سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/5/16
6:58 عصر

مقتدای چه کسی بوش است؟

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

در مورد مساله دشمن دو نوع تفکر وجود دارد.

تفکر اول که شاید علنی ترین نمادش بوش رییس جمهور سابق آمریکا باشد،حیاتش را در وجود دشمن می بیند.اگر دشمن وجود نداشته باشد،ایجادش می کند.اگر وجود داشته باشد،زیادش می کند،بزرگش می کند،بهش پرو بال می دهد.علت مشخصی هم دارد.به دنبال منافعش هست.از طرفی آدم ضعیفی است.توانایی و قابلیت لازم را ندارد.(به طور مثال خیلی ها معتقدند بی تدبیری ایشان ،موجب شد که بحران اقتصاد جهانی هم زودتر شروع شود و هم عمیق تر گردد.)اگر همین طوری در صلح و صفا بخواهد کار کند،هر روز ،گند بالا می آورد.خطا پشت خطا. یک سال نشده مردم پشیمان می شوند.نه تنها به شعارهایش عمل نمی کند،که کارهای خوب قبلی ها را هم خراب می کند.می آید چشمش را درست کند، می زند ابرویش را هم کج می کند.پس نیاز به یک دشمن دارد.هر چقدر این دشمن قوی تر جلوه کند،حواس ها بیشتر از سمت آقای دشمن تراش ،به دسمت دشمن فرضی پرت می شود.

مثلا صدام حسین را در نظر بگیرید؛یک دیکتاتور بی قلب هوسران.هم مردم کشورش از دستش ناراضی اند،هم همسایه هایش و هم تصویر نامطلوبی در دنیا دارد.حالا شما بیایید بگویید این آدم تا چند ماه دیگر به بمب اتم می رسد.چه می شود؟حتی آن آمریکایی که کیلومترها فاصله دارد هم می ترسد.یک جوری همه می گویند بگیریدش.آدم مستی را می ماند که پشت فرمان تریلی نشسته.

این جاست که آقای بوش در نقش یک منجی ظاهر می شود.هم حواس ها را پرت کرده، هم همه می گویند خدا خیرش بدهد، هم کلی پول نفت به جیب زده، شرکت هایش نانشان در روغن افتاده ،سلاح های جنگی جدیدش را آزمایش کرده ، ارتش اش را در یک جنگ واقعی آزموده، موقعیت ژئوپولتیک خوبی فراهم کرده، به جای حکوت دیکتاتوری دموکراسی آورده و....

بعد هم کاشف به عمل می آید که به بمب اتم رسیدن صدام را بزرگنمایی کردند. تا مردم به خودشان بیایند و سایز کلاهی که بر سرشان رفته را بسنجند، هشت سال ریاست جمهوری تمام شده و با افتخار از کاخ سفید به مزرعه شخصی اش رفته.اگر چه داشت روز به روز منفورتر می شد ،اما مردم قطعا چند سال بگذرد فراموش می کنند و همین بوش می شود وسیله ای برای تبلیغ کاندید حزب جمهوری خواه.

تفکر دوم روشش کاملا معکوس است.که به نظر مهمترین نمادش اسلام است.شعارش این است که باید حتی الامکان ،دشمن را دوست کرد.البته نه هر دشمنی را .آنکه به هیچ صراطی مستقیم نیست و عامدانه دشمنی می کند نه.بلکه خیلی ها که از روی جهل و کمی اطلاعات و ... فکر می کنند دشمن هستند.چه برسد به آنکه کسی را که می گوید دوست است را دشمن خطاب کند.علت اش هم مشخص است.چون بر خلاف قبلی هم توانایی اش را د ارد و هم جنبه اش را . روش اش را، هم در سیره پیامبر اکرم می بینیم ،هم امیرالمونین ،هم امام حسن(ع) و....داستان آن مرد شامی با امام مجتبی قصه هزار و یک شب نیست. یا مثلا بگویی از مظلومیت آقا بود. یا می خواست زبانم لال، ننه من غریبم بازی در بیاورد. این روش این بزرگواران بود.فردایش هم امام سجاد(ع) در شام همان کار را کرد.

در ماجرای کربلایش هم که یک عده مدام شرایط امروز را با آن مقایسه می کنند هم ببینید.چقدر خطبه خواند. نصیحت کرد. لباس پیغمبر پوشید. بچه شش ماهه دستش گرفت. چرا؟ برای اینکه دشمن را دوست کند. متوجه خطایش بکند. بگوید باور کن من صلاح تو را می خواهم. می خواهم به سمت خوبی ببرم.

نمی خواهی بیایی؟ نیا. ولی با من نجنگ. می خواهی بجنگی؟ بجنگ. ولی یک جنگ منصفانه و مردانه.آب نرساندن و اعمال وحشیانه کردن نه تنها اسلامی نیست، که انسانی هم نیست.

بعد هم برخی نقل کردند که آن حرف ها را دم آخر به شمر زد.که بیا برگرد.

حالا شما بیایید امروز ما را مقایسه کنید با این دو تفکر.ببینید که به کدام نزدیک تر است.

به حسین(علیه السلام)، یا بوش(علیه اللعنه)


88/5/15
11:24 صبح

آقای سفید سفید سفید!

بدست روح اله ریاضی در دسته و امامی که در این نزدیکی است

عکس سیاه و سفید ،حس خوبی به آدم می دهد.یک حس نوستالژیکِ آرمانگرایانه.

تکلیف همه ی رنگ ها هم مشخص است، یا سیاه اند و یا سفید.

قهوه ای و آبی و قرمز و سبز ،اگر ذره ای به تیرگی بزنند،سیاه می شوند و شمار رنگ هایی که سفید جلوه می کنند،زیاد نیست.

درخت می شود سیاه، زمین می شود سیاه، خانه و کاشانه ی ما بیشتر سیاه می شود و آسمان، می شود سفید.

در عکس سیاه و سفید ،تمایزی بین آدمی که رنگش پریده، یا زرد است، یا صورتش گل انداخته، وجود ندارد.

و اشکال عکس های سیاه و سفید در همین است.

که حقیقت را نشان نمی دهند. به درد بالای طاقچه و سینه کش دیوارها می خورند، تا زندگی.

حالا که دوره عکس های سیاه و سفید سرآمده، باید نگاه سیاه و سفیدی به جامعه را هم به سر آورد. باید رنگ ها و انسان ها با ذاتشان شناخته شوند و سیاه و سفید پنداشته نشوند.

از نظر من تنها یک انسان است که سفیدِ سفیدِ سفید است.

و تنها،حکومتی که توسط او تشکیل می شود می تواند این خاصیت را داشته باشد.

بقیه می توانند زرد و نارنجی و خاکستری سفیدنما باشند،ولی سفید نیستند.

سالروز تولد آقای سفیدِ سفیدِ سفیدِ همه ی ما،...مبارک!

حمله شدید کیهان به علی مطهری

انقلاب مخملی ممکن نیست.مقاله ای از عماد افروغ

اتهام شهید بهشتی از دید سردار رادان

حمله جام جم ضرغامی به موسوی و کروبی


88/5/13
10:4 عصر

حق، دادنی است نه گرفتنی

بدست روح اله ریاضی در دسته آیت الله مجتبی تهرانی

یکی از مواردی که انسان را عزیز می کند و محبتش را توی دل همه می اندازد،انصاف است.

انصاف یعنی عدالت و رعایت حقوق دیگران.یعنی ادای حق دیگران.

در آیات قرآن کلمه انصاف نیامده اما در دو آیه است که بنا بر گفته علی(ع) مراد انصاف است.

ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا(

1)

ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتای ذی القربی و ینهی عن الفحشا و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون(2)

که می فرماید :«مراد از عدل، انصاف و مراد از احسان، تفضل است.»(3)

اوامر و دستوراتی که خداوند در قران دارد به دو نوع تقسیم می شوند.نوع اول را تشریعی و تعبدی می گویند.مثل نماز و روزه و زکات و ....که خداوند انسان را به آنها امر کرده و بنا بر امر خدا هر مسلمانی این فرامین را انجام می دهد.

نوع دوم دستوراتی است که بنابر ارشاد عقلی است.یعنی خدا می گوید که برو به عقل خودت رجوع کن و این کار را انجام بده.

انصاف از نوع دوم است .یعنی هر انسانی چه بی دین و بادین و ملحد و کمونیست و چه و چه از لحاظ عقلی به این نتیجه می سد که باید منصف باشد و حقوق دیگران را ادا کند.برای همین در این دو آیه هم لفظ«یعظکم» آمده ،که یعنی خدا شما را پند می دهد.

«عمل کنند سایر مردم به انصاف و عمل کنند مومنین با ایثار»(4)

اما در مورد مساله حق بر گردن دیگران داشتن پنج حالت متصور می شود.

فرض کنید کسی از شما طلبی دارد

حالت اول: شما می دانید که طلبکار است ولی خودش نمی داند.

حالت دوم:می داند طلبکار است ولی مطالبه حقش را نمی کند.

حالت سوم: می داند و مطالبه هم می کند ولی زورش به شما نمی رسد.

حالت چهارم:می داند و مطالبه هم می کند و زورش هم می رسد ولی اقدام نمی کند.

حالت پنجم: می داند و زورش هم می رسد و حقش را از شما می گیرد.

از آن طرف در باب ادای حق هم سه حالت می شود در نظر گرفت.

حالت اول:یک جور معامله و سوداگری است.شما حق او را می دهید تا او هم در جایی حق شما را بدهد.

حالت دوم:شما حق او را می دهی ،ولی او حق شما را نمی دهد.

حالت سوم: او حق شما را می دهد ،ولی شما حق او را نمی دهی.

در بسیاری از روایات ؛انصاف به گونه ای تعریف شده که طرف مقابل شما یا نمی داند این که حقی بر گردنتان دارد و یا می داند و زورش نمی رسد و از طرفی کسی است که در گذشته و یا حال در موردی حق شما را خورده است.می فرمایند که اگر منصف هستی باید حق را بدهی به کسی که حق ات را خورده و زورش به تو نمی رسد و یا نمی داند این حق داشتن را.

«یکی از اموری را که به نظر من در آن مغالطه و خلط شده و اثر سوء روی جامعه می گذارد این است که ما بیاییم این را مطرح کنیم در جامعه ،که حق گرفتنی است ،نه دادنی.که تو دهن همتون اقتاده.حق دادنی است هم از نظر انسانی و هم از نظر الهی.هم از حیطه انسانیت مردم را دور می کنید و هم الهیت.هم انسانیت می گوید این را ،هم الهیت.حق دادنی است.اگر انصاف داشته باشد.اگر دین داشته باشد.یک جاست که آنجا گرفتنی است.آن ،آنجایی است که اگر نگیری ظالم را یاری کردی و کمک به ظلم کردی.آنجایی که حق را نگیری کمک به ظلم است باید حق را بگیری»(این قسمت به دلیل اهمیت به طور کامل از نوار پیاده شده است.)

برگرفته شده از مباحث حضرت آیت الله مجتبی تهرانی

پی نوشت:

برخی روایات که در این مطلب از آنها استفاده شده است:

الا انه من ینصف الناس من نفسه لم یزده الله الا عزا(بحارالنوار جلد 72 صفحه 33)

ترجمه: هان، آگاه باشید، اگر در روابط اجتماعی با هر کسی انصاف به کار گیری و حقش را ادا کنی،خداواند عزت شما را زیاد می کند.

انصف من نفسک قبل ان ینتصف منک فان ذلک اجل لقدرک و اجدر برضا ربک(غررالحکم صفحه 394)

ترجمه:حق دیگری را بدون مطالبه، بدون آنکه بداند بده زیرا به ارزش تو از نظر انسانی می افزاید و از آن طرف هم به خشنودی پروردگار سزاوار تر است.

انصف الناس من انصف نفسه من غیر حاکم علیه(غررالحکم صفحه 235)

ترجمه: با انصاف ترین مردم کسی است که از پیش خود حق دیگری را عطا کند بدون آنکه او بخواهد با زور بگیرد.

ان افضل الایمان انصاف الرجل من نفسه (مستدرک جلد 11 صفحه 210)

غایه الانصاف ان ینصف المرء نفسه(غررالحکم صفحه 394)

فانصفوا الناس من انفسکم(نهج البلاغه نامه 51)

ان من فضل الرجل ان ینصف من نفسه و یحسن الی من اساء الیه(غرر الحکم صفحه 388)

ترجمه: فضیلت شخص در این است که حق کسی را بدهد و احسان کند به کسی که حق او را خورد.

پانوشت:

1) سوره نسا آیه 58

2) سوره نحل آیه 90

3)و قال فی قوله تعالی ان الله یامر بالعدل و الاحسان العدل الانصاف الاحسان التفضل(نهج البلاغه صفحه 509)

4)عامل سائرالناس بالانصاف و عامل المومنین بالایثار(غررالحکم صفحه 394)


88/5/13
11:41 صبح

به آقای هاشمی حق می دهم

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

من به آقای هاشمی رفسنجانی حق می دهم که در مراسم تنفیذ شرکت نکند.به آقایان خاتمی و موسوی و سیدحسن خمینی هم حق می دهم.به بسیاری از کسانی که به دلایل معین در این مراسم شرکت نکردند و به همه سینمایی ها و ورزشی هایی که در آن شرکت کردند هم.از نظر من آنکه در این امتحان نمره پایین تری گرفت نظام و رهبری و ارکانش بودند.معلوم بود که این مراسم ،مراسم تنفیذ نیست.به اختتامیه جشنواره فیلم و بازی های ورزشی شبیه تر بود.

می خواهم به طور خلاصه دلایل حق دادنم به آقای هاشمی را بنویسم.فقط یک نکته را بگویم که در این موارد به پشت صحنه و ...کاری ندارم.چون نه اخبار کاملی از آن دارم و نه می توانم به آنچه می دانم اتکا کنم.

الف- من ارادت ویژه ای به آقای هاشمی ندارم.نه اسمش را با عناوین و القاب خاص می برم ،نه بعد ذکر اسمش صلوات می فرستم. حتی گاهی اوقات حرف هایی پشت سرش زدم که باید ازش حلالیت بطلبم.

ب- در فرهنگ ما رفاقت و دوستی ریشه عمیقی دارد.در دین و مراممان هم کلی روی مساله دوست خوب تاکید شده.هر چه دوستی ادامه دارتر باشد به قول قدیمی ها ریشه دارتر می شود.گاهی دوستان قدیمی حرمت می یابند. انسان ها خیلی حرف هایی که به خانواده و فامیل شان نمی زنند ،با دوستانشان مطرح می کنند.همان طور که آقای خامنه ای گفت،سابقه دوستی و آشنایی ایشان با آقای هاشمی ،50 ساله است.

ج- می شود انسان با کسی دوست باشد ولی نتواند با او کار کند.کار کردن با کسی نشانه تشابه سلیقه بالای آنهاست.حداقل در سی سال اخیر سابقه همکاری آقای هاشمی با رهبری در حدی است که کسی را در این محدوده سراغ نداریم.اکثر سمت هایی که آقای خامنه ای در این سی سال بر عهده داشته با مساعدت فکری و عملی آقای هاشمی همراه بوده.در مورد رهبری شان که آن فیلم کذا گویاست که اگر اصرار و سماجت و...آقای هاشمی نبود ،رهبری کشور سرنوشت دیگری داشت.

د- هر نظامی یک سری شخصیت بلند مربته دارد.آدم هایی که در همه جا حضور دارند و در اتفاقات مهم و سرنوشت ساز حداقل ردی از آنها دیده می شود.آقای هاشمی اگر نفر اول کشور نباشد، قطعا نفر دوم آن است.از صدر انقلاب تا به الان.هم رییس مجلس بوده ،هم رییس جمهور،هم نماینده امام (ره) در پست های حساس و....

بیجا نیست که بگوییم بسیاری از کشورها،کشور ما را به اسم ایشان می شناسند.

ه- همین الان هم ایشان دو سمت حساس دارد.اول رییس مجلس خبرگان است.مجلسی که وظیفه نظارت و تعیین رهبر را بر عهده دارد و اغلب آن افراد، به ایشان رای ریاست داده اند.

دوم رییس مجمع تشخیص مصلحت است که کاملا انتصابی از سوی رهبری است.به نظر من این سمت ایشان بزرگترین عنوانی است که رهبری می تواند منصوب کند.مجمع بازوی مشورتی رهبری در هر زمینه ای است.مثل شورای نگهبان و قوه قضاییه و...وظایف محدود ندارد.مثلا همین سیاست گذاری های کلی را مجمع تبیین کرد و به رهبری داد .و ایشان با اصلاح مواردی ابلاغشان کرد.

و- آقای خامنه ای یک سری خصوصیات اخلاقی دارد.در حکومت داری شان خیلی اهل صبر کردن و حل شدن مسایل توسط قوای دیگر،به خصوص اگر اختلافی به وجود آمده باشد ،نیست.در مورد مساله کردان و مشایی و دیر معرفی کردن وزیر و ...نگذاشتند خود مسوولان به نتیجه برسند.

ز- یک نفر در عنوان نامزد انتخابات، ولی در سمت رییس جمهور کشور،جلوی چشم 50 میلیون بیننده آقای هاشمی و فرزندانش را دزد و مال مردم خور و ... خطاب می کند.می شود جنبه های شخصی رابطه آقای هاشمی با رهبری را در نظر نگرفت.اما نمی شود نسبت به این مساله بی تفاوت بود.

بعد از آن مناظره پیامکی به دستم رسید به این مضمون :«که ما فهمیدیم در این سی سال، کشتی نظام جمهوری اسلامی را دزدان دریایی هدایت می کردند.» اگر چه طنز تلخی داشت ولی با زبان طنز به حقیقتی که از آن گفته ها برداشت می شد ،اشاره می کرد.

همان طور که در دلایلم گفتم زیر سوال رفتن آقای هاشمی به خاطر آن عناوین و سوابقش در حقیقت زیر سوال رفتن نظام بود.

چون یا نتیجه می شود که آقای هاشمی واقعا دزد است و رهبری هم می داند و ایشان را منصوب کرده و بازخواست نکرده.

یا رهبری نمی دانسته ،که سوال بعدی به ذهن می آید که چطور رییس جمهور چهار ساله کشورمی داند و صریحا بیان می کند و رهبری نمی داند؟

و یا آن طور که رهبری در نماز جمعه گفت،آقای هاشمی خطایی مرتکب نشده.

اما چرا رهبری با توجه به عادت همیشگی اش در فردای مناظره که فرصتی در حرم امام (ره) وجود داشت به دفاع از آقای هاشمی و از آن بالاتر نظامی که رهبرش هست نپرداخت و حرفهای عادی زد.

آیا سکوت ایشان نشانه رضایت نبود؟

آیا در مکتب ما بردن آبرون مسلمان مذموم و حرام نیست؟آیا قید نشده که کمک کردن به چنین عملی و یا جلوگیری نکردن از آن هم، گناهش برابر با همان تهمت زدن است؟

آیا ایشان احساس نکردند که این دعوا به زیر سوال رفتن آرمان های امام (ره) و شهدا و... منجر می شود؟

آیا بعدا شخص تهمت زننده حتی در حد یک جمله کوچک ،عذر خواهی کرد؟

و از همه بالاتر، آیا دلیل این تهمت ها چیزی جز رای جمع کردن و رسیدن به ریاست جمهوری بود و اینجا وظیفه رهبری واقعا سکوت بود؟

پس به نظر من اگر بشود دلایل شخصی را هم ندیده گرفت به دلایل دیگری که عرض شد آقای هاشمی کاملا حق داشت در چنین مراسمی شرکت نکند.


88/5/12
10:5 صبح

روز نکبت و کلام علی اکبر

بدست روح اله ریاضی در دسته حق

لحظه ای پدر را خواب ربود.چشمانش را که باز کرد،

گفت:«هاتفی را شنیدم که ندا می داد:شما با شتاب می روید و مرگ شما را بدرقه می کند.»

پسر پرسید:«پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟»

فرمود:«آری. به خدا قسم ما بر حق هستیم»

علی اکبر حسین(ع) گفت:«در این صورت هر گز از مرگ باکی ندارم»

در این روز و هفته نکبت!، میلاد امیر نسل جوان ؛فرزند بلند بالای امام حسین(علیه السلام)،روزنه امیدی است.

88/5/11
9:52 صبح

فیلم مبتدیانه اعترافات

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست، طنز

هر فیلم و سناریویی می خواهد پیامی را به مخاطب منتقل کند.

بسته به هنر سازندگانش دارد.با درج نکردن اسامی عوامل پشت صحنه نمی شود به مخاطب القا کرد که فیلم سعی در تصویر حقیقت داشته.با کات زدن و قطعه قطعه کردن هم.

وقتی ذهن مخاطب پر است از دادگاه هایی که وکیل مدافع و هیات منصفه و دادگاه مخصوص افراد خاص(مثلا روحانی)و دادخواست متقن و حقوقی دادستان دارند،حتی در کشورهایی که متهم به نقض حقوق شهروندی شان می کنیم،پس نمی شود با کارگردان و عواملی چنین مبتدی و احیانا تنبل،پیامی که قصد داشتیم را به ذهن مخاطب بیاندازیم.

فقط می شود چنین اثری را در حد فیلم فارسی های فردین و ملک مطیعی و یا سریال های نود شبی طنز تلویزیون دانست که قرار است با هزینه مادی کم و هزینه های اعتباری زیاد،مخاطبین خاص خودش را سرگرم کرده و لبخندی بر لبشان بیاندازد.

برای آنکه به چنین ژانری وفادار باشیم هم پیشنهاد می شود در انتهای هر قسمت به سان مهران مدیری در مرد هزار چهره ،سعید مرتضوی ظاهر شود و با همان لحن خاص بگوید:

بعععله!

پی نوشت:

فیلم اعتراف گیری به روش مهران مدیری

شعری زیبا از عبدالجبار کاکایی

نامه علی مطهری به جنتی


88/5/10
10:1 صبح

جنتی همه انتخابات ها را زیر سوال برد

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

آقای جنتی در آخرین اظهار نظر در مورد انتخابات ،گفته:« اگراین انتخابات باطل است تمام انتخابات 30 سال گذشته باطل است و اگر آنها درست بوده این انتخابات هم درست است چون وزارت کشور آن را برگزار کرده و شورای نگهبان بر آن نظارت کرده است.»

من نمی دانم این دست و پا زدن ها برای چیست؟ آن یکی فقیه در اسم مومن هم، که امام را زیر سوال برده و گفته ایشان تحت تاثیر اطرافیانشان بودند!

مگر ادعا نمی کنند که بسیاری از مردم شکی در سلامت انتخابات ندارند.پس چرا در همین هفته اخیر، وزیرکشور و سخنگوی شورای نگهبان و دبیر محترم،بعد از گذشت این مدت طولانی، هنوز روی سلامت انتخابات تاکید می کنند و دارند کار را به جاهای باریک می کشانند.کم مانده نعوذ بالله رسالت نبی اکرم را هم به سلامت انتخابات اخیر گره بزنند.

گویا خودشان هم می دانند که مردم به آنها اعتماد ندارند و به جای باز گردن گره با دست ،به دندان مبارک فشار می آورند.

آقایان نسبتا محترم!

به توصیه دلسوزان برای تشکیل هیاتی معتمد گوش ندادید و مدام از قانون دم زدید.گند بالای گند بالا آوردید.حالا که مساله از تقلب و تخلف به قتل و جنایت رسیده هم هنوز به روی مبارک نمی آورید.به زمین و زمان چنگ می زنید و می خواهید اگر بنا بر سقوط تان باشد همه را با خود به ته چاه ببرید.

به کسانی که نسبت به سلامت انتخابات تردید دارند ،می گویید که همیشه همین بوده.می گویید اگر این انتخابات باطل باشد پس همه هم باطل اند.شما که سی سال در شورای نگهبان بودی این را می گویی.می شود حجت بر همه .که دیدید خودش اعتراف کرد.

به قول دوستی: طیب الله.

حواستان هست؟

توصیه اول خطبه تان را فراموش نکنید.


88/5/8
11:33 صبح

مردم احمق نیستند

بدست روح اله ریاضی در دسته سیاست

اول: یک فرضیه موهوم را به گونه ای مطرح می کنید که گویی کاملا صحت دارد و مو لا درزش نمی رود.

مثلا می گویید مخالفان نتایج انتخابات گفته اند که چرا رهبری زودتر از همیشه حضور مردم را تبریک گفته.

دوم: مساله اصلی را که مورد شکایت آنها بود مطرح می کنید.

مثلا اینکه چرا رهبری منتظر نشد تا فرایند قانونی تایید انتخابات توسط شورای نگهبان منتسب خودش طی شود و رای رییس جمهور را تبریک گفت

سوم: دلایلی که قبلا ارائه شده بود ولی کسی نپذیرفت را دوباره تکرار می کنید.

مثلا اختلاف آرای رقبا و نیز اطمینان کامل به سلامت انتخابات و امکان‌ناپذیری تخلف گسترده به نحوی که نتایج آرا را به نحو چشمگیری تحت تاثیر قرار دهد می‌تواند رهبری را به جمع‌بندی منطقی برساند که چه کسی منتخب خواهد بود.

چهارم: آمار بسیار دقیقی را ارائه می کنید به گونه ای که همه به صحت آن اطمینان پیدا کنند

مثلا ساعات اعلام پیامهای تبریک را با ذکر روز و ساعت و دقیقه می آورید.

پنجم: نتیجه می گیرید که آن عده ؛که ادعا می کردند رهبری زودتر پیام داده ،دروغ گفته بودند.

مثلا همه می فهمند که این دفعه سه ساعت و پنجاه دقیقه پیام رهبری دیرتر داده شده.

ششم: چون نشان دادید آنها در مورد ادعایی شما دروغ گفتند، پس ذهن مخاطب به آنجا می رود که دیگر ادعاهایشان هم جای شک دارد.

هفتم: شما در ظاهر به هدف خودتان رسیدید ،اگر همه آن طور که شما فکر می کنید نتیجه گیری کنند.

هشتم: خوب شما اشتباه فکرکردید .مردم احمق نیستند.

اصل خبر را اینجا ببینید و دوباره تحلیل را بخوانید.


88/5/7
2:52 عصر

مطهری و شریعتی زنده شدند

بدست روح اله ریاضی در دسته از دیگران

تو گویی مطهری و شریعتی زنده شدند.

تو گویی حسینیه ارشاد صدایی آشنا را به گوش می شنود

تو گویی جوانان جویای حقیقت به گمشده شان رسیده اند

اینها را مردی از تبار مطهری گفته .پسرش محمد که امیدوارم روزی چون پدر شود

کاملش را اینجا بخوانید.

قسمتی اش اینهاست:

به جرأت می‌توان گفت که قاطبه افراد غیرمغرضی که در سی سال گذشته با انقلاب قهر کرده‌اند، به دلیل یک واژه سه حرفی بوده است: «ظلم». این افراد، یا ظلمی بر خودشان رفته و فریادرسی ندیده‌اند، و یا ظلمی آشکار در حق یک فرد ـ مانند آنچه در جریان بازجویی وحشتناک بر همسر سعید امامی رفت ـ شاهد بوده‌اند، ولی هر چه به انتظار نشسته‌اند آب از آب تکان نخورده است. درد و سخن در این زمینه بسیار است؛ تنها به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم.

دفاع از یک نظام اسلامی با توسل به شیوه‌های غیراسلامی و بلکه غیرانسانی، همان قدر موفقیت آمیز است که کسی بخواهد با شرابخواری از سنت نبوی پاسداری کند. برخی رفتارها مخصوصا با بازداشت شدگان وقایع اخیر و خانواده هایشان گواهی می‌دهد که گروهی پرنفوذ ـ که حفظ آبرویشان تضمین شده است ـ برای اینکه به خیال خودشان چشم فتنه را در بیاورند مجاز به هر نوع ظلمی هستند حتی اگر چیزی از آبروی انقلاب و امام باقی نگذارند.

به نظر می‌رسد که در کشور ما همه مسائل، جز یک مسأله، قابل چشم پوشی و یا اهمال است حتی آنجا که پای یک حکم اسلامی و یا روحانیت در میان باشد. آن استثنا آنجاست که مساله، نام «امنیتی» به خود بگیرد، به طوری که تقاضای اجرای عدالت در مورد یک مساله امنیتی از سوی هر کس، مساوی است با همسو خوانده شدن با اسرائیل.

به همین دلیل است که برای آزرده نشدن برادران اروپایی حکم قطع دست سارق (در شرایط خاص) که در قرآن هم آمده اجرا نمی‌شود و حتی در مورد اعدام شروران متجاوز به عنف به کودکان و نوامیس مردم به خاطر اعتراض کشورهای غربی کوتاهی صورت می‌گیرد (چون این مسائل «امنیتی» نیست و بنابراین می‌توان کوتاه آمد)، اما در مورد مرگ افرادی چون زهرا بنی یعقوب در زندان اگر تمام آبروی اسلام و نظام و انقلاب هم فدا شود مسأله‌ای نیست چون پای دردانه‌های امنیتی در میان است. باز از همین روست که فیلم «مارمولک» با اینکه شائبه به ملعبه درآمدن روحانیت را داشت از سوی کارشناسان امنیتی بی اشکال اعلام شد اما فیلم «به رنگ ارغوان» که در مورد یک مأمور امنیتی است به خاطر ممانعت آنان جواز نمایش نمی‌گیرد.

افراد بازداشت شده حتی اگر مرتد و منافق و محارب هم بودند نباید با خانواده هایشان چنین رفتار می‌شد. این دیگر چه صیغه‌ای است که وقتی کسی بازداشت می‌شود افراد خانواده اش باید گاهی تا چند هفته سراسیمه در بیمارستانها و پزشکی قانونی سرگردان باشند و یا در اطراف زندانها تنها برای گرفتن کوچکترین اطلاعی از محل نگهداری آنان ضجه زده و التماس کنند و کسی پاسخگو نباشد و نهایتا منتظر تماس یک فرد ناشناس بمانند؟ (مگر آنکه قصدی در تکثیر مخالفان نظام در میان باشد).

 

شربینی که توسط یک «شهروند» آلمانی در یک کشور سکولار کشته شد و در بیش از 200 بخش خبری در کشورمان از او یاد شد بسیار مظلوم بود، اما آیا یک جوان ایرانی که در یک اعتراض آرام خیابانی دستگیر شده و بعد جنازه اش در سانسور کامل خبری ـ آن هم در کشوری که خود را پرچمدار استقرار عدالت در جهان می‌داند ـ از بازداشتگاه بیرون می‌آید صدها بار مظلومتر از شربینی نیست؟

اینکه بیگانگان در حوادث اخیر دست داشتند یا نداشتند، نقشه قبلی یا انقلاب مخملی در کار بود یا نبود، نظام در خطر بود یا نبود، مسبب اولیه و ثانویه این بود یا آن، اینها بر فرض صحت، هیچ‌کدام مجوز سر سوزنی ظلم به کسی نمی‌شود. در اسلام رعایت عدالت نسبت به قاتل امیر المؤمنین (ع) هم واجب است.

 


88/5/7
11:40 صبح

خدمت به امام خمینی

بدست روح اله ریاضی در دسته امام خمینی

نماینده ولی فقیه در سپاه، صحبت هایی کرده که می توانید اینجا ببینید.من از اصل این صحبت ها استقبال می کنم.به موضوعی که گفته فعلا کاری ندارم.یادم می آید چند ماه قبل ،سید حسن خمینی هم در لزوم اجتهاد در برخی نظریات امام(ره) سخن گفت.یک عده رگ گردنشان زد بیرون و حتی آن طنز سخیف را برایش نوشتند.این بیرون نزدن رگ گردن بعد از صحبت های آقای سعیدی را می توان به فال نیک گرفت.

حتی معتقدم که خود امام (ره) هم از این روش راضی تر باشند.اینکه یک سری سخنان امام را تا حد کتاب خدا بالا ببریم و بدون استدلال عقلی و شرعی مقدس اش فرض کنیم و حتی سوال پرسیدن از آن را معادل بی اعتقادی به نظام و اسلام و خط گیری از اجانب بپنداریم ،اول کجی است.خود امام هم فکر نمی کنم چنین ادعایی داشته باشد .کما اینکه بعد از آن نطق مداحانه مرحوم فخر الدین حجازی نسبت به خودش،فرمود:

« من خوف این را دارم مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور انحطاط پیش بیاورد. من به خدای تبارک و تعالی پناه می‌برم اگر برای خودم نسبت به سایر انسانها، مزیتی قائل باشم این انحطاط فکری و روحی است من در عین حال از آقای حجازی تقدیر می‌کنم که ناطق برومند و متعهد است. گله می‌کنم که در حضور من مسائلی را مطرح می‌کند که ممکن است باورم بیاید.»

البته دلیلی که آقای سعیدی آورده جزو ضعیف ترین استدلال هاست.می شود مساله را با دلایلی بهتر از علت تاریخی بررسی کرد و از شرع و عقل و دیگر محکمات بهره برد.

از نظر من در مورد شخص امام (ره) هر چه بیشتر کنکاش کنیم ،عزیزتر و هم از این یک جانبه گرایی که عده ای نان به نرخ روز خور در مورد ایشان ایجاد کردند،رهاتر خواهد شد.

برخی جملات ایشان را که مدام تبلیغ می شود را به عنوان پیشنهاد اولیه برای بررسی بیشتر آورده ام.

 میزان حال فعلی افراد است.

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.

میزان رای ملت است.

حفظ نظام جمهوری اسلامی، از اوجب واجبات است.


<      1   2   3      >