این روزها که متاسفانه همه به دنبال شناسایی طلحه و زبیر و معاویه و عمروعاص رفته اند،و احیانا خود را مصداق عینی علوی منشی می دانند ،بد نیست نگاهی به روش علوی در برخورد با زندانیان بیاندازیم،تا برای اهل بصیرت مقدمه ای برای تامل باشد.اصل مطلب را اینجا ببینید.
حقوق زندانیان
حضرت دستور میداد که با
تعهد اولیاء زندانیان، آنها را روزهای جمعه آزاد کنند تا در مراسم نماز
جمعه حاضر شوند.(جامع احادیث الشیعه، ج6، ص68) حضرت در نامه به رفاعه
دربارهی ابن هرمه که زندانی بود، نوشتند که هر کس برای او خوردنی یا
پوشیدنی یا لوازم دیگر میآورد، در اختیار او بگذار(دعائم الاسلام، ج2،
ص532)، حبسهای موقّت بیش از یک هفته به طول نمیانجامید و در پایان
هفته، اگر فردی استحقاق اجرای حد داشت، حد دربارهی او اجرا میشد، و الا
آزاد میشد(مستدرک، ج18، ص36)
زندانی متهمّان
یکی از تفاوتهای زندان امیر المؤمنین با زندانهای
دیگر این است که در این زندان" مجرمان"، کیفر و عقوبت خود را تحمّل
میکنند، یعنی کسانی که جرمشان به اثبات رسیده است، ولی حضرت اجازهی
زندانی کردن "افراد متهم" را نمیداد. تنها استثنائی که در این باره وجود
داشت، فردی است که متهم به جنایت آدم کشی و قتل باشد، که او را تا روشن شدن
مسأله، حبس میکنند، دستور حضرت این بود که: لاحبس فی تهمة الّا فی دم(مستدرک،
ج17، ص403) و چون زندانی بودن نوعی کیفر و مجازات است لذا تا جرمی به
اثبات نرسیده باشد، نمیتوان کسی را مجازات کرد، تعبیر فقها، مانند شیخ
طوسی این است: ان الحبس عذاب.(مبسوط، ج8، ص91)
زندانیان سیاسی
در
دولت علوی، زندانی سیاسی، دیده نمیشود، این بدان معنا نیست که در حکومت
حضرت، کسی مرتکب جرم سیاسی علیه حکومت نمیشد، بلکه به عکس، در آن دوره به
دلیل فتنه خوارج، شورش طلحه و زبیر، و شرارتهای معاویه، اوضاع جامعه از
نظر سیاسی بسیار ملتهب بود، به خصوص که چون خوارج و اصحاب جمل، از میان
یاران حضرت انشعاب پیدا کردند و با تبلیغات گمراهکنندهی ضدِ حضرت، عضو
گیری میکردند، ارتکاب جرائم علیه حکومت فراوان اتفاق میافتاد، این
گروهها، پس از شورش مسلحانه، با مقابلهی حضرت و جنگ رو به رو شدند، ولی
قبل از آن، زندانی نداشتند در حالی که برخی از آنها به حضرت دشنام
میدادند، برخی دیگر به نشر اکاذیب و تشویش اذهان میپرداختند، برخی هم
تجمعات علیه حکومت تشکیل میدادند و....
شگفت آور است که در آن شرائط
حادّ امنیتی و سیاسی، حتی نام "چند نفر" که زندانی شده باشند، دیده
نمیشود! در حالی که مخالفان، افراد سرشناسی بودند و حبس آنها در تاریخ
ثبت میشد، و شگفت آورتر آنکه در همان اوضاع، افراد متعددی از مسئولان
دولتی به دلیل تخلفات خود، در زندان بودند!
کثیر حضرمی، میگوید در
مسجد کوفه، گروهی علیه امیرالمؤمنین صحبت میکردند و یکی از آنها قسم خورد
که حضرت را خواهد کشت، من او را گرفتم وخدمت حضرت آوردم، حضرت فرمود:
آزادش کن! توقعداری که قبل از اقدام به قتل، او را بکشم! گفتم: به شما
اهانت میکرد! فرمود: تو هم به او اهانت کن یا رهایش کن.(مبسوط سرخسی،
ج10، ص125)
حکومتها معمولاً، مخالفان را پیش از اقدام علیه حکومت
دستگیر میکنند، تا فرصت اقدامات ضد حکومتی را از آنان بگیرند، ولی
امیرالمؤمنین شیوهی دیگری داشت، مثلاً خرّیت بن راشد، سر به عصیان برداشت و
خروج کرد، برخی اصحاب اصرار داشتند که حضرت او را دستگیر کند و حتی در این
باره به حضرت اعتراض کردند، ولی پاسخ حضرت این بود که تا جنایتی اتفاق
نیفتاده نمیتوان کسی را زندانی کرد، و الّا باید زندان را از متهمان پر
کنیم: انا لو فعلنا هذا لکل من نتهمّه من الناس ملأنا السجون منهم (الغارات،
ج1، ص335)
سیرهی امیرالمؤمنین چنان بود که در جریان جنگ جمل، اسیران
را به پشت میدان جنگ فرستاد و آنها را که دست به شورش مسلحانه زده بودند،
زندانی کرد، ولی با پایان جنگ، آنها را آزاد کرد، لذا فقها دربارهی همین
مجرمان هم فتوی دادهاند که زندانی شدن آنها در مدّت جنگ و برای آن است
که به دشمن نپیوندند، ولی پس از آن آزاد میشوند.(شهید، الدروس، ج2،
ص43)
شکنجه برای گرفتن اعتراف
در زندان امیرالمؤمنین، شکنجه وجود نداشت
به این معنی که زندانی برای اقرار کردن تحت فشار قرار نمیگرفت و حضرت
دستور داده بود اگر کوچکترین تهدیدی نسبت به افراد زندانی وجود داشته
باشد، اعترافات آنها قابل استناد نبوده، و نمیتوان آنها را مجازات کرد،
دستور حضرت چنین بود "من أقرّ عند تجرید او تخویف او حبس او تهدیدفلا حد
علیه"(کافی، ج7، ص260) در فرمانی حضرت اقرار در 4 مورد را بیاثر
شمردند: "اقرار کسی که لباس از تنش برون میآورند و به او اهانت
میکنند، اقرار کسی که در حال ترساندن اعتراف میکند، اقرار کسی که در
زندان محبوس است، اقرار کسی که تهدید شده است". دستور دیگری نیز از
حضرت وجود دارد که فرمودند اگر فرد متهم به سرقت در اثر ترساندن از کتک،
ویا در بند کشیده شدن و یا زندانی کردن، و یا شدت عمل، اقرار کند، دستش
قطع نمیشود، مگر آنکه بدون زور و فشار اقرار کند. (الوافی، ج15، ص412)