90/6/12
11:53 عصر

نان بریدن و لب دوختن

بدست روح اله ریاضی در دسته

امام(ع) در روز جمعه، مشغول خواندن خطبه نماز بود که یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد «لاحکم الا لله» و به این وسیله به اقدام حضرت در ماجرای حکمیت اعتراض کرد، سپس فرد دیگری از گوشه دیگر مسجد این جمله را تکرار کرد و پس از آن افراد دیگری همین اعتراض را سر دادند، امام پس از دعوت به سکوت فرمود: آگاه باشید، تا با مایید، سه حق شما را رعایت می کنیم: شما را از حضور در مساجد که نام خدا در آن ذکر می شود باز نمی داریم، و تا با مایید فیء را از شما منع نمی کنیم، و تا نجنگیده اید با شما نمی جنگیم.

«الا ان لکم عندی ثلاث خصال ما کنتم معنا، لن نمنعکم مساجد الله ان یذکر فیها اسمه، و لا نمنعکم فیئاً ما کانت ایدیکم مع ایدینا، و لانقاتکم حتی تقاتلوا.»(المنصف، ج15، ص327)

کاملش را اینجا بخوانید.


90/6/3
1:48 عصر

ما و امام موسی صدر

بدست روح اله ریاضی در دسته

با سرنگون شدن رژیم معمر قذافی ، سخن در مورد امام موسی صدر و پیدا شدن اش دوباره بر سر زبان ها افتاده است.البته خبر خوشی خواهد بود اگر ایشان پیدا شوند.اما سوای سن بالای ایشان و دور بودن سی و چند ساله شان از فضای دنیا، چرا ما باید امروز به دنبال پیدا شدن امام موسی صدر سی و خورده ای سال پیش باشیم؟

واقعا تاسف دارد اینکه راه و مرام و تفکر امام موسی صدر سالهاست با خود او گم شده و به جای نسخه امروزی اش هنوز به دنبال نسخه گذشته اش می گردیم و دعا می کنیم زنده باشد.

اگر امام موسی صدر همین الان از زندان قذافی بیرون بیاید و از ما بپرسد که در این سالها چه کرده ایم؟ پاسخ مان چیست؟ می گوییم رایزنی کردیم که پیدایتان کنیم و برایتان همایش و سمینار گرفتیم و در عمل ، طریقی غیر از آنچه در اندیشه های شما بود را در پیش گرفتیم.

موسی صدر را قذافی شهید نکرد.این ما بودیم که تفکراتش را به موزه تاریخ سپردیم و حالا به دنبال پیدا شدن جسم اش هستیم.

پی نوشت: سخنان مرتبط شیخ مرتضی انصاریان


90/6/1
10:20 صبح

برنامه های فوق مفصل شب قدر

بدست روح اله ریاضی در دسته

مکانی که من در شب قدر به آنجا می روم، مسجد جامع تهران است.در سال های کودکی، کوچکترین شبستان این مسجد محل برگزاری مراسم بود.و بعد آنقدر گسترش یافت که 5 شبستان دیگر به همراه حیاط و همه کوچه ها و راسته های بازار مملو از جمعیت می شود.

آن اوایل کل مراسم به یک ساعت و نیم هم نمی کشید و من و خانواده با فراغ بال و بدون استرس به آنجا می رفتیم و بچه ها در حیاط مسجد بازی می کردند ،اما الان مراسم رسمی در حدود 4 ساعت شده و غیر رسمی اش را هم خدا می داند.هر شب به دنبال جای پارک و بعد پیدا کردن جای مناسبی برای نشستن و مدام «ببخشید ببخشید گفتن» هستم.

با وجود افزایش کمیت زمان و جمعیت مراسم ، کیفیت سخنان و برنامه در همان وضع هست و البته به همراه شلوغی، خستگی و حتی دیر رسیدن به سحری.بعد از مراسم هم شهر و آن منطقه تبدیل به لیان شانپو می شود و انگار نه انگار این جماعت همان جوشن و افتتاح خوانده ها و قرآن بر سر گرفته ها و استغفار گویندگان هستند.

تا آنجا که می شود ماشین ها خلاف می روند و به هم راه نمی دهند و عجله می کنند تا به سحری شان برسند.البته برای کسی که 4 ساعت ممتد نشسته باشد و دعا و نیایش کرده باشد در حالی که در کل سال فقط محدود به همین سه شب باشد، این خستگی و کلافگی و حرص شکم شاید طبیعی باشد.

این افراط در برگزاری مراسم ها و تبلیغ بیشتر و بیشتر آنها از سوی صدا و سیما به نحوی که هر کانال دارد برنامه زنده احیا پخش می کند گاهی خدای نکرده جز خستگی و عصبانیت ره توشه قابل عرضی نخواهد داشت و مگر خدا میزان دعا را با ترازو وزن می کند و هرکس در شب قدر دعای بیشتری خوانده باشد و بیشتر در مسجد معتکف شود ولی تغییری در اعمال و رفتارش به وجود نیاید ،نزد خدا مقرب تر خواهد بود؟

دلم برای آن شبستان کذا و آن جمعیت اندک و آن برنامه مختصر و بدون تکلف و خستگی و هیاهوی بچه ها در حیاط مسجد تنگ شده است.برنامه ای که بعدش مردم با هم مهربان تر بودند و انقدر جوش نمی زدند که به سحری شان برسند.


90/5/30
3:10 عصر

دیندار پرسشگر یا پرسشگر دیندار-2

بدست روح اله ریاضی در دسته

آنچه از ظاهر جامعه ما بر می آید، دینداری مان حداقل از لحاظ زمانی بر پرسشگری مان تقدم دارد.

یک دختر 9 ساله که در مدرسه سفرنامه اقای هاشمی و جدول ضرب می خواند و تازه به درکی از کلمات رسیده، باید نماز بخواند و روزه بگیرد و حجابش را رعایت کند.منظورم این است که دغدغه آن دختر 9 ساله فلسفه احکام و اصول دین و امثالهم نیست و اگر به شیوه استدلال هایی که برایشان می شود نگاه کنید ،خواهید دانست که از چه بنیان مرصوصی برخوردار هستند.برای همین ما اول بچه هایمان را با ظواهر دین و احکام ان عادت می دهیم و احیانا در اینده هست که آنها با مضمون دین اشنا می شوند.

نکته تاسف بار قضیه آن است که در ادامه و در دبیرستان و دانشگاه و رسانه و جامعه هم آن پرسش گری، عملی مذموم دانسته و شبهه افکنی نامیده می شود و اگر هم نفی نشود ،محلی برای اثبات آن و پاسخ گویی به پرسش ها وجود ندارد.

اما اگر این روش برای 40، 50 سال قب ل و ماقبلجواب می داد و خلق در روستایی زندگی می کردند و رسانه ای نبود و کل دینشان همان روحانی محل بود و گوش و چشم شان به دهان او و دلمشغولی شان به طهارت و عبادت و سفرشان زیارتی و آن هم معدودی در کل عمر، امروزه که می توان از داخل منزل و به مدد اینترنت و ماهواره و دیگر وسایل ارتباطی به هر چه دلت خوست دسترسی پیدا کنی، و اگر تو نپرسی دیگران با پرسش هایشان تو را به شک می اندازند ، آن شیوه دینداری که مبتنی بر تقدم دینداری بر پرسش گری است ،به چالش کشیده شده است.

البته هستند افرادی که هنوز هم درب گوش و چشم و منطق شان را به دنیای امروز و چرا؟ و اما؟ و ... هابسته اند و عقل شان به دهان آقا بسته است و در پیله خودشان دیندارند و ان شاا... که باشند.

از آن طرف هم عده ای با دو تا سوال و تشکیک همه آنچه بدون شعور در مخ شان کرده اند را بیرون می اندازند و تبدیل به موجودی از اینجا مانده و از آنجا رانده می شوند.

یک عده معدودی هم وجود دارند که با احتیاط و قدم به قدم به جستجوی پاسخ ها و رفع شبهات ایجاد شده در ذهن شان می پردازند که البته مورد هجوم بیشترین تهمت ها و نسبت ها هم قرار می گیرند.

من خودم به دنبال این راه سوم هستم که البته وقتی جایی برای سوال پرسیدن و پاسخ شنیدن و بحث کردن وجود ندارد مجبورم و مجبوریم که سوال هایمان را به صفحات وبلاگ و دیگر رسانه های مجازی بکشیم.رسانه هایی که ذات وجودی شان موضوعی دیگر را می طلبد که ما از سر اضطرار به آنها پناه برده ایم.

ادامه دارد...


90/5/28
3:0 عصر

دیندار پرسشگر یا پرسشگر دیندار-1

بدست روح اله ریاضی در دسته

قبلش: این مطلب را بخوانید.

یک مساله ای است که هنوز برای من حل نشده باقی مانده است.نه اینکه حل نشده باشد بلکه این تناقضی که وجود دارد را نمی دانم یک عده چطوری برای خودشان حل می کنند؟

بارها شنیده ام که شبهه افکنی کار نابجایی است.اما واقعا سوال این است که شبهه چه چیز است و یقین که در نقطه مقابل آن قرار دارد چگونه حاصل می شود؟

اینکه من در یک محیط ایزوله رشد پیدا کنم و در کودکی و مدرسه و دانشگاه و رسانه های رسمی یک مطلبی را با تکرار در ذهن من فرو کنند و بعد من یک روز بپرسم چرا؟ می شود شبهه افکنی.

در صورتی که فرآیند به یقین رسیدن این گونه محیطی باشد.در آن صورت چه تفاوتی بین یک مسلمان شیعه با یک مسیحی، بودایی و حتی لاییک است اگر همه شان آن عقیده ای را بپذیرند که در محیط به آنها تزریق شده و به تعبیری عقیده غالب و شناسنامه ای بوده است؟

در محیط اطراف ما یک جور مصلحت سنجی های محافظه کارانه و سخت گیرانه ای نسبت به تمامی حوزه های دینی، فرهنگی و اجتماعی وجود دارد که نتیجه اش این است که حلال کردن آنچه تا به امروز حرام بوده با اما و اگر و ان قلت و مخالفت و چه و چه روبرو می شود ولی عمل حرام سازی بدون هیچ مانعی در حال حرکت است و فروعات و اجتهادات دینی در حد واجب الهی و جنگ با خدا مطرح می شوند و کسی هم معترض نمی شود.

مثلا الان در برخی از مواردی که به عنوان واجبات و محرمات دینی به مردم گفته می شود و حتی در بعضی از آنها عمده مراجع محترم هم اتفاق نظر دارند یک سری شک و شبهاتی وجود دارد.جواب می دهند که خوب مگر چه می شود انجامش بدهی؟و یا حرامش را نکنی؟

شاید در نگاه اول من هم بگویم راست می گویند.اما وقتی به دید سیستمی به مساله دین نگاه کنی می فهمی افراط در یک مکانیزمی که مبتنی بر عقل و وحی است موجب تفریط در جای دیگری خواهد شد. یعنی خطر افراط در احتیاط واجب و مستحب دانستن برخی امور شاید حتی از اینکه واقعا حکم قطعی شان واجب بوده  ،بیشتر باشد.خطری که البته ناملموس تر و در لایه های زیرین رخ می دهد و شاید یکی از نتایج اش این باشد که نسل در انقلاب تربیت شده امروز ما به نسبت نسل قبل (با توجه به این فضای ایزوله و آموزش معارف دینی در تمامی سال های تحصیل و رسانه ها) اهتمام کمتری به همین ظواهر دین دارد.

ادامه دارد...


90/5/23
4:41 عصر

کار رمضانی واقعی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک ویژه نامه ای سازمان فرهنگی هنری شهرداری چند سال قبل برای مراجع تازه در گذشته زده بود؛ که خاطرات جالبی در آن نقل شده بود.

یکی از آن خاطره ها مربوط به جناب اقای قالیباف شهردار آن روز و امروز تهران بود که آیت الله فاضل لنکرانی به ایشان گفته بود :واجباتت را انجام بده و به جای مستحبات کار مردم را راه بیانداز و اگر آن دنیا بازخواست شدی بگو فاضل به من این جوری گفت.

این روزها فضای شهر و مترو به مدد شهرداری کمی رمضانی تر شده.در ایستگاه های مترو روحانیونی نشسته اند که به سوالات شرعی پاسخ می گویند،در واگن ها دعای هر روز ماه رمضان و اشعار و روایات مربوط به آن خودنمایی می کند.دعاهایی که گاهی چسب بنرشان وا رفته و اشعاری که گاهی غلط چاپ شده اند.

دستشان درد نکند و اجرشان با خدا.اما هنوز که هنوز است مسافران مترو برای پیدا کردن مسیرشان با مشکل مواجه اند و خبری از کیوسک های اطلاع رسانی و یا تابلوهای مشخص کننده ایستگاه ها و مسیرهای درست به میزان کافی و یا جامع نیست و من نوعی هر روز پاسخگوی کسانی هستم که نمی دانند چگونه به ایستگاه مورد نظرشان بروند.

ای کاش به جای ویژه نامه درآوردن و خاطره گویی برای مردم و افطاری دادن، اول خودمان به انچه می گوییم باور داشته باشیم.یا به قول ابوسعید ابوالخیر:«حکایت نویس نباش، انچنان باش که از تو حکایت کنند»


90/5/23
12:31 صبح

همه مقصراند جز من!

بدست روح اله ریاضی در دسته

صادق زیباکلام مقاله خواندنی ای در روزنامه روزگار نوشته که هر چه گشتم آدرس فیلتر نشده اش را پیدا نکردم.او دست روی خصیصه ای گذاشته که حتی خود من هم به ان مبتلا هستم.همین دیشب که می خواستم بیرون بروم و دیدم دمپایی ام نیست بلافاصله ذهنم رفت به این که چه کسی دمپایی مرا پوشیده؟ در حالی که با کمی تامل یادم امد که خودم برش داشته ام.

اینکه ما در برابر مشکلاتی که برایمان رخ می دهد بلافاصله و بدون درنگ علت آن را در خارج از خودمان و کردار و رفتارمان جستجو می کنیم و گاهی انقدر حریص می شویم که بدون تحقیق اولین گزینه دم دستمان را به عنوان مجرم معرفی می کنیم متاسفانه به خصیصه ای ریشه دار در وجودمان تبدیل شده است.این قسمت یادداشت زیباکلام در مورد واکنش برخی مسئولین به حوادث انگلیس را بخوانید:

« شاید اگر مسوولان ایرانی آنقدر اصرار و تاکید نداشتند که از انگلستان انتقام بگیرند، اتفاقا درس های جالبی می توانستند از تجربه حوادث انگلستان بگیرند که شاید بزرگترین و مهمترین آن پذیرش واقعیت های سیاسی و اجتماعی جامعه از سوی مسوولان کشور انگلستان بود  .

شاید بزرگ ترین درسی که می توانستند از حوادث انگلستان بگیرند مقایسه میان واکنش مقامات انگلیسی و سوری در قبال حوادث و ناآرامی های کشورشان بود.

اولین و مهمترین واکنش مقامات انگلیسی در قبال حوادث و اغتشاشات آن بود که چرا این حوادث به وجود آمده اند؛ جامعه، مسوولان و متولیان کجا اشتباه کرده اند؛ ضعف ها و ندانم کاری هایشان چه بوده که برخی از جوانان شان دارند این گونه رفتار می کنند و بالاخره «چه باید کرد» و راه حل های بلند مدت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بحران به وجود آمده کدام است؟ اما مقامات سوری ماه هاست که شبانه روز دارند مردم شان را قتل عام می کنند، هزاران نفر را با شلیک زره پوش، تانک و مسلسل از پای درآورده اند، عالم و آدم از آمریکا، انگلستان، صهیونیسم، اروپا گرفته تا غرب، سازمان سیا، اینتلیجنت سرویس انگلستان، عربستان و … را متهم به دست داشتن در ناآرامی های کشورشان کرده اند، اما برخلاف مقامات انگلیسی نخواسته اند نکته ساده و بدیهی را بپذیرند که نقش و مسوولیت «خود ما»، سیاست ها و عملکرد «خود ما» در قبال آنچه به وجود آمده است، چقدر است؟»


90/5/16
2:23 عصر

امحای بومی علوم انسانی

بدست روح اله ریاضی در دسته

نمی دانم مباحث مربوط به بومی سازی علوم انسانی را یادتان هست یا نه؟

مهمترین دلیل امثال بنده برای مخالفت با آن موضوع کارنابلدی حضرات بود.مثال همان ضرب المثل «کار هر بز نیست خرمن کوفتن»

حالا اولین نتیجه اش هویدا شده است.(اگر چه شاید دلایل دیگری هم پشت اش باشد که به آنها ظن قوی دارم)

ولی بالاخره طناب خوبی است برای آویزان شدن و امحای 23 رشته تحصیلی به بهانه بومی سازی.هر چی باشه سی و چند سال مونده تا به بلای جرم سیاسی مبتلا شود و حالا حالا ها می شود رویش ایستادگی کرد.

یه طنز نویسی در جایی نوشته بود:«یه نفر اونقدر سر مواضع اش ایستادگی کرد که از همه عقب افتاد»


90/5/14
3:14 عصر

مباحثه ای تاریخی و آموزنده

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک نگاهی به این مکالمه که شبیه مباحثه شده بیاندازید.بحث بر سر اصل آخر قانون اساسی است که می خواهند برای چگونگی بازنگری در قانون اساسی و اصولی که به نظر برخی باید مستثنی از بازنگری شود رای گیری کنند:

«حسینعلی منتظری: آنچه خیلی مهم است و باید استثنا شود از بازنگری، شورای نگهبان است که مجلس بدون شورای نگهبان، مصوباتش ارزش قانونی ندارد.
بهشتی: اگر این بیاید، خیلی از اصول دیگر هم باید بیاید. اصولاً من با بودن این اصل ـمحدود کردن موارد تجدید نظر ـ مخالفم، من فکر می کنم هیچ لزومی ندارد و ملت راه تجدید نظر را می داند، وقتی الان قانونیت قانون اساسی با رفراندوم است، پس این راه همیشه باز است،
سید حسن طاهری خرم آبادی: اگر واگذار به مجلس یا رفراندوم شود، ممکن است در بعضی از اصول تغییر کند و بر خلاف مبانی اسلام یا حقوق ملت شود و بیشتر تزلزل ایجاد کند.
بهشتی: آقا هیچ تزلزلی ایجاد نمی کند، اگر شما بیست اصل هم در اینجا بگذارید که این قا نون اساسی هیچ قابل تغییر نیست، بعداً با یک رفراندوم می توانند تمامش را عوض کنند!
سید حسن طاهری: با رفراندوم می توانند، ولی قبل از رفراندوم آن را محدود می کنیم که نتوانند.
بهشتی: آقایان توجه ندارند، یک قانونی که اعتبار قانونی و حقوقی اش را از یک مبنایی می گیرد مثل مجلس مؤسسان یا رفراندوم، هیچ وقت نمی تواند آن قانون، نفی کننده اعتبار همان مبنا برای نوبت بعد باشد، اصلاً این محال است.
سید عبدالکریم هاشمی نژاد: اگر آن مبنا بگوید: آن قانون غیر قابل تغییر است، آن هم غیر قابل تغییر می شود.
بهشتی: مگر ما می توانیم برای آیندگان، تکلیف تعیین کنیم، هر مکلفی خودش میداند.» ( مذاکرات قانون اساسی، ص1735)

اینجا با دو نوع تفکر و نگاه روبرو هستیم.

در نگاه اول اصالت به قانون داده شده و اینکه ان قانون از کجا نشات گرفته؛یعنی وقتی قانون اعتبار حقوقی اش بر این استوار است که به رفراندوم گذاشته شود، نمی توان برای این رفراندوم گذاشتن شرط تعیین کرد.در این نگاه خبرگان قانون اساسی در قدم اول دارند قانون تصویب می کنند و اینکه این قانون برای چه نظامی است اولویت دوم آنهاست.

در حقیقت در این نگاه اصالت بیشتر به ظرف داده می شود تا مظروف.اینکه می گویند شهید بهشتی حتی در رژیم پهلوی هم امر به توقف پشت چراغ قرمز در نیمه شب می کرده از همین زاویه دید ایشان نشات می گیرد.

اما در نگاه دوم اصالت به مظروف که جمهوری اسلامی است داده می شود.در این نگاه معنی ندارد که بتوان ارکان اساسی جمهوری اسلامی را به رفراندوم گذاشت و اجازه داد که مردم ان ها تغییر  و یا نفی کنند.و اگر این کار انجام شود دیگر این قانون اساسی جمهوری اسلامی نیست.

نتیجه نگاه اول این است که همیشه راه اصلاح باز است حتی در مورد اصلی ترین و مبنایی ترین اصول جمهوری اسلامی و اگر روزی مردم چنین خواستی داشتند باید به آن احترام گذاشت.اگر چه یه بی ثباتی و ناارامی داخلی برسیم.اما در نگاه دوم راه اصلاح برخی موارد بسته می شود واگر کسی طالب اصلاح است یاید طرحی نو در اندازد و این قانون را دوباره بنویسد.انقلاب و کودتا و آشوب راه هایی است که شاید این نگاه به آنها ختم شود.

من خودم نمی توانم به صراحت بگویم که کدام نوع نگاه را می پسندم.امیدوارم با طرح چنین مسائلی از این رویکرد سطحی نگرانه که در جامعه متداول شده است فاصله بگیریم و بر اساس تفکر سخن بگوییم و البته نتایج تفکرمان را هم بپذیریم حتی اگر به ضررمان باشد.


90/5/12
5:9 عصر

رای اعتماد عاشقانه!

بدست روح اله ریاضی در دسته

این روزها آنقدر سرمان را به نشانه تاسف تکان داده ایم که اگر روزی روزگاری این حرکت را انجام ندهیم گمان خواهند کرد به تجویز دکتری بوده یا درد بی درمانی گرفته ایم.

نمونه آخرین آن رای اعتماد به وزیر نفت است که رییس مرکز پژوهش های مجلس ،نطقی به سیاق نامه های دختران دبیرستانی به خواستگار اسب سفید سوار خود نوشته است و رییس مجلس فلسفه خوانده اش مغالطه وار  از گفته های بخش خصوصی می گوید که گویی یک موجود خاص و واحد است و گفته است که نه تنها این قرار گاه مجال رقابت از آنها نگرفته که به جای رقابت ، حمایت کرده است.

و کجایند علمای مدیریتی چون پورتر و کاتلر و ... که بیایند و این دسته را در تئوری های رقابتی شان بگنجانند که قرارگاه خاتم ما نهادی حمایتی است و معلوم نیست چرا این حمایت را گسترش نمی دهد و بر پروژه های کلان و بیشمارش از روی حمایت، نام آن بخش خصوصی را نمی زند.

و در پایان نمایندگانی که قسم خورده اند از قانون اساسی دفاع کنند و بر اساس همان قانون باید در مورد رای اعتماد به وزیران بررسی کنند را دعوت به رای نمادین می کند.

بیایید زین پس مجلس و دولت و ... را نمادین اداره کنیم و البته در این بین جایی هم برای آنانی که دانش و تخصص و تجربه لازم برای اداره کشور دارند، در این نمادهایتان نگه دارید،لطفا!


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >