق هم سه حالت می شود در نظر گرفت.

حالت اول:یک جور معامله و سوداگری است.شما حق او را می دهید تا او هم در جایی حق شما را بدهد.

حالت دوم:شما حق او را می دهی ،ولی او حق شما را نمی دهد.

حالت سوم: او حق شما را می دهد ،ولی شما حق او را نمی دهی.

در بسیاری از روایات ؛انصاف به گونه ای تعریف شده که طرف مقابل شما یا نمی داند این که حقی بر گردنتان دارد و یا می داند و زورش نمی رسد و از طرفی کسی است که در گذشته و یا حال در موردی حق شما را خورده است.می فرمایند که اگر منصف هستی باید حق را بدهی به کسی که حق ات را خورده و زورش به تو نمی رسد و یا نمی داند این حق داشتن را.

«یکی از اموری را که به نظر من در آن مغالطه و خلط شده و اثر سوء روی جامعه می گذارد این است که ما بیاییم این را مطرح کنیم در جامعه ،که حق گرفتنی است ،نه دادنی.که تو دهن همتون اقتاده.حق دادنی است هم از نظر انسانی و هم از نظر الهی.هم از حیطه انسانیت مردم را دور می کنید و هم الهیت.هم انسانیت می گوید این را ،هم الهیت.حق دادنی است.اگر انصاف داشته باشد.اگر دین داشته باشد.یک جاست که آنجا گرفتنی است.آن ،آنجایی است که اگر نگیری ظالم را یاری کردی و کمک به ظلم کردی.آنجایی که حق را نگیری کمک به ظلم است باید حق را بگیری»(این قسمت به دلیل اهمیت به طور کامل از نوار پیاده شده است.)

برگرفته شده از مباحث حضرت آیت الله مجتبی تهرانی

پی نوشت:

برخی روایات که در این مطلب از آنها استفاده شده است:

الا انه من ینصف الناس من نفسه لم یزده الله الا عزا(بحارالنوار جلد 72 صفحه 33)

ترجمه: هان، آگاه باشید، اگر در روابط اجتماعی با هر کسی انصاف به کار گیری و حقش را ادا کنی،خداواند عزت شما را زیاد می کند.

انصف من نفسک قبل ان ینتصف منک فان ذلک اجل لقدرک و اجدر برضا ربک(غررالحکم صفحه 394)

ترجمه:حق دیگری را بدون مطالبه، بدون آنکه بداند بده زیرا به ارزش تو از نظر انسانی می افزاید و از آن طرف هم به خشنودی پروردگار سزاوار تر است.

انصف الناس من انصف نفسه من غیر حاکم علیه(غررالحکم صفحه 235)

ترجمه: با انصاف ترین مردم کسی است که از پیش خود حق دیگری را عطا کند بدون آنکه او بخواهد با زور بگیرد.

ان افضل الایمان انصاف الرجل من نفسه (مستدرک جلد 11 صفحه 210)

غایه الانصاف ان ینصف المرء نفسه(غررالحکم صفحه 394)

فانصفوا الناس من انفسکم(نهج البلاغه نامه 51)

ان من فضل الرجل ان ینصف من نفسه و یحسن الی من اساء الیه(غرر الحکم صفحه 388)

ترجمه: فضیلت شخص در این است که حق کسی را بدهد و احسان کند به کسی که حق او را خورد.

پانوشت:

1) سوره نسا آیه 58

2) سوره نحل آیه 90

3)و قال فی قوله تعالی ان الله یامر بالعدل و الاحسان العدل الانصاف الاحسان التفضل(نهج البلاغه صفحه 509)

4)عامل سائرالناس بالانصاف و عامل المومنین بالایثار(غررالحکم صفحه 394)


88/5/13
11:41 صبح

به آقای هاشمی حق می دهم

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

من به آقای هاشمی رفسنجانی حق می دهم که در مراسم تنفیذ شرکت نکند.به آقایان خاتمی و موسوی و سیدحسن خمینی هم حق می دهم.به بسیاری از کسانی که به دلایل معین در این مراسم شرکت نکردند و به همه سینمایی ها و ورزشی هایی که در آن شرکت کردند هم.از نظر من آنکه در این امتحان نمره پایین تری گرفت نظام و رهبری و ارکانش بودند.معلوم بود که این مراسم ،مراسم تنفیذ نیست.به اختتامیه جشنواره فیلم و بازی های ورزشی شبیه تر بود.

می خواهم به طور خلاصه دلایل حق دادنم به آقای هاشمی را بنویسم.فقط یک نکته را بگویم که در این موارد به پشت صحنه و ...کاری ندارم.چون نه اخبار کاملی از آن دارم و نه می توانم به آنچه می دانم اتکا کنم.

الف- من ارادت ویژه ای به آقای هاشمی ندارم.نه اسمش را با عناوین و القاب خاص می برم ،نه بعد ذکر اسمش صلوات می فرستم. حتی گاهی اوقات حرف هایی پشت سرش زدم که باید ازش حلالیت بطلبم.

ب- در فرهنگ ما رفاقت و دوستی ریشه عمیقی دارد.در دین و مراممان هم کلی روی مساله دوست خوب تاکید شده.هر چه دوستی ادامه دارتر باشد به قول قدیمی ها ریشه دارتر می شود.گاهی دوستان قدیمی حرمت می یابند. انسان ها خیلی حرف هایی که به خانواده و فامیل شان نمی زنند ،با دوستانشان مطرح می کنند.همان طور که آقای خامنه ای گفت،سابقه دوستی و آشنایی ایشان با آقای هاشمی ،50 ساله است.

ج- می شود انسان با کسی دوست باشد ولی نتواند با او کار کند.کار کردن با کسی نشانه تشابه سلیقه بالای آنهاست.حداقل در سی سال اخیر سابقه همکاری آقای هاشمی با رهبری در حدی است که کسی را در این محدوده سراغ نداریم.اکثر سمت هایی که آقای خامنه ای در این سی سال بر عهده داشته با مساعدت فکری و عملی آقای هاشمی همراه بوده.در مورد رهبری شان که آن فیلم کذا گویاست که اگر اصرار و سماجت و...آقای هاشمی نبود ،رهبری کشور سرنوشت دیگری داشت.

د- هر نظامی یک سری شخصیت بلند مربته دارد.آدم هایی که در همه جا حضور دارند و در اتفاقات مهم و سرنوشت ساز حداقل ردی از آنها دیده می شود.آقای هاشمی اگر نفر اول کشور نباشد، قطعا نفر دوم آن است.از صدر انقلاب تا به الان.هم رییس مجلس بوده ،هم رییس جمهور،هم نماینده امام (ره) در پست های حساس و....

بیجا نیست که بگوییم بسیاری از کشورها،کشور ما را به اسم ایشان می شناسند.

ه- همین الان هم ایشان دو سمت حساس دارد.اول رییس مجلس خبرگان است.مجلسی که وظیفه نظارت و تعیین رهبر را بر عهده دارد و اغلب آن افراد، به ایشان رای ریاست داده اند.

دوم رییس مجمع تشخیص مصلحت است که کاملا انتصابی از سوی رهبری است.به نظر من این سمت ایشان بزرگترین عنوانی است که رهبری می تواند منصوب کند.مجمع بازوی مشورتی رهبری در هر زمینه ای است.مثل شورای نگهبان و قوه قضاییه و...وظایف محدود ندارد.مثلا همین سیاست گذاری های کلی را مجمع تبیین کرد و به رهبری داد .و ایشان با اصلاح مواردی ابلاغشان کرد.

و- آقای خامنه ای یک سری خصوصیات اخلاقی دارد.در حکومت داری شان خیلی اهل صبر کردن و حل شدن مسایل توسط قوای دیگر،به خصوص اگر اختلافی به وجود آمده باشد ،نیست.در مورد مساله کردان و مشایی و دیر معرفی کردن وزیر و ...نگذاشتند خود مسوولان به نتیجه برسند.

ز- یک نفر در عنوان نامزد انتخابات، ولی در سمت رییس جمهور کشور،جلوی چشم 50 میلیون بیننده آقای هاشمی و فرزندانش را دزد و مال مردم خور و ... خطاب می کند.می شود جنبه های شخصی رابطه آقای هاشمی با رهبری را در نظر نگرفت.اما نمی شود نسبت به این مساله بی تفاوت بود.

بعد از آن مناظره پیامکی به دستم رسید به این مضمون :«که ما فهمیدیم در این سی سال، کشتی نظام جمهوری اسلامی را دزدان دریایی هدایت می کردند.» اگر چه طنز تلخی داشت ولی با زبان طنز به حقیقتی که از آن گفته ها برداشت می شد ،اشاره می کرد.

همان طور که در دلایلم گفتم زیر سوال رفتن آقای هاشمی به خاطر آن عناوین و سوابقش در حقیقت زیر سوال رفتن نظام بود.

چون یا نتیجه می شود که آقای هاشمی واقعا دزد است و رهبری هم می داند و ایشان را منصوب کرده و بازخواست نکرده.

یا رهبری نمی دانسته ،که سوال بعدی به ذهن می آید که چطور رییس جمهور چهار ساله کشورمی داند و صریحا بیان می کند و رهبری نمی داند؟

و یا آن طور که رهبری در نماز جمعه گفت،آقای هاشمی خطایی مرتکب نشده.

اما چرا رهبری با توجه به عادت همیشگی اش در فردای مناظره که فرصتی در حرم امام (ره) وجود داشت به دفاع از آقای هاشمی و از آن بالاتر نظامی که رهبرش هست نپرداخت و حرفهای عادی زد.

آیا سکوت ایشان نشانه رضایت نبود؟

آیا در مکتب ما بردن آبرون مسلمان مذموم و حرام نیست؟آیا قید نشده که کمک کردن به چنین عملی و یا جلوگیری نکردن از آن هم، گناهش برابر با همان تهمت زدن است؟

آیا ایشان احساس نکردند که این دعوا به زیر سوال رفتن آرمان های امام (ره) و شهدا و... منجر می شود؟

آیا بعدا شخص تهمت زننده حتی در حد یک جمله کوچک ،عذر خواهی کرد؟

و از همه بالاتر، آیا دلیل این تهمت ها چیزی جز رای جمع کردن و رسیدن به ریاست جمهوری بود و اینجا وظیفه رهبری واقعا سکوت بود؟

پس به نظر من اگر بشود دلایل شخصی را هم ندیده گرفت به دلایل دیگری که عرض شد آقای هاشمی کاملا حق داشت در چنین مراسمی شرکت نکند.


<   <<   56   57   58   59   60   >>   >