سفارش تبلیغ
صبا ویژن

93/2/2
1:12 عصر

جل الخالق!

بدست روح اله ریاضی در دسته این نیز بگذرد

من به آقای کوثری اطمینان کامل دارم که دروغ نمی گوید.بالاخره ایشان مسلمان است و نماینده مجلس هم هست و قبلا فرمانده لشکر بوده و ...

ایشان گفته اند: «براساس گزارش‌های مسئولان هیچ درگیری در بند 350 اتفاق نیفتاده و 11 تلفن ماهواره‌ای و یک لپ تاپ از این بند کشف شده که نمایانگر ارتباط زندانیان سیاسی با عناصر ضد انقلاب خارجی نشین است.»

مسئولان گفته اند هیچ درگیری اتفاق نیفتاده، خب راست گفته اند.

مسئولان گفته اند 11 تلفن ماهواره‌ای و یک لپ تاپ از این بند کشف شده، خب حتما این را هم راست گفته اند.

دست ما که به آن مسئولان محترم نمی رسد، فقط از جناب کوثری استدعا داریم از آن مسئولان بپرسند که حوزه مسئولیت آنها زندان است یا کافی نت و بازار علاالدین .یک بازرسی کلی از تمامی زندان های کشور انجام دهند ، ببینیم در کل چقدر وسایل الکترونیکی و ماهواره ای دست مان می آید.

یادم باشد شبها بروم سمت اوین و از وایرلس و سایر امکانات جنبی اش به صورت مجانی استفاده کنم! زندان هم زندان های قدیم!

 


93/1/25
1:8 عصر

پیش یادداشت نگاشت!

بدست روح اله ریاضی در دسته این نیز بگذرد

اول:

I"ve always been a fan of a story told by attar of nishapur about a king who assembled a group of wise men to create a ring that would make him happy when he was sad

And that ring

Was inscribed with the phrase,

"this too shall pass"

وقتی این دیالوگ تو قسمت آخر the big bang theory پخش شد، یه حس خوبی بهم دست داد.

یادتان باشد یک مطلب مفصلتر در این باره خواهم نوشت.

دوم:

از دولت حسن روحانی و همراهانش توقع بیشتری داشتم.

نه این موج تهدید به جریمه برای ثبت نام کردن را می پسندم و نه آن موج «من بمیرم، انصراف بده» را.

البته عقلا می دانند که تصمیم هدفمندی در جایی غیر از مجلس و دولت گرفته شده است و دولت چاره ای جز اجرای آن ندارد. یا می تواند مانند احمدی نژاد کاری کند که همان اجبارکنندگان دستور توقف بدهند و یا آنکه به مانند روحانی سعی کند به نحو معقول تری اجرایش کند. در کل یک اصلی وجود دارد که می گوید نمی توان هیچ کار غیرمنطقی را به صورت منطقی انجام داد.

یادتان باشد در مورد یارانه ها سه مطلب خواهم نوشت. این یادداشت پورنجاتی هم خالی از لطف نیست.

 


93/1/1
11:52 صبح

سال نو×

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذر شادم...!

با بهار عهد ببندیم از بهاری شدن رویگردان نشویم.

سال خوبی برای خوانندگان واین وبلاگ آرزومندم


92/12/21
3:40 عصر

«ترین» های سال 92

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم...!

پیش نوشت:اینها «ترین» های من از آنچه است که در سال اخیر رخ داد.البته موارد شخصی زیادی هم داشتم که چون مخاطبین محترم تجربه ای در مورد آنها نداشته اند، حذف شان کردم.

نرود میخ آهنی بر سنگ ترین شخصیت سال: حسین شریعتمداری با اختلاف بسیار زیاد

غیر ثابل پیش بینی ترین جمله سال: آقای خامنه ای :«ممکن است بعضیها - حالا به هر دلیلى - نخواهند از نظام جمهورى اسلامى حمایت بکنند امّا از کشورشان که میخواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پاى صندوق رأى»

شکست خورده ترین شخصیت سیاسی سال: محمدباقر قالیباف

حساب شده ترین حرکت سیاسی سال: همه آنچه هاشمی رفسنجانی در مورد انتخابات ریاست جمهوری انجام داد.

«خدا رو شکر، رفت» ترین شخصیت سال: محمود احمدی نژاد

خارج از عرف ترین شوخی سیاسی سال: جمله ای که علی لاریجانی خطاب به وزیر پیشنهادی اطلاعات در مجلس گفت.

گاف ترین دیالوگ دولتی ها: اظهارات رییس جدید بانک مرکزی درباره قیمت دلار

گاف ترین اقدام دولت: توزیع سبد کالا به همان سبک تو خود دانی.

تاثیرگذار ترین کلمه سیاسی سال: گازانبر!

ناشناخته ترین شخصیت سال: حسن روحانی

بمیرم تو راست می گویی ترین ادعای سال: ادعای حمید رسایی در اینکه به برخی وزرای کابینه روحانی رای مثبت می دهد./ ادعای رییس سازمان سینمایی مبنی بر انصراف خودخواسته درمیشیان از دریافت جایزه

تاسف بار ترین اتفاق ورزشی سال: وداع ولاسکو از تیم ملی والیبال.

چه خوب بود به جای حرف زدن ، فیلم می ساختی ترین فیلمساز سال: ابراهیم حاتمی کیا

پاس گل به حریف دادنی ترین: وقتی قالیباف در مورد مجوز به راهپیمای دانشجوها حرف هایی زد و بعد حسن روحانی ... / وقتی ضرغامی با تاخیر یک ساعت و نیمه مصاحبه حسن روحانی، حواس ها را از مشکلات سبد کالا منحرف کرد.

روسی ترین شخصیت سال: عزت ا... ضرغامی

«عصبانی نیستم!» ترین شخصیت سال: مهدی کوچک زاده و... (اینجا را سانسور کردم)

سورپرایز ترین شخصیت سال: محمدجواد ظریف

تو دل برو ترین شخصیت سیاسی سال که با وجود تمام انتقادات ام بهش هنوز بهترین است: ای کاش می تونستم اسم اش را بگویم!

 


92/12/18
10:21 صبح

بین خودمان باشد!

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم...!

به پروازم دیر می رسم. متصدی مربوطه را که پیدا می کنم ،خودش را می زند به بی تفاوتی و الکی با همکارش به صحبت ادامه می دهد.بهش می گویم حالا باید چی کار می کنم؟ دو سه تا جواب بدیهی بهم تحویل می دهد و بعد از اینکه گپ همکارانه اش به پایان می رسد ، می رود پشت میز و می خواهد بلیط صادر کند.

می گوید اگر الان برایت بلیط صادر کنم ، می روی و به بقیه می گویی نیم ساعت قبل پرواز رسیدم و رفتم سوار شدم! مانده ام چه جوابی بهش بدهم.

من دیر کردم، درست. شما با زره پوش کلام ات بارها از روی ما رد شدی، لابد حق داشتی. ولی این چه حرفیه به من می زنی؟ یعنی مشکل ات اینه که من بروم و این موضوع را جار بزنم یا نه؟ هر بار که این جمله را می گوید(تقریبا سه چهار بار گفت) قاطعانه جواب می دهم که من هرگز چنین کاری نخواهم کرد.

نمی دونم حالا که اینها را اینجا نوشتم خلف وعده کردم یا نه. امیدوارم گذار آن متصدی صدور بلیط به وبلاگ من نیافتد، و الا دیگر برای کسی که دیر رسیده بلیط صادر نخواهد کرد!

 


92/12/16
3:3 عصر

پایین کشیدن کرکره تعقل!

بدست روح اله ریاضی در دسته

برخی دوستان من زحمت می کشند و مباحث خارج آقای سروش محلاتی را در نت منتشر می کنند.ایشان این اواخر به مبحثی پرداختند که از سوالات بسیاری از من و شما احتمالا بوده و هست.

نگاهشان هم سعی کردند کاملا علمی و آکادمیک باشد اگر چه طبق روال معمول این کلاس ها در نهایت نظر مدرس هم مطرح می شود.

ایشان تحت عنوان قلمرو اعتبار حکم حاکم و در 17 جلسه به مباحث حول و حوش ولایت فقیه و نظرات مختلف درباره آن در بین فقها پرداختند.

جلسه آخرشان هم به موضوعی اشاره کردند که همه مان از آن مطلع هستیم و البته کمتر کسی هست که به انتقاد شدید از آن بپردازد و آن هم بستن فضای علمی در مورد برخی نظریه ها ست که این روزها رنگ سیاتسی به خودشان گرفته اند.

گویا فقط می شود گفت که مایه تاسف است.


92/12/8
11:29 صبح

هبوط

بدست روح اله ریاضی در دسته شاعری که کار نیست!

شوره زارم، کویرم، هبوط ام

مثل فردای توفان لوط ام

میوه هایم همه خشک و گس شد

همدم طعم کاج و بلوط ام

نقش واری از آلام خویش ام

حبس در میله های خطوط ام

آرزوهای وارونه دارم

در بلندی به فکر سقوط ام

عطر من بوی کافور دارد

سنگ بگذار روی حنوط ام

شعر گفتن دوای دلم نیست

قافیه باختم، در حبوط ام


92/12/4
1:53 عصر

آقای حاتمی کیا! صدای اذان می آید

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

در سکانسی از فیلم «چ»، که مدافعین شهر تمام پایگاه هایشان را از دست داده اند و در تنها جای امن باقیمانده به پرخاش و تفنگ کشیدن بر روی هم می پردازند، چمران به میانه دعوا می آید و می گوید که صدای اذان را می شنوید؟

من با فیلم های حاتمی کیا زندگی کرده ام، بی بر و برگرد یکی از محبوب ترین فیلمسازهای من است، فیلم «چ» از نظر من بهترین فیلم جشنواره اخیر بود و چمران اش را خیلی دوست داشتم، اما...

اما نمی دانم خالق «چ» را چه شده است، این روزها عنان از کف داده و سرد و سنگین و هجومی سخن می گوید.

قبول دارم نامرادی ها، قبول دارم انگ ها و تهمت ها و قضاوت های نادرستی که در مورد ابراهیم ما کردند، قبول دارم و توقع هم داشتم و دارم، اما از آقای حاتمی کیا نه! ابراهیم ما کسی را متهم به اجنبی پرستی و پول گرفتن و بی اخلاقی نمی کند، به انتخاب ها و لباس و سبک زندگی کسی کاری ندارد، مسئولین را بی لیاقت و کوچک خطاب نمی کند.

ابراهیم ما در هنگامه دعوا، در بروز تنش ها و عصبیت ها، ساکت است. یک گوشه ایستاده، جواب تهمت و کنایه را نمی دهد و دل خوش دارد به صدای وحدت بخش اذان.

صدای اذان را می شنوید آقای حاتمی کیا

 


92/11/30
2:11 عصر

پایان رهبر!

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم!

فرهاد رهبر رفت.

شاید بی مورد نباشد که ادعا کنیم دانشگاه آزاد شد.

ضمن تمام احترامی که برای نیروهای امنیتی و نظامی قایل هستم ، اگر دست من بود هیچ نیروی نظامی و امنیتی را در دانشگاه پست و مقام نمی دادم.حداکثر می توانند استاد دانشگاه شوند و حتی در حد مدیریت گروه هم نیستند.چرا که ذات و اصل و بن و ریشه و ... آنها در تعارض ذاتی و کاربردی با ذات دانشگاه است.

بروند شرکت بزنند، وزیر و وکیل شوند، فیلم بسازند و رمان بنویسند و مدیریت هر جایی که توی مملکت خواستند را بگیرند، ولی دست از سر دانشگاه بردارند.


92/11/27
8:27 صبح

با عشق پیوستن...

بدست روح اله ریاضی در دسته شاعری که کار نیست!

خوب خوابیده ای، چشمهایت، قهر کردند با انتظارم

آنقدر منتظر می نشینم، تا به چشم ات بیافتد گذارم

من نشانی آن چشم ها را، یک به یک از مژه ها بپرسم

پای دلواپسی ها نشستن، هست کار همه روزگارم

از حوالی لب ها گذر کرد، خواهش بوسه ای جاودانه

از تمام سکوت ام هویداست، حرف هایی که من با تو دارم

طاق ابرو به بالا میانداز، کار امروز، فردا میانداز

نام من را ز دل جا میانداز، آستان بوس آن کردگارم

موج تا موج آن گیسوان را، پیچ تا پیج آن ابروان را

واو تا واو لبها، دهان را، روی الواح دل می نگارم

خاک بودم درونم نشستی، آب گشتی و پیرایه شستی

دانه دانه وجودم جوان شد، سر بر آوردم، امیدوارم

 


<      1   2   3   4   5   >>   >