سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/3/23
10:58 صبح

سفر یک ساله

بدست روح اله ریاضی در دسته

می خواهم دست شما را بگیرم و به همراه خودم به شرح ماجرای سفری ببرم که یک سال است شروع شده و هنوز ادامه دارد.
در این سفر طول و دراز که برای من درسهای زیادی داشت ، به مانند تمامی سفرها، خود و مردم و نظامم را بیشتر و بهتر شناختم و البته این شناخت را کافی نمی دانم.
درسهایی که من طی این یک سال فراگرفتم ارزشی چند ساله دارد و چه بسا اگر این اتفاقات نمی افتاد ،تا دیر باز اهتمامی به فراگیری آنها نداشتم.
من ،آموختم:
1- تندروی و افراط شمشیری دو لبه است که هر چه سمت دیگرش را که رو به دیگران است تیز می کنی ، سمتی که در مقابل خودت قرار دارد تیزتر خواهد شد و روزی بر گردن خودت خواهد نشست.آنان که افراطی گری را ترویج می کنند و در برابر آن نمی ایستند ، خود،‌روزی بزرگترین قربانیان آن خواهند شد.

2- سکوت در برابر کارهای غلط آن گونه نیست که بر ارج و قرب شما بیافزاید و حاشیه امنیتی برایتان دست و پا کند.زبان در کام گرفتگان ،گاهی چون افراط گرایان به ورطه مجازات خواهند افتاد.برخی از آنانی که این روزها مورد حمله و تهمت و طعنه قرار می گیرند را جزو افراط گرایان و سکوت کنندگان دهه های قبل می دانم و روزی خواهد رسید که افراطی های امروز هم به جزایشان برسند.

3-نق زدن و در دل فحش دادن چاره کار نیست.باید به صحنه آمد.و البته از نق زدن و فحش دادن خودداری کرد.کسی نخواهد بود که حق شما را عزت مندانه به شما بدهد و دلسوزترین فرد بر شما خودتان هستید.به شرط آنکه از راه و روش درست و منطقی عدول نکنید.

4-مردم ما بسیار احساسی و سطحی نگر هستند. متاسفانه در این سالها نه تنها بر بالا بردن عقل و شعور مردم تاکید نشده که این خصیصه ها را پرورش داده اند. راه درمان این موارد مبارزه و تمسخر و حتی ترویج اطاعت بی چون و چرا نیست.هیچ اطاعتی (جز از معبود و در مسیری که او تعیین کرده) رشد نخواهد آورد ،‌بلکه هر کس که در امری دانش و بصیرت بیشتری دارد باید به جای معلم خوب بودن،‌استاد خوبی باشد.معلم ها همه چی را به دانش آموزانشان می گویند.حتی گاهی برای کاهش استرس ،سوالهای امتحان را هم با آنها کار می کنند.اما استاد خوب کسی است که سرفصلها را می گوید و دانشجویانش را به مطالعه و تحقیق و پرسش گری فرا می خواند و البته باید در حدی باشد که بتواند به پرسش هایشان جواب بدهد.

5- شک و پرسش اگر چه مامن و پناهگاه خوبی نیست ،‌اما گذرگاهی است که می تواند انسان را به قله های استوار یقین برساند.سالهای سال بود که ما را از شک می ترساندند و البته گاهی اوقات ،حق داشتند .چرا که هر پرسش و شکی نیازمند گذر است و پاسخ مناسب می خواهد که این بی سوادان را یارای پاسخ دادن نبود.

6- اگر چه انسان باید با خودش و مردم در حد عقل شان سخن بگوید ،‌اما نباید پایه ها و افق دیدش را بر همین سطحی نگری و احساسی بودن و عدم پرسش گری استوار کند. اگر کسی نیست که از شما بپرسد نباید به گونه ای رفتار کنید که توان پاسخ گویی به مخاطب فرضی تان را نداشته باشید.چرا که در این حالت دایما نگران بالا آمدن و رشد خود و اطرافیان و مردمتان هستید و شاید روزی هم همت به خرج دهید که آنان رشد نکنند!

7- قدرت چنان طعمی دارد که عقل و هوش می برد و دل را یک دله می کند.به تعبیر عماد افروغ ،‌مستی می آورد.هر چه در راه زهد و تقوا بکوشیم ،‌آنچه مانع فساد در قدرت می شود،‌نظارت و شفافیت و پاسخ گویی است.

8- و سر آخر اینکه برخوردهای ما در کل خوب نیست.بسیاری از اوقات جلوی چشممان را می بینیم.فرد گرا و خود محور شده ایم و خودمان و اندیشه مان را محور حق و حقیقت می دانیم. عصبانی و پرخاشگر و حریص به ساکت کردن دیگرانیم.باید برای یک بار هم که شده ،بنشینیم و بکاویم که چرا این گونه شده ایم.از این بحث های سطحی و مصداق های تاریخی و انگ های ریز و درشت دست برداریم.تا نیاید آن روزی که بخواهیم ،ولی نتوانیم و اجلمان رسیده باشد!