تعریف کردن از سریال دونگ یی دل شیر می خواهد.چرا که احتمالا بسیاری از دوستان من و خوانندگان این وبلاگ، این سریال را خاله زنکی و ضعیف می دانند.من منکر ضعف های بسیار مهم این سریال نیستم ولی به نظرم حسن هایی دارد که برای من ماهواره نبین، فرصتی فراهم آورده تا در کنار خانواده و بر خلاف جمیع سریال های وطنی، یک ساعتی سرگرم شویم.
آقای عماد افروغ هم گفته اند سریال دونگ یی را می بینند و نکته ای بیان کردند که به بند سوم این مطلب نزدک است.
اما دلایل من برای این ستایش:
الف) فیلم خوب، فیلم بد
شاید مهم ترین سوال در جمع های سینمایی این باشد که فیلم خوب چیست؟ برای این سوال گاهی به تعداد همه انسان ها جواب وجود دارد و دو نفر را پیدا نمی کنید که 5 فیلم خوبی که دیده اند مانند هم باشد و اگر هم باشد، دلایل متفاوتی خواهند داشت.
اما جدای از سلیقه و مانند آن ، معیارهایی هم هستند که می توان با آنها به اشتراک بیشتری برای تعریف فیلم خوب رسید.
یک فیلم از دو جنبه فرم و محتوا قابل تحلیل است.من فعلا به فرم کار ندارم و از لحاظ محتوا می گویم یک معیار خوب سنجش فیلم خوب آن است که آن فیلم در ابتدا، فضایی را ترسیم کند که برای مخاطب اش باور پذیر باشد و تا انتها به آن فضا وفادار بماند و اگر تغییری هم می خواهد بدهد ،توی ذوق نزند و قابل قبول باشد.
با این تعریف دیگر فاصله ای بین آثار تارکوفسکی با هیچکاک و سینمای قصه گو با روشنفکری نیست. فضایی که می گویم همه شخصیت ها با درون و بیرون شان، روابط بین آنها، جامعه ای که داستان در آن اتفاق می افتد و ... را شامل می شود.
در سریال دونگ یی اگر چه فضای کلی سریال بسیار متفاوت با آثار کلاسیک است و حتی ضعف های عمده ای دارد ولی در این چند قسمتی که من دیدم ،وفاداری عظیمی به آن وجود دارد. یعنی شما می توانید فرض کنید سریالی فانتزی می بینید که در فضایی خیالی رخ می دهد ولی آن جامعه و انسان ها و روابط شان با قبول فرض اولیه ، از محدوده ای که برایشان تعریف شده، تخطی نمی کنند.
ب) ان مع العسر یسرا
همه ما دیده ایم که زندگی پستی و بلندی و غم و شادی توام دارد. سریالی که می خواهد زندگی را روایت کند هم باید دارای همین مولفه باشد.اما سریال های وطنی ما یا طنز و لودگی شده اند و یا سریال های «زیرتیغ» مانند که در 90 درصد آنها بدمن ها پدر انسان های خوب را در می آورند و هر چه می توانند توطئه می کنند و آن ها هم گاگول، تا در یکی دو قسمت آخر کش سریال در برود و شاید فرجی شود.همچنین کلی قتل و جنایت اعصاب خرد کن هم داریم که حال مخاطب را می گیرد.
نمونه اش در سریال دیوار ،چنان برای کشته شدن یک پلیس مرثیه سرایی می کند که در سریال دونگ یی برای مردن ملکه نکرد.در حقیقت فراموش کرده ایم سریال هایی بسازیم که شبیه زندگی عادی باشند و خوبی و بدی ها به نحوی کنار هم قرار بگیرند که انسان ها بتوانند به زندگی شان ادامه بدهند و همه چیز را سیاه نبینند.
ج) انسان خوب لزوما مومن نیست.
معمولا بعد سریال ها نظرسنجی هایی که می شود نشان می دهد که مردم با شخصیت منفی قصه تعامل بیشتری برقرار کردند. یکی از دلایل اش می تواند این باشد که شخصیت های مثبت ما چندان ملموس نیستند و گویی از آسمان آمده اند.چه اصراری وجود دارد که یک فرد خوب حتما چادری و نمازخوان و مسجد برو باشد و از آن طرف یک فرد بد نتواند چادر به سر کند و اگر کرد، توهین به ارزشها قلمداد شود.(مانند فیلم بی خود و بی جهت)
به نظرم این یکی از بزرگترین اشتباهات ما بوده که ارزشهای انسانی را به ارزشهای دینی پیوند زده ایم. یک انسان می تواند مشروب بخورد، در ظاهر ترویج بی حجابی کند ولی حق همسایه اش را رعایت کند.
برای همین است که من طی چند سال اخیر سریالی ندیده ام که ارزشهای انسانی را مانند سریال دونگ یی ترویج کند. که یک آدمی برای رسیدن به قدرت حاضر نیست هر کاری بکند،به انسان ها صدمه بزند و جامعه را متشنج کند.این را هم از تربیت خانوادگی و محیطی که در آن بزرگ شده آموخته ، نه از قرآن و دین و مانند آن.
آیا حرف هایی از این قبیل، نیاز امروز جامعه ما نیست که این همه برای رسیدن به قدرت ،دست و پا می زنند؟