«هر قانون وقتی در نظر
توده می تواند محترم باشد و مردم به آن ایمان و عقیده داشته باشند که دارای
چند جهت زیر باشد:
1- قانونگذار را مردم شخص صالحی تشخیص داده باشند
که در قانون گذاری جز مصلحت کشور و توده،نظر دیگری نداشته باشد و خود او
از شهوترانی و نفع طلبی به کلی برکنار باشد؛ و اگر دیدند قانونگذارها
شهوتران و مقام طلب شدند و برای اشغال کرسی وکالت و وزرات از هیچ جنایتی
نگذشتند،ناچار مردم به قانون آنها ایمان نمی آورند و نباید هم توقع داشت
که ایمان بیاورند
2- خود قانون خردمندانه باشد و صلاح کشور و توده در
آن مراعات شده باشد؛ پس مانند قانون نظام اجباری و دادگستری و گمرک و
بیشتر قوانین کشور ما،خود قابل عقیده و ایمان نیستند.
3- آنکه
خود قانون گذار از زیر بار قانون در نرود و خود آنها در عمل کردن به قانون
راهنمای توده باشند؛ پس باید هیچ یک از قانون های این کشور را قابل این
ندانیم که ریشه در دل توده بکند؛ زیرا همه می دانید که قانونگذار ،خود
بیشتر متخلف از قانون اند و این نیازمند به شرح نیست
4- آنکه توده
بدانند که اگر آنها به واسطه عمل به قانون حاصل دسترنج خود را
دادند،زمامداران آن را به درد کشور می زنند نه به کیسه خود؛ و زمامدار ما و
اعضای کنونی دولت خود را پیش توده اینطور معرفی نکردند.»
کشف الاسرار،صص 300 و301(این کتاب در سال های دهه بیست و توسط امام خمینی نوشته شده است)
این جملات را از نه باب اینکه چون امام خمینی مطرح کرده آوردم،بلکه به نظرم دلایل منطقی ای بود.و البته می تواند پاسخ به آنانی باشد که با مستندهایشان این گونه القا می کنند که امام دائم در حال زدن در دهان کسانی بوده که قانون را قبول نداشته اند.
به تعبیر رساتر، شما اول اثبات کن این موارد در قانون گذاری و قانون لحاظ شده،آن موقع قانون را فصل الخطاب بدان و با کسی که به آن تن نمی دهد،برخورد کن!
3:5 عصر
وقتی قانون فصل الخطاب نیست!
بدست روح اله ریاضی در دسته
12:20 عصر
قاون بی قانونی!
بدست روح اله ریاضی در دسته
معمولا سعی می شود که از طریق قانون و امثالهم،حدود اختیارات و وظایف و مسوولیت افراد و نهادها مشخص شود.اصلا یکی از کارکردهای قانون همین است.تا اگر فردا اختلافی رخ داد،بتوان با تمسک به همان قانون ،حق و حقوق طریفین را مشخص کرد و تکلیف همه معلوم باشد.
اما در کشور ما معمولا در نقطه مقابل قرار داریم و بی قانونی و مشخص نبودن اختیارات و مسوولیت ها انگار خیلی بهتر است.
نمونه اش همین اختلاف مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی.امروز به نظق های نمایندگان مخالف دخالت مجلس در اموری که شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کرده نگام می کردم ،دیدم که واقعا چه استدلالات متقنی مطرح می فرمایند.نماینده ای گفته که رویه همیشگی این بوده که وقتی یکی از طرفین؛ مجلس یا شورای ...، در موضوعی داخل می شدند،دیگری در آن وارد نمی شده.شما اوج منطق را در این استدلال مشاهده می کنید، یا برایتان ذره بین بیاورم؟
یعنی یک جور مسابقه می تواند باشد،هر کی خودش را زودتر به دیوار برساند ،اول می شود و لذا می تواند هر کاری خواست بکند.
یا دیگری دوباره از رهبری مایه گذاشته که ایشان این طوری فرمودند.
الان 26 ،27 سال است که به انحای مختلف این شورا وجود دارد،واقعا کار سختی است که به جای وظایف و مسوولیت های کلی و مبهم و یا گفته های دو رهبر اخیر، برای یک بار بنشینند و حدود اختیارات، مسوولیت ها و پاسخ گویی این شورا را مشخص کنند ،تا در مواردی که پیش می آید ،تکلیف همه مشخص باشد و از باندبازی و عمل بر مبنای تعلقات شخصی و جناحی مصون بمانیم.
خدا پدر امام(ره) را بیامرزد که تا جنگ تمام شد، بازنگری قانون اساسی را در اولویت قرار دارد.
در سازمان ها می گویند،حداکثر هر ده سال یک بار باید سیاست های و اهداف و قوانین کلان مورد ارزیابی قرار بگیرند و در صورت لزوم،تغییر یابند.
بیست سال گذشته و گویا همه چی بر وفق مراد بوده!
یا خیلی تعارفی هستیم و یا این جوری راه فرار از قانون مان باز تر است!
4:29 عصر
شان و جایگاه علما و روحانیون
بدست روح اله ریاضی در دسته
این مقاله که آقای زائری نوشته نکات خوبی در آن وجود دارد.از جمله:
«همه ما عقیده داریم در موضوعات دینی و تخصصی مانند تفسیر قرآن و استنباط
فقهی نباید افراد غیرمتخصص دخالت کنند و باید تنها اهل فن در این زمینه نظر
دهند (که دیدیم وقتی اوایل انقلاب این مسئله رعایت نشد، تفسیر قرآن و
اسلامشناسی گروه فرقان و سازمان منافقین با انقلاب و اسلام و مردم چه
کرد)، اما وقتی به موضوعات حساس و دقیق اجتماعی میرسیم، همه در این
موضوعات نظر میدهند و راهکار پیشنهاد و اعلام موضع میکنند (و کار به
آنجا میرسد که جریمه نقدی بانوان بدحجاب و نمره دادن به دانشجویان بر
اساس پوشش مطرح میشود! و علی الاسلام السلام).
حفظ و صیانت شأن و جایگاه علمای دین و بزرگان حوزه در هدایت جامعه و تضمین
صلاح و سداد حیات اجتماعی تنها به ابراز ارادت و تعارفات رسانهای نیست،
بلکه باید به این جایگاه و اهمیت این نقش باور داشت و برای بقای آن کوشید.
یکی از مهمترین شروط حفظ این جایگاه، مراقبت از کشیده شدن عالمان دینی به
مصادیق و موارد خاص و مشخص اجتماعی و تفاصیل و جزییاتی است که هزار و یک
عامل پیدا و پنهان و هزار و یک پیامد شناخته و ناشناخته دارد و هر روز به
اقتضای شرایط شکل و رنگی تازه پیدا میکند. ...
نقش علمای بزرگ دین و فقهای عظام در موضوعات اجتماعی تعیین حکم و پاسخ به
سئوال شرعی بر اساس نیاز روز مخاطب است و وظیفه ائمه محترم جمعه راهنمایی و
موعظه اخلاقی و دعوت به تقوا و التزام عملی است. اما یافتن راه حل برای
یک مشکل اجتماعی کار متخصصان و عالمان این حوزه است که با نیت خیر و اخلاص و
ایمان آماده خدمت به جامعه اسلامی و مردم و نظام هستند.
دردمندی و احساس مسئولیت همه مؤمنین در این شرایط حساس، قابلفهم است، اما
باید به یاد داشته باشیم که هر کسی نقش و کارکرد و وظیفهای دارد و آشفته
شدن این وضع و درهم ریختن و جابهجایی این نقشها جز به بحرانیتر شدن
اوضاع و تخطئه نقشهای واقعی کمک نمیکند. »
11:48 صبح
تاملی دوباره بر خطبه 29 خرداد
بدست روح اله ریاضی در دسته
آقای فیدلر در مورد رهبری ،تئوری جالب توجهی دارد؛ که البته وحی منزل هم
نیست.بر اساس این تئوری ما دو نوع رهبر داریم.یکی رهبر وظیفه گرا یا
کارگرا،که بیشتر به دنبال انجام وظیفه و کار است (در معادلات اجتماعی به
آن انجام تکلیف هم می گویند) و دیگری رهبر رابطه گرا ؛ که در حقیقت می
خواهد با تعامل با زیردستان و ایجاد یک جو مناسب بین افراد کار را پیش
ببرد.
فیدلر آمده برای اینکه بتوانیم تشخیص بدهیم در هر موقعیتی کدام
سبک رهبری مناسب است ، سه شاخص تعریف کرده.
اول: میزان ساختار یافتگی
کار( Task
structure).هر چه یک کار تکراری تر و مشخص تر
باشد و احتمال وقایع غیرقایل پیش بینی و یا رویدادهای جدیدی که برای حل
آنها نیازمند خلاقیت باشیم در آن کمتر باشد،آن کار ساختاریافته تر است.
دوم:
رابطه رهبر و پیرو( Leader-member
relations).که هر چه پیروان احترام و اعتماد
و توجه بیشتری به رهبرشان داشته باشند ،این رابطه بهتر است.
سوم:
میزان قدرت مقام(Position power).که
اگر رهبر دارای قدرت تام و اختیار تمام برای برخورد با زیردستانش باشد و
بتواند به راحتی به آنها پاداش داده و یا تنبیهشان کند ،قدرت پست و مقام
او بیشتر است.
بعد هم یک منحنی رسم می کند که در آن نشان می دهد در هر
موقعیت کدام سبک رهبری مناسب تر است.
که شکل زیر نشان دهنده سبک رهبری
رابطه گراست و در جایی که بالای خط میانی قرار گرفته ،یعنی رابطه گرا بودن
بهتر است.
موقعیت" align="Center">
خلاصه این نمودار این است که اگر در وضعیت «کاملا مطلوب» قرار داریم که
یعنی همه چیز مشخص و روتین و همه نسبت به ما اعتماد و حرف شنوی دارند و
قدرت ما هم در حدی است که هر کاری خواستیم انجام دهیم ،باید رهبری وظیفه
گرا داشته باشیم.همین طور در وضعیت «کاملا نامطلوب» و در نقطه مقابل حالت
اول هم چاره ای نداریم جز رهبری وظیفه گرا.چه اینکه در آن صورت زمام کار
بیشتر از گذشته از دستمان در خواهد رفت.
وقتی به خطبه های روز جمعه 29 خرداد نگاه دوباره می کردم،دیدم وجه غالب
این خطبه ،وظیفه گراست.
کاملا از یک طرف ماجرا حمایت علنی می شود.تصریح می شود که قانون فصل الخطاب
است و همه باید از طریق قانون عمل کنیم و حتی احتمال تقلب تاثیرگذار رد می
شود.در ادامه هم اردو کشی خیابانی نقد شده و افرادی که به این کار مبادرت
می ورزیدند ،تهدید به این می شوند که اگر اتفاقی برایشان بیافتد ،دست
خودشان است.
در انتها هم گفته شد که اگر تمام نکنید دفعه بعد محکم تر خواهم آمد و ....
حالا باید ببینیم که عوامل تعیین کننده موقعیت ما در چه حالتی بودند و آیا
این رهبری وظیفه گرا، بهترین کاری بود که می شد انجام داد.
با کمی بررسی تقریبا مسجل می شود که ما در وضعیت «کاملامطلوب» قرار
نداشتیم.با یک حالت کاملا متفاوت و جدید روبرو بودیم، و تاکنون چنین حجم
اعتراضات مردمی و یا تشکیک نسبت به نتایج انتخابات نداشتیم و ازطرفی اعتماد
و در ادامه احترام مردم معترض نسبت به نظام هم رو به کاهش بود.
در وضعیت «کاملا نامطلوب» هم نبودیم.چون به جز یکی دو اتفاقی که در انتهای
راهپیمایی ها رخ داد،غالب معترضین با سیاست راهپیمایی سکوت به صحنه آمده
بودند و شعارشان «رای من کجاست؟» بود.همچنین عدم اعتمادشان چندان ریشه دار و باسابقه نبود و مدت اش به یک هفته می رسید.
اگرچه با رویدادی کاملا جدید و نیازمند روشهای بدیع روبرو
بودیم،اما هم رهبری دارای قدرت خاص خودش بود و هم مردم هنوز اعتمادشان به
نظام اگر چه خدشه دار شده بود ،ولی قطعا با یک رویه اعتماد زا و غیر توهین
کننده به شعورشان، اغلب آنها ارام می گرفتند.
اما اتفاقی که در آن خطبه صورت گرفت این بود که مردم معترض کاملا احساس
کردند که خودشان و اعتراضشان هیچ توجهی از حاکمیت برنیانگیخته و نظام کاملا
پشت سر دولتی که در مظان اتهام بود ،قرار دارد و در ضمن اگر معترضین
بخواهند حتی به این اردو کشی خیابانی شان که روز به روز هم به افول می
گرایید ادامه دهند با برخورد قاطع نظام روبرو خواهند شد و نظام حتی اگر در
اقلیت هم باشد حاضر است حسین وار به صحنه بیاید و....
12:22 عصر
بیایید کبراهایمان را مشخص کنیم
بدست روح اله ریاضی در دسته
آنچه امروز جامعه ما از آن دوری جسته و در ورطه مصداق ها و دعواهای سیاسی و جناحی افتاده ،مشخص شدن کبراهاست.
ذهنتان به جاهای بسیار بالا و مهم نرود.به نظر من در سطوح نه چندان بالا هم ما تکلیفمان با خودمان مشخص نیست.یعنی در برابر حوادث مشابه عکس العمل های متفاوت و متناقض بروز می دهیم و در برابر سوال دیگران به توجیه و تفسیر و ان قلت رو می آوریم.
مثلا یکی از مواردی که برخی دوستان ارزشی و اصول گرا مطرح می کنند ماجرای حرمت شکنی است.یا مثلا حفظ حرمت و از این قبیل حرف ها.ماجرای حوادث روز عاشورا که یادتان هست.مردم را با شعار حرمت شکنی در آن روز به صحنه آوردند و چیز دیگری به خوردشان دادند.ماجرا هم از این قرار بود که عمده سخن دوستان کف و سوت هایی بود که برخی افراد در برابر انداختن تابلوها و آتش زدن کیوسک نیروی انتظامی و ... می زدند.از نظر این دوستان این کف و سوت ها به هر دلیلی که باشد نباید در روز عاشورا رخ می داد و چون روز عاشورا روز حزن و اندوه است،این کارها حرمت شکنی بود و وااسلاما! حالا اینکه این کارها خلاف قانون و مخرب و آسیب رساننده به مردم بود یک بحث دیگر است و ربطی به حرمت شکنی ندارد
این می تواند یک کبرا باشد که «کف و سوت زدن در یک روز عزا حرمت شکنی است.»
می آییم به ماجرای حرم می رسیم که یک عده حالا خودجوش و غیر خودجوشش فرقی نمی کند.طرف دیگر هم مهم نیست.این جمع نمی گذارند طرف دیگر حرف بزند و بعد که موفق شدند ،در روز رحلت امام و کنار حرم او سوت و کف می زنند.طبعا بنابر همان کبرا باید این را حرمت شکنی دانست و اغلب مراجع هم به همین اشاره کردند.اما عکس العمل دوستان اصول گرا چی بود؟(یک نکته داخل پرانتز بگویم که فردایش می خواستیم با خانواده برویم فیلم طلا و مس را ببینم.فیلمی ارزش و به تعبیر دوستان معناگرا که به دلیل اقامه عزا و ... تمامی سینماها را تعطیل کرده بودند)
یا مثلا بیانیه هسته ای و آن شادی زاید الوصف و حرکت های محیرالعقول که از صد تا کف و سوت هم مهیج تر بود و بعدش شیرینی دادن و جشن هسته ای اعلام کردن آن دقیقا در شب و روز شهادت حضرت زهرا(س).
می رسم به حرف اول یادداشت.به نظر من باید از ماندن در مصداق ها و افراد و حوادث جدا بشویم و نگاه بالاتری به ماجراها داشته باشیم.و برای این کار چاره ای نداریم که کبراهایمان را مشخص کنیم و براساس آنها حرکت کنیم.
قطعا به تدریج خواهیم توانست به کبراهای بزرگ تر دست یابیم که تکلیف مان را با بسیاری از حوادث و حتی مسایل دینی و اجتماعی مشخص می کند و می توانیم آنها را با کبراهایشمان سنجیده و درصد درست و غلط بودنشان را مشخص کنیم.مثال دست پایین اش این است که مثلا یک دفعه شب انتخابات به واسطه نقل قول از این و آن ، دفع افسد به فاسد ، غلبه احساسات و... به کسی رای نمی دهیم که هنوز جوهر انگشتمان خشک نشده فریاد برآوریم که غلط کردیم!
12:22 صبح
در جستجوی آرامش
بدست روح اله ریاضی در دسته
دعاهای ماه رجب را که می خوانم.آرام می شوم.مانند طفلی در آغوش مادرش ،که می داند در نقطه امنی قرار دارد.
اما همین که به خیابان می روم ،مردم ام را می بینم که پرخاشگر و تند شده اند.همین امشب در جایی که بودیم دعوا شد و کام همه مان تلخ.
به اینترنت که می روم بی اخلاقی ها و من من ها مدتهاست که حوصله ام را سر برده اند .
به سخنان مسوولانم که می نگرم.پر است از تنش و جنگ و تهدید و این و آن را از میدان به در کردن.
آرامش ،امروز گمشده همه ماست و چه بد است که وقتی نظام و جامعه ما عنوان اسلامی را یدک می کشند ،نمی توانند این آرامش را به ما ارزانی دارند.
ما آرامشمان و به تعبیر رساتر،خدایمان را گم کرده ایم.مسجد و نماز جمعه و هیات و دانشگاه و حوزه ما از آن محتوای اصلی شان تهی شده اند.مگر می شود در جایی خدا باشد و آرامش نباشد! چرا که :
الا بذکر الله تطمئن القلوب
12:43 عصر
در قوه قضاییه چه خبر است؟
بدست روح اله ریاضی در دسته
این را شنیده اید که دعا می کنند گذرت به دادگاه نیافتد؟خوب،حتما علتی دارد.
در این یک ساله ، نامه و خاطره و مصاحبه و ... های زیادی مبنی بر اتفاقات بعضا دردناکی که در زندانها و محاکم قضایی رخ داد ،دیده و شنیده ایم.
حتی گاهی مواردی مطرح می شد که شبیه داستان بود و پذیرشش برای چون منی کمی سخت می نمود.
این مصاحبه آقای نیازی با هفته نامه پنجره ،در نوع خودش حاوی نکاتی تلخ است.تعجب کردم که چگونه اجازه چاپش را داده اند.
ایشان زمانی رییس سازمان بازرسی بوده اند و سر ماجرای سخنرانی پالیزدار برخوردی با ایشان و گروهشان می شود که شباهت هایی با داستان های امروز دارد.این نکته را در نظر بگیرید که اینها جزو زیرمجموعه قوه قضاییه بودند.از آن طرف فراموش نکنید که صحت این موارد به معنی این نیست که همه داستان های امروز واقعا رخ داده باشد بلکه پاسخی به این سوال است که چقدر امکان چنین برخوردهایی وجود دارد؟
به طور نمونه خلاصه موضوع اصلی را برایتان از قول آقای نیازی نقل می کنم.
یک دفعه قائمی نسب نامی که مدیر کل حوزه ریاست و روابط عمومی سازمان بوده را احضار و بازداشت می کنند.آقای نیازی این برخورد را «فرآیندی کاملا غیرمتعارف و غیرقانونی (نحوه احضار، تفهیم اتهام، صدور قرار
تأمین)» می داند.آقای نیازی هم به تکاپو می افتد که ایشان را آزاد کند و به خاطر مقامی که داشته به دیدار رییس وقت قوه قضاییه می رود ولی «برخلاف مقررات قانونی به مدت 31 روز در بازداشت انفرادی نگه داشته میشود،
حتی اعتراض وی به قرار بازداشت نیز برخلاف مقررات جهت رسیدگی به دادگاه
ارسال نمیشود.»
بعد برخورد با مدیران دیگر سازمان شروع می شود و ایشان نیز در جلسه ای که برای این موضوع با مسوولان قوه قضاییه انجام داده بودند ،تهدید به عزل می شوند.
در ادامه هم«روز شنبه مورخ 1387/4/8 آقای موحدی (رییس وقت حوزه ریاست قوه قضاییه) در
تماس تلفنی اعلام کرد با توجه به اینکه نظر آیتالله شاهرودی این است که
شما در جای دیگری خدمت کنید، آیا شما استعفاء میدهید؟ که اعلام کردم
استعفاء نمیدهم و ترجیح میدهم عزل شوم. متعاقبا در همان روز با ابلاغ
کتبی رییس قوه قضاییه و بدون رعایت اصل 164 قانون اساسی، بنده عزل و بهسمت
عضو معاون، در دیوان عالیکشور منصوب شدم.»
اقای نیازی هم معتقد است که این عزل ،غیر قانونی بوده ،چون:«صرفنظر از انجام چنین برخوردهایی که به صورت ناروا و غیرمنطقی صورت
پذیرفت، نکته قابلتأمل این است که اساسا به موجب اصل 164 قانون اساسی:
«قاضی را نمیتوان از مقامی که شاغل آن است بدون محاکمه و ثبوت جرم یا
تخلفی که موجب انفصال است بهطور موقت یا دائم منفصل کرد یا بدون رضای او
محل خدمت یا سمتش را تغییر داد، مگر به اقتضای مصلحت جامعه با تصمیم رییس
قوه قضاییه، پس از مشورت با رییس دیوان عالی کشور و دادستان کل.» در این
جریان مدیران قضایی مذکور اولا هیچگونه ارتباطی با جریان تحقیق و تفحص
نداشتهاند تا چه رسد به اینکه جرم یا تخلفی برای آنها متصور باشد تا به
اثبات رسد یا از خدمت منفصل شوند، ثانیا نهتنها رضایت آنها جهت تغییر
سمت اخذ نشده بلکه اساسا حتی یک نفر از قوه قضاییه به خود زحمت نداد تا
صحبتی با آنها داشته باشد و برای چنین اقدام قهرآمیزی علتی را اعلام یا
توضیحی به آنها بدهد. ثالثا چنانچه فرض کنیم لزوم عزل این مدیران از
آنچنان فوریتی برخوردار بود که حتی نمیتوانستهاند تا چند روز و نصب رییس
بعدی سازمان تأمل کنند و مصلحت جامعه چنین اقتضاء میکرده است، شایسته بود
رییس قوه به تصریح اصل قانون اساسی و قانون ذیربط پس از مشورت با دادستان
کل کشور و رییس دیوان عالی کشور اقدام به این کار میکرد، که متأسفانه
بنابر اذعان این مقامات چنین نکرده است!»
در ادامه هم اشاره ای به برخورد عجیب دادستان وقت تهران می کند که یکی از افرادی بوده که در گزارش تحقیق و تفحص از او نام برده شده:«آقای مرتضوی حتی شخصا در نیمه شب با حضور در سلول انفرادی آقای قائمینسب
در اوین برای گرفتن اعترافهای مورد نظرش، او را تحت فشار قرار داده و
تهدید کرده بود.»
10:58 صبح
سفر یک ساله
بدست روح اله ریاضی در دسته
می خواهم دست شما را بگیرم و به همراه خودم به شرح ماجرای سفری ببرم که یک سال است شروع شده و هنوز ادامه دارد.
در این سفر طول و دراز که برای من درسهای زیادی داشت ، به مانند تمامی سفرها، خود و مردم و نظامم را بیشتر و بهتر شناختم و البته این شناخت را کافی نمی دانم.
درسهایی که من طی این یک سال فراگرفتم ارزشی چند ساله دارد و چه بسا اگر این اتفاقات نمی افتاد ،تا دیر باز اهتمامی به فراگیری آنها نداشتم.
من ،آموختم:
1- تندروی و افراط شمشیری دو لبه است که هر چه سمت دیگرش را که رو به دیگران است تیز می کنی ، سمتی که در مقابل خودت قرار دارد تیزتر خواهد شد و روزی بر گردن خودت خواهد نشست.آنان که افراطی گری را ترویج می کنند و در برابر آن نمی ایستند ، خود،روزی بزرگترین قربانیان آن خواهند شد.
2- سکوت در برابر کارهای غلط آن گونه نیست که بر ارج و قرب شما بیافزاید و حاشیه امنیتی برایتان دست و پا کند.زبان در کام گرفتگان ،گاهی چون افراط گرایان به ورطه مجازات خواهند افتاد.برخی از آنانی که این روزها مورد حمله و تهمت و طعنه قرار می گیرند را جزو افراط گرایان و سکوت کنندگان دهه های قبل می دانم و روزی خواهد رسید که افراطی های امروز هم به جزایشان برسند.
3-نق زدن و در دل فحش دادن چاره کار نیست.باید به صحنه آمد.و البته از نق زدن و فحش دادن خودداری کرد.کسی نخواهد بود که حق شما را عزت مندانه به شما بدهد و دلسوزترین فرد بر شما خودتان هستید.به شرط آنکه از راه و روش درست و منطقی عدول نکنید.
4-مردم ما بسیار احساسی و سطحی نگر هستند. متاسفانه در این سالها نه تنها بر بالا بردن عقل و شعور مردم تاکید نشده که این خصیصه ها را پرورش داده اند. راه درمان این موارد مبارزه و تمسخر و حتی ترویج اطاعت بی چون و چرا نیست.هیچ اطاعتی (جز از معبود و در مسیری که او تعیین کرده) رشد نخواهد آورد ،بلکه هر کس که در امری دانش و بصیرت بیشتری دارد باید به جای معلم خوب بودن،استاد خوبی باشد.معلم ها همه چی را به دانش آموزانشان می گویند.حتی گاهی برای کاهش استرس ،سوالهای امتحان را هم با آنها کار می کنند.اما استاد خوب کسی است که سرفصلها را می گوید و دانشجویانش را به مطالعه و تحقیق و پرسش گری فرا می خواند و البته باید در حدی باشد که بتواند به پرسش هایشان جواب بدهد.
5- شک و پرسش اگر چه مامن و پناهگاه خوبی نیست ،اما گذرگاهی است که می تواند انسان را به قله های استوار یقین برساند.سالهای سال بود که ما را از شک می ترساندند و البته گاهی اوقات ،حق داشتند .چرا که هر پرسش و شکی نیازمند گذر است و پاسخ مناسب می خواهد که این بی سوادان را یارای پاسخ دادن نبود.
6- اگر چه انسان باید با خودش و مردم در حد عقل شان سخن بگوید ،اما نباید پایه ها و افق دیدش را بر همین سطحی نگری و احساسی بودن و عدم پرسش گری استوار کند. اگر کسی نیست که از شما بپرسد نباید به گونه ای رفتار کنید که توان پاسخ گویی به مخاطب فرضی تان را نداشته باشید.چرا که در این حالت دایما نگران بالا آمدن و رشد خود و اطرافیان و مردمتان هستید و شاید روزی هم همت به خرج دهید که آنان رشد نکنند!
7- قدرت چنان طعمی دارد که عقل و هوش می برد و دل را یک دله می کند.به تعبیر عماد افروغ ،مستی می آورد.هر چه در راه زهد و تقوا بکوشیم ،آنچه مانع فساد در قدرت می شود،نظارت و شفافیت و پاسخ گویی است.
8- و سر آخر اینکه برخوردهای ما در کل خوب نیست.بسیاری از اوقات جلوی چشممان را می بینیم.فرد گرا و خود محور شده ایم و خودمان و اندیشه مان را محور حق و حقیقت می دانیم. عصبانی و پرخاشگر و حریص به ساکت کردن دیگرانیم.باید برای یک بار هم که شده ،بنشینیم و بکاویم که چرا این گونه شده ایم.از این بحث های سطحی و مصداق های تاریخی و انگ های ریز و درشت دست برداریم.تا نیاید آن روزی که بخواهیم ،ولی نتوانیم و اجلمان رسیده باشد!
11:54 عصر
تصمیم معقول!
بدست روح اله ریاضی در دسته
می گویند ترس برادر مرگ است.تصمیمی که مبنی بر لغو راهپیمایی شنبه گرفته شده به نظرم تصمیم معقولی است.قطعا آنچه تندروها را بیش از پیش به نگرانی خواهد انداخت ،ترس است.ترس از حضور جمعیت.
و این قطعا آنها را در تجزیه و تحلیل و اقدامات بعدی دچار تردید خواهد کرد.
حالا که مجوز راهپیمایی نمی دهند معنی اش این است که می ترسند.و قطعا خشن و بی محابا خواهند آمد.این طوری هم هزینه کمتری برای مردم خواهد داشت و هم ترسشان فایده های بسیاری دارد.
3:38 عصر
بد دفاع کردن
بدست روح اله ریاضی در دسته
می گویند بد دفاع کردن از دفاع نکردن هم بدتر است.به خاطر آنکه گاهی نه تنها دفاع نیست بللکه امکانی برای حمله فراهم می کند.
صحبت هایی که این روزها در دفاع از رهبری زده می شود یکی از بارزترین مصادیق بد دفاع کردن است.
به طور نمونه به ماجرای خبرگانی که در آن ،ایشان را به رهبری انتخاب کردند نگاه کنید.
ماجراهایی که نقل می شود همه اش خاطره از امام است.در نهایت هم آقای هاشمی آمده و از قول احمد آقا چند تا خاطره دیگر نقل کرده و با «آقایانی که موافقند قیام کنند» ماجرا را ختم کردند.
اول اینکه بنابر وصیت خود امام :«اکنون که من حاضرم ، بعض نسبتهای بی واقعیت به من داده می شود وممکن است پس
از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده یا
می شود مورد تصدیق نیست ، مگر آنکه صدای من یا خط وامضای من باشد، با
تصدیق کارشناسان ؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم .» که یعنی هنوز یک روز از رحلت امام نگذشته وصیت ایشان زیر پا گذاشته شد
دوم برای چه مجلس خبرگان تشکیل شده؟ برای اینکه کاندیداهای رهبری را بنابر شرطهای ذکر شده در قانون اساسی بررسی کند و به انتخاب اصلح ترین آنها دست بزند و یا اینکه نظر رهبر قبلی را در مورد رهبر بعدی کشف کند.
متاسفانه این گونه خاطره ها بیش تر از آنکه بر مقام و درجه رهبری بیافزاید موید سخنانی می شود که مخالفان و معاندان می گویند و این اصلا خوب نیست.
از طرفی در مورد خاطره هایی که چه از امام و چه از برخورد و خواب و رویای علمای دیگر در مورد رهبری نقل می کنند هم، این بد دفاع کردن موج می زند.یک جورهایی می خواهند بر خلاف آنچه امام در کتاب ولایت فقیه نوشته و ولابت فقیه را یک وظیفه دانسته ونه مقام،مقام عرفانی و روحانی و سمایی و وابسته به امام زمانی برای رهبری ایجاد کنند که این جزو بزرگترین خیانت ها به اصل ولایت فقیه و شخص رهبر است.و البته انکه بیش از پیش شاد خواهد شد، دشمنان واقعی هستند.
درباره
آرشیو یادداشتها
-
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
دی 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
آذر 93
مهر 93
دی 93
دی 94
تیر 94
بهمن 94
یادداشتهای آرشیو نشده
پیوندها
-
ام بی ای
محمدرضا اسدی
حسین حمیدی
حسین دسته باشی
مهدی قمصریان
نجوای من
برداشت های روزانه محسن
آیت خدا ؛مرتضی تهرانی
محمدجواد
مجتبی حاجی قاسمی
محمود
محمدحسین حسینی
دکتر حسن سبحانی
در حیرت
آریان گلصورت
علیرضا
عوام الناس
فریدمدرسی
اسحاق رهنما
دل نوشت
کوروش علیانی
دغدغه های حاجی
جنبش سبز
مسعود دیانی
محسن بیات زنجانی
مجتبی جراحی
سلمان عزیزم
مجید
آنتیک
وبلاگ خودم (بلاگفا)
وبلاگ ازلی ام
تورجان
نانوشته های یک ناشناخته
مه دی
خارج فقه استاد سروش محلاتی