سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/2/8
1:16 عصر

وزیری که نمی خواهد دوباره سرباز شود!

بدست روح اله ریاضی در دسته

اگر از طرفداران دیروز و امروز محمود احمدی نژاد بخواهید دو ویژگی بارز شخصیتی او را برایتان بیان کنند بی شک «شجاعت»  و «کیاست» او جزو سه مشخصه بارز او خواهد شد.

این دو مشخصه بارها و به خصوص در مناظره 13 خرداد 88 خودش را جلوه نمود و همان طرفداران به نیکی از ان یاد کردند.

من به جد بر این باورم که برخورد امروز احمدی نژاد در برابر ابقای وزیر اطلاعات که به زعم من تنها لایه بیرونی این ماجراست ،نشات گرفته از همان کیاست و شجاعتی است که طرفداران جدیدا منتقد شده او که روزی به آن می بالیدند،در مقابلش جبهه گرفته اند.

برای روشن شدن موضوع نیازمند ارائه مثالی هستم.

در بازی شطرنج دو نوع وزیر وجود دارد.یک نوع وزیری است که از ابتدا در بازی وجود دارد و در کنار شاه قرار گرفته و وزیر دوم حاصل رسیدن سربازی به انتهای صفحه شطرنج است.

احمدی نژاد به درستی می داند که وزیری او ناشی از سربازی او بوده است و اگر تن به چنین وزارتی داده شده ،تنها و تنها برای آن بوده که وزیر و رخ و فیل حریف با حصر و زندان و تهدید از میدان به در شوند و شاه مقابل در مضیقه قرار گرفته و مدام امتیاز دهد.

و حال که این مهم ها تا حدودی محقق شده است،شاه و یا شاه زادگان نمی خواهند چنین وزیری را در کنار خود ببینند و حال نوبت سربازی دیگر است تا به یک باره وزیر شود.

البته بدیهی است که این تنها سقوط از مقام صدارت نیست، و کسی که خود برای حذف رقبا دست به هر بی اخلاقی ممکن زده است،و تنها بنا بوده است نقش نردبان را بازی کند، بعد از آنکه همه از رویش رد شدند چه سرنوشت شومی در انتظارش خواهد بود؟

برای همین کیاست است که رییس دولت دست به شجاعت زد و واقعه ای رقم خورد که حتی امثال بازرگان و بنی صدر هم جرات انجام آن را نداشتند.

وزیر بازی ما دو نکته را به خوبی می داند.اول آنکه دوستان اندکی دارد و ویژگی های شخصیتی او چون خودمحوری و عدم رعایت احترام و برخورد مناسب ،همان اندک دوستان او را نیز اندک تر ساخته است.

همچنین همین میزان محبوبیتی که دارد،به خاطر رسانه ها و حمایت هایی بوده که به دلیل نقشی که می بایست ایفا می کرد، در اختیارش قرار داده اند.و الا اکثریت مردمی که امروز به استقبال او می ایند فردا به استقبال رییس جمهور دیگری خواهند رفت که در جواب نامه هایشان تراول بفرستد و حتی شاید از او انتقاد هم بکنند که چرا بهشان کمتر از رییس جمهور بعدی می رسیده است.

برای همین وزیر می داند که تنها راه وزیر ماندن و حتی حذف نشدن اش حضور او و حلقه محدود دوستانش در قدرت است و این تنها در حالتی محقق می شود که در مجلس بعدی سهم قابل توجهی داشته باشد و این او باشد که تعیین کند سرباز بعدی که می تواند به وزارت برسد چه کسی است.

احمدی نژاد الان امتیاز می خواهد و نشان داده است برای دستیابی به انچه می خواهد حاضر به انجام دادن خیلی کارهاست.کارهایی که روسای دولت های قبل شاید اگر انجام می دادند امروز به الفاظی چون فتنه گر و محارب و ... ملقب نمی شدند.


90/2/6
12:11 عصر

نگاه مقبول

بدست روح اله ریاضی در دسته

اگر کسی مغازه‌ای با 100 تومان سرمایه در اختیار دارد، و مرتب با این سرمایه هزینه زندگی‌اش را تامین کند، اول ورشکستی اوست.

با نفت‌فروشی نمی‌توان کشور را اداره کرد. به خاطر اینکه نفت سرمایه است و اگر سرمایه را دادیم باید کارخانه ایجاد کنیم.

اداره مملکت به این نیست که انسان سرمایه را بفروشد و هزینه را تامین کند، بلکه باید سرمایه را به سرمایه تبدیل کنیم و از سود آن بهره ببریم.

شنیدن این جملات از یک اقتصاد دان شاید بدیهی باشد اما وقتی ببینی این جملات را یک عالم دینی و فیلسوف متبحر گفته،ان موقع است که شیرینی دوچندانی نصیبت می شود و دینی که این بزرگان داعیه دارش هستند برایت شیرین تر و قابل درک تر است تا دینی که امروز در بیشتر تریبون های رسمی تبلیغ می شود.

کاملش را اینجا بخوانید.


90/2/5
11:5 عصر

توضیح واضحات!

بدست روح اله ریاضی در دسته

این نظرات مدیریتی که به اقتضای رشته تحصیلی ام در وبلاگ مطرح می کنم،نظراتی هستند که من بیشتر پسندیدم و یا در تحلیل برخی موقعیت ها به نظرم کاراتر هستند.اصلا منظورم این نیست که این زاویه دید و concept ای که من ارائه می کنم عین حقیقت و واقعیت است و بقیه نظرها چرت اند.که اگر روزی این جوری بخواهم نقد کنم فرقی بین خودم و برخی حضرات مسئولین نمی بینم و خدا آن روز را برایم نیاورد.

اما در عالم علم طبیعی است که هر کس بخواهد نظریه های خودش را متقن تر بداند و سر آنها با دیگران بحث کند.برای همین هم هست که خیلی دست به عصا و با گزاره هایی که عدم قطعیت شان بالاست صحبت نمی کنم و گاه به گونه ای می نویسم که برخی فکر می کنند می خواهم نظر خودم را تحمیل کنم.

فضای وبلاگ آنقدر اجازه به تردید و بیان تمامی زاویه دید ها نمی دهد.برای همین این قطعیت ها را بگذارید به حساب اینهایی که گفتم و الا چه کسی است که ادعا کند من عالم دهرم و می خواهم جهان را مدیریت کنم؟اگر چه از این دست آدمها هم در کشورمان داریم.


90/2/5
10:28 صبح

واقعیت؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

مدیر یک سازمان معتقد است که سازمان تحت مدیریتش در بهترین حالت ممکن قرار دارد.

مدیر سازمان رقیب معتقد است که سازمان او بهتر از سازمان های دیگر است.

کارمند سازمان یا از سازمانش راضی است و یا می خواهد استعفا بدهد.

مشتریان نسبت به سازمان ذکر شده چه قضاوتی دارند؟

و سوال اصلی اینکه واقعیت آن سازمان چیست؟ایا هر کسی می تواند برداشت خودش از سازمان را به اکثریت تعمیم دهد و مخالفانش زا به سکوت وادارد؟

«نباید به گونه ای صحبت و یا مطلبی نوشته شود که القای تنش و درگیری در جامعه باشد زیرا این موضوع، خلاف شرایط کنونی کشور است»


90/2/3
8:17 عصر

اصل اختیار!

بدست روح اله ریاضی در دسته

اصلی در علم مدیریت وجود دارد به نام اصل«اختیار».این اصل که ریشه های عقلایی و حقوقی نیز دارد مبنایش این است که در یک سازمان ما با مساله ای به نام اختیار و تفویض ان روبرو هستیم و لاجرم باید به قواعد آن پایبند باشیم.

اختیار که همان قدرت رسمی نامیده می شود آن است که شما حق صدور دستور و اجرای آن با تنبیه و پاداش را دارا هستید و بالاخره در هر سازمان کوچک و بزرگی باید این اختیارات رسمی به صورت دقیق مشخص شده باشد و الا بقای آن سازمان به خطر خواهد افتاد.

حالا می شود فردی اختیار نصب و تعیین کسی را داشته باشد ولی نتواند او را عزل کند؟

اگر بدون تعصب و اشاره به مثالی خاص این سوال را از شما بپرسم جوابتان چه خواهد بود؟

فکر کنم همه می دانند منظور این نوشته به چیست ولی فرض کنید شما را کسی بردارد و کس دیگری حکم شما را نقض کند در صورتی که در قانون مسئول واقعی آن فرد شما باشید.آن موقع شما زیر دستی خواهید داشت که پشتش به جای دیگری گرم است و احتمالا از این پس گزارش هایش را هم به جای دیگری خواهد داد.

اینکه بخواهیم با اصطلاحاتی چون مصلحت و تکلیف این مساله را بیان کنیم نمی تواند جای نقض چنین اصل عقلایی را بگیرد.نمی دانم چرا برخی اوقات برای مصلحت و احساس تکلیفمان نمی توانیم دلایل کافی عقلی و حتی شرعی بیان کنیم و شاید این کلمات به همان دایره المعارفی استناد می شوند که جلوی کلمه بصیرت در ان نوشته اند: نپرسیدن،نفهمیدن،ندیدن،تبعیت محض و بدون چون و چرا کردن و ....


90/1/29
10:17 صبح

آیا قانون فصل الخطاب است؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

به این جمله توجه کنید:«ازآنجا که درایران تعیین وزیر اطلاعات دولت با نظرمستقیم رهبر این کشور انجام میشود وبرکناری آن نیزبه همین صورت» لینک

این جمله صد البته درست است و باید وزرای دفاع ،امورخارجه و کشور را نیز به این مجموعه اضافه کرد.اما سوالی که برای من وجود دارد این است که آیا این رویه قانونی است؟

من که هر چی گشتم در جایی چنین چیزی درج نشده.نمی دانم چرا هر چیزی که قانونی نیست بهتر در کشور ما اجرا می شه تا چیزی که قانونیه.به خصوص اگر قانون مجلس باشه.


90/1/29
12:15 صبح

باز هم جدایی نادر از سیمین

بدست روح اله ریاضی در دسته

این بار که می خواهم از این فیلم بگویم نقد فیلم و ... نمی نویسم.

نمی دانم تا به حال در موقعیتی گیر کردید که هر راه حلی بدهید نتیجه اش ضرری برای شما باشد؟من که بارها در این موقعیت قرار گرفتم.

فیلم های اصغر فرهادی عموما روایتگر چنین موقعیت هایی هستند.برای همین هست که تلخ و گزنده اند و یکی مثل حاتمی کیا را شاکی می کنند.من هم اوایل به همین خاطر از فیلم هایش بدم می آمد.چون هنوز بچه بودم و در فضایی فانتزی و بچه مدرسه ای وار مثبت اندیش زندگی می کردم.

اما بعدش دیدم که دنیا نامرادتر از این حرف هاست و به خصوص در کشوری که اتفاق های بدون فکر در آن زیاد می افتد.و این یعنی بی فکر یه کاری می کنی و بعد نمی تونی جمع اش کنی و هل داده می شوی در شرایطی که نه راه پس داری و نه راه پیش.و البته معمولا همان راهی را می روی که اولش داشت انجام می شد و تو سعی کردی جلویش را بگیری.

نادر اگه دو بار جلوی زنش می ایستاد و می گفت نمی ذارم بری،می فهمید که سیمین بیشتر از اونی که دنبال رفتن به خارج باشه دنبال اینه که شوهرش نازش رو بکشه.حالا به هر دلیلی که باشه کار می رسه به اون جایی که مجبوره دروغ بگه و حتی دختر معصومش هم به دروغ گفتن بیافته و باباش بمیره و زندگی راضیه مختل بشه و اخرش هم جدایی و انتخاب ترمه.

برای بقیه شخصیت ها هم می شود همچنین بیانیه ای را خواند.

اما اون چیزی که منو بعد این هم تلخی به سمت آثار فرهادی کشوند این بود که بر خلاف خیلی ها فرهادی دروغ نمی گه و خیالی و موهومی فیلم نمی سازه.اینو از همذات پنداری کسانی می گم که باهاشون فیلم رو دیدم.برای همین طعم تلخ و گزنده فیلیمی چون جدایی نادر از سیمین را به بیانیه های شعاری اون کارگردانی که فیلم اش روی پرده است ترجیح می دهم.


90/1/27
12:6 صبح

حلقه گمشده برنامه ریزی در ایران 2

بدست روح اله ریاضی در دسته

برای اینکه بتوانیم یک نظام کنترل تعربف کنیم که قابل اجرا باشد،نیازمند برداشتن برخی گام ها هستیم که در مورد دو گام نخست اش اتفاق نظر بیشتری وجود دارد.

اول اینکه باید«شاخص» تعیین کنیم.یعنی اینکه می خواهیم عملکردمان را بر چه اساسی ارزیابی کنیم.دیدید مثلا مدیران امروزی می آیند و خودشان را با زمان شاه و یا مثلا فلان دولت مقایسه می کنند و نتیجه می گیرند که آنها بیشتر کار کردند.نتیجه ای که گاه غلط گرفته می شود چون شاخص این مقایسه معلوم نیست.

یک شاخص خوب اول باید مشخص باشد.هر کی نیاید برای خودش تفسیر کند.مثلا الان طیف اصول گراها را مشاهده کنید.ایا واقعا اصول گرایی می تواند یک شاخص باشد؟

دوم شاخص باید دقیق باشد.از عبارات کلی و مبهم و بدون حد و مرز نمی توان استفاده کرد.

شاخص خوب همچنین باید قابل اندازه گیری باشد.بشود اندازه اش گرفت تا فهمید چقدر در رسیدن به آن موفق بودیم.

چهارم هم باید بشود به شاخص رسید.یک کار نشدنی و یا خیلی دم دستی نباشد.اینجاست که گام دوم که همان تعیین استاندارد برای شاخص هست مطرح می شود.می گویند استانداردی خوبه که نه غیر قابل دستیابی باشد و نه دم دستی.شما استانداردت برای موفقیت در هر روز اگر این باشه که بدون هیچ سرمایه ای روزی 50 میلیون درآمد داشته باشی بهتره اصلا سراغش نری و اگه هم درآمدت را همان میزان قرار دهی که از ابوی پول تو جیبی می گیری که دیگه نیازی به تلاش و زحمت و ارزیابی نیست.

من به جد معتقدم که عمده مشکلات ما برای ارزیابی در عدم تعریف درستمان از شاخص و تعیین استاندارد برای آن بر می گردد و گاه حتی از بی شاخصی.یعنی یک دفعه احساسی می شویم و می خواهیم کاری بکنیم.اما چون معیاری برای ارزیابی نداریم، وقتی احساسمان فروکش کرد بر می گردیم سر خانه اولمان.

امروز یه برنامه تصویب می کنیم و فردا نفر بعدی و حتی خودمان می آییم می زنیم زیرش.چون نه اون برنامه می تونه از خودش دفاع کنه و نه ما شاخصی برای سنجش اون برنامه داریم. و از همه مهمتر درگیر این شعر مولاناییم که:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟  به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم


90/1/22
10:6 صبح

حلقه گمشده برنامه ریزی در ایران 1

بدست روح اله ریاضی در دسته

بعید می دانم کسی باشد که ادعا کند ما ایرانیها مشکلی به نام برنامه ریزی نداریم؛ یعنی یا نمی توانیم برنامه ریزی کنیم و یا آنکه در اجرای آنها به مشکلاتی بر می خوریم و نتیجه چیز دیگری خواهد شد.حالا در هر سطح و فردی همین مشکل را داریم و فقط خلاصه به سطح کلان و سیاستگذاری های کلی نمی شود.خود من بارها در برنامه ریزی های روزانه ام شکست خورده ام و گاه به این نتیجه رسیدم که بی برنامه کار کردن بهتر است.

اما چرا؟ و چاره کار چیست؟

من اینجا می خواهم به یکی از دلایل این مساله بپردازم.

شاید یکی از ساده ترین تعاریف برای برنامه ریزی این باشد:«تعیین وضع مطلوب و ارائه ساز و کاری برای رسیدن به آن.»

کسی که معتقد است الان همه چیز دارد و در حالت رویایی و ایده آل قرار دارد که دست به برنامه ریزی نمی زند.قطعا کسی به دنبال برنامه می رود که می خواهد موضعش را بهبود بدهد و برای رسیدن به آن وضع بهتر باید یک سری دستورالعمل و راه کار داشته باشد.

حالا از کجا می فهمیم که وضع الان ما مطلوب نیست و یا جای بهبود دارد؟

با کنترل و ارزیابی.ما تا نتوانیم به برآورد دقیقی از وضع موجود برسیم نخواهیم توانست وضع مطلوب را تصور و تصویر کنیم.چه بسا حرکت و برنامه ریزی ما به جایی ختم شود که از وضع امروزمان هم بدتر باشد و این وقتی محقق می شود که نتوانیم نقاط قوت و ضعف فعلی مان را شناسایی کنیم و لذا به جایی که بتوانیم چشم اش را درست کنیم می زنیم ابرویش را هم کج می کنیم.

کنترل و ارزیابی یعنی شناسایی نقاط انحرافی و انجام اقدامات اصلاحی.

شما فرض کنید به این نتیجه می رسید که وسیله نقلیه تان را عوض کنید چون فکر می کنید صندلی ماشین فعلی شما باعث کمر دردتان می شود.چند میلیون می گذارید روی پول فعلی تان و ماشین گرانتری می خرید و بعد متوجه می شوید که مشکل کمر دردتان از صندلی ماشین نبوده و مثلا باید آن پول را خرج عمل جراحی می کردید.

ما در زندگی روزمره مان مدام با ارزیابی های نادرست و لذا برنامه ریزی هایی مواجه هستیم که نتیجه ای جز شکست و یا یاس و سرخوردگی ما ندارند و باید بدانیم که یک نظام ارزیابی دقیق از چه اجزایی تشکیل می شود که در نوشته بعدی به ان خواهم پرداخت.


90/1/17
3:3 عصر

معذرت خواهی از مردم بحرین

بدست روح اله ریاضی در دسته

من در اینجا می خواهم به سهم خودم از مردم واقعی بحرین پوزش بطلبم.رسم مسلمانی و شیعه علی(ع) بودن من اقتضا می کرد در برابر ظلمی که به آنها می شود ساکت ننشینم و حتی از غصه بمیرم.اما چه کنم که مدتی است من و امثال من درگیر مسائلی شدیم که ذهنمان را مشغول خود کرده است و تا می آییم به نتیجه برسیم یک دفعه اتفاقی دیگر با 180 درجه اختلاف رخ می دهد و ذهنمان را مشوش می کند.

مثلا من هنوز نمی دانم اعتراض و تحصن مردم بحرین در میدان لولو قانونی بود یا نه؟یعنی در قوانین انها و به خصوص قانون اساسی شان چنین حقی به مردم داده شده یا نه.چون بزرگان ما می گویند اگر اعتراضی قانونی نباشد حکومت حق هر برخوردی دارد و حداقل اش این است که معترضان را به انحای مختلف متفرق سازد.در قانون اساسی ما که چنین اصلی آمده در کل سه روز به معترضان اجازه چند ساعت راهپیمایی دادند و بعدش حکم تیر ! صادر کردند و کهریزک انباشتند.

یا اینکه نمی دانم ایا واقعا معترضان هر چند درصدی باشند حق دارند در قدرت سهیم باشند یا نه؟حق دارند نماینده در مجلس داشته باشند یا نماینده ها از ترس رد صلاحیت حتی حق تسلیت گویی به معترضان را هم ندارند؟ایا معترضان می توانند از خودشان رسانه داشته باشند و یا در رسانه های حکومتی حداکثر هفته ای یک ساعت بتوانند نظراتشان را بیان کنند؟ اگر بحرینی ها این حقوق را ندارند تازه شده اند مثل ما.

یا اینکه نمی دانم آیا کشتن و زندانی کردن و به حصر بردن و زدن و تهدید کردن انسان ها بدون صادر شدن حکم شرعی و رعایت تمامی موارد قانونی و شرعی درست است یا نه؟ مثلا اگر آن کشته شدن در کشور دوست و عزیز سوریه باشد عیبی ندارد اما اگر در حکومت آل خلیفه باشد....

همه اینها و بسیاری موارد دیگر باعث شده که ذهن من آنقدر مشغول شود که نتوانم به مانند برخی ها سریع فریاد وااسلاما سر دهم و دلم برای مردم بحرین آن گونه که باید به تپش درآید.

البته از نظر من ظلم بد است و مردم حق تعیین سرنوشت شان را دارند.اما نمی دانم چرا برخی از آنهایی که از نظرشان ابن دو عقیده من باطل و اشتباه است شروع به حمایت از مردم بحرین کرده اند.

راستی مگر مردم بحرین چیز دیگری می خواهند که من خبر ندارم؟ نکند باز هم باید از مردم بحرین معذرت بخواهم که نفهمیدم برای چه اعتراض کرده اند؟


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >