سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/11/30
2:11 عصر

پایان رهبر!

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم!

فرهاد رهبر رفت.

شاید بی مورد نباشد که ادعا کنیم دانشگاه آزاد شد.

ضمن تمام احترامی که برای نیروهای امنیتی و نظامی قایل هستم ، اگر دست من بود هیچ نیروی نظامی و امنیتی را در دانشگاه پست و مقام نمی دادم.حداکثر می توانند استاد دانشگاه شوند و حتی در حد مدیریت گروه هم نیستند.چرا که ذات و اصل و بن و ریشه و ... آنها در تعارض ذاتی و کاربردی با ذات دانشگاه است.

بروند شرکت بزنند، وزیر و وکیل شوند، فیلم بسازند و رمان بنویسند و مدیریت هر جایی که توی مملکت خواستند را بگیرند، ولی دست از سر دانشگاه بردارند.


92/11/27
8:27 صبح

با عشق پیوستن...

بدست روح اله ریاضی در دسته شاعری که کار نیست!

خوب خوابیده ای، چشمهایت، قهر کردند با انتظارم

آنقدر منتظر می نشینم، تا به چشم ات بیافتد گذارم

من نشانی آن چشم ها را، یک به یک از مژه ها بپرسم

پای دلواپسی ها نشستن، هست کار همه روزگارم

از حوالی لب ها گذر کرد، خواهش بوسه ای جاودانه

از تمام سکوت ام هویداست، حرف هایی که من با تو دارم

طاق ابرو به بالا میانداز، کار امروز، فردا میانداز

نام من را ز دل جا میانداز، آستان بوس آن کردگارم

موج تا موج آن گیسوان را، پیچ تا پیج آن ابروان را

واو تا واو لبها، دهان را، روی الواح دل می نگارم

خاک بودم درونم نشستی، آب گشتی و پیرایه شستی

دانه دانه وجودم جوان شد، سر بر آوردم، امیدوارم

 


92/11/26
2:22 عصر

همه لذت های جشنواره 32

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

تیتراژ و سکانس های ابتدایی فیلم خط وِیژه؛ فکر می کردم دارم فیلم هالیوودی می بینم.

بازی های دوربینی فیلم سیزده و سکانس های چهار نفره آن؛ این اراذل و اوباش دوست داشتنی.

دو اپیزود اولیه فیلم خانه پدری، آن قدر که نفس ام در سینه حبس شده بود.

مهدی فخیم زاده فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران؛ آنقدر که حتی سکوت اش هم برایم لذت بخش بود.

دیالوگ های درونی نوید فیلم عصبانی نیستم و سکانس های معرفی شخصیت ها؛ آن جا که از باران پرسید شهرام کیه ؟ و بعدش تو دلش گفت: گند زدم!

چمران حاتمی کیا به خصوص آن جایی که درشکه زخمی ها را دارد می کشد و لباسش خیس عرق شده

یونس سیدرضا میرکریمی در آنجایی که در مقابل پرحرفی دیگران فقط یکی دو تا جمله کوتاه می گوید.

مقدمه چینی پیمان معادی برای خواستگاری از باران در سکانس نهایی قصه ها.

دیالوگ های دونفره پرویز پرستویی و آهو خردمند فیلم مهمان داریم ؛ بدجوری قشنگ و پیرمرد پیرزنی درآمده.

سکانس فرار افغانی ها در فیلم چند متر مکعب عشق، نفس نفس شان در زیرگذر بدجوری حس دارد.

بازی استثنایی و شیرین یکتا ناصر در زندگی جای دیگری است.

سکانس شهادت امام حسین و سکانس بعد آن که اسب در حال دویدن است در فیلم رستاخیز

شخصیت عطاران در فیلم ردکارپت که همانند آینه ای جلوی رویمان قرار گرفته بود؛ آنجا که اسپیلبرگ و جارموش را صدا می زد!

 


92/11/23
1:35 عصر

با مصلحت ذبح کردن!

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

«خیلی خلاصه می‌توانم بگویم که تدبیر و اعتدال اقتضا می‌کند که ما در خیلی از جاها مصلحت سینما را بر مصلحت یک فرد یا یک فیلم ترجیح دهیم. »

آنقدر که از این پاسخ آقای ایوبی ناراحت شدم از حذف فیلم «عصبانی نیستم» ناراحت نشدم.

این پاسخ یعنی ما یک فیلم را که حاصل تلاش ده ها انسان است قربانی می کنیم تا سینما زنده بماند.یعنی آدم می کشیم تا بقیه آدم ها زنده بمانند. آن هم بدون جرم و جنایت، بدون محاکمه و قاضی و عدالت، بدون آنکه دفاعیاتی باشد، روال قانونی طی شود.

مصلحت یعنی سلیقه، استثنا، همان استثنایی که سالیان سال است بر همه اموراتمان سایه افکنده، همه جا را به گند کشیده و البته لبخند رضایتی را در کوتاه مدت بر لب تصمیم گیرندگان نشانده که به خیال خام خودشان از پیچ و گردنه ای که در آن گرفتار بودند، به سلامت گذشتند اما به فردا ها فکر نکردند.

در مطلب قبل از مصطفی چمران ابراهیم حاتمی کیا و یونس سیدرضا میرکریمی گفتم. از اینکه تنها خط قرمزشان جان انسان ها بود، از اینکه طعنه و عداوت را به جان می خریدند تا حتی یک انسان هم قربانی نشود.یونس و چمران استثناپذیر نبودند. استثنائا جواب یک نفر را می دادند، یک جا داغ می کردند، یک نفر را برای نجات بقیه قربانی می کردند، یک دروغ می گفتند، شاید همه چیز حل می شد.

یک روز در سال 1360، می خواستند یک استثنا بگذارند، تا سیلی زده شود، خرده شکنجه ای صورت گیرد برای نجات جان انسان ها. قهرمان آن روز اما حاضر به قبول استثنا نشد، قانون اساسی تصویب کرد که اگر حتی اجرا نشود، موجب بالندگی است. که در آن بد، بد است، کشتن و ذبح کردن و به قربانگاه بردن بد است و اگر ما امروز، اساس این بد را بگذاریم، حتی اگر به خیال خام خودمان جان صدها نفر را نیز نجات دهیم، در آینده ای نه چندان دور، هزاران نفر قربانی خواهند شد. باور ندارید تماشا کنید!

آن روز بهشتی گفت: "آقای مشکینی! توجه بفرمائید که مساله راه چیزی باز شدن است! به محض اینکه این راه باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگترین جرم‌ها باشد یک سیلی به او بزنند. مطمئن باشید به داغ کردن همه افراد منتهی می‌شود، پس این راه را باید بست، یعنی اگر حتی ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند، و این راه باز نشود، جامعه سالم‌تر است." (مشروح مذاکرات، ص 778)

 


92/11/21
12:36 عصر

فرزند زمان خویش بودن

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

امسال ؛ و در سی و دومین جشنواره فیلم فجر، دو فیلمساز به خوبی فرزند زمانه شان شدند، آن را درک کردند، برای زندگی در آن راهکار دادند و نشان دادند آنچه که برخی رسالت فیلمسازی می دانند.

اولین شان ابراهیم حاتمی کیا بود؛ فیلمسازی که در این کار تبحر خاصی دارد و به خوبی فضای جبهه و جنگ را در قالب امروز امروزمان می نشاند. چمران حاتمی کیا را منفعل می دانند و مگر نشنیده اند که زمانی خواهد آمد که مرز بین حق و باطل از یک مو نیز باریک تر خواهد شد.آرمان گرایان امروز وجهه شان مخدوش شده، یا به رانت و پول های بادآورده و حساب پس نداده متصل اند، یا نان شان در ادا درآوردن است و یا جاهلانی هستند که بازیچه دست دیگران شده اند. نه اینکه آرمان گرای واقعی نداریم، چه بسا باشند و صادق هم، ولی این روزها ایدئولوژی ها تبدیل به استراتژی شده اند و همین یعنی پایانی بر آرمان ها.

چمران آمده است انسان های کمتری کشته شوند، بین دو جبهه ای قرار گرفته است که هر کدام شعار یا مرگ یا پیروزی می دهند و چگونه می توان در این هنگامه فعال بود. چمران فقط وقتی فعال است، دست به سلاح می برد، تحکم می کند و دستور می دهد که چاره ای دیگر باقی نمانده برای کمتر کشته شدن. چمران بی بهانه می بخشد، دشمن تفنگ به دست را مجال عقب نشینی می دهد، الیوم یوم المرحمه از سر و رویش می بارد.ابایی از مذاکره ندارد، دعوایی با دو طرف دعوا نمی کند.

چمران در هنگامه جنگ است و «یونس» رضا میرکریمی در هیاهوی صلح. در زندگی شهری و پر دست انداز امروز. در محیط پر قضاوت و طعن و کنایه که همه خود را رها کرده اند و با قضاوت دیگران می خواهند خود ناقص و زندگی الکن شان را التیام بخشند. جالب است که یونس هم به مانند چمران منفعل است. حتی کمتر از او سخن می گوید. باکی ندارد که آینه ماشین اش را ببرند، ملالی نمی کشد از آدم هایی که با چشم ها و زبان ها و رفتارهایشان او را زخم می زنند. مهم نیست که مرد هوسران کتک زننده باشی یا چمران بازرگان (با زبان طعنه زننده وصالی!)

مهم آن است که نمی توانی قضاوت کنی، حکم تیر بدهی، خط کشی کنی و انسان ها را در مرزبندی های شخصی ات بگنجانی.

مهم آن است که زمانه ای ساخته اند که قهرمان ها در ظاهر منفعل شده اند، نمی توانند به میانه میدان بیایند و ندایشان بلند شود که یا ایهاالناس، این رسم زندگی نیست. قهرمان های امروز ما ساکت اند، منفعل می نمایند. قهرمانان امروز ،نژاد و زن و مشروع و نامشروع و دوست و دشمن نمی شناسد، آنها فقط و فقط به انسان می اندیشند، به انسانی که این روزها در هیاهوی سیاست و قضاوت و عداوت، گم شده است، نشانی اش هر روز پیچیده تر و تودرتو تر می شود و قهرمان چ و امروز، حتی اگر بتواند با سکوت اش این انسان را نجات بدهد، ساکت می ماند ، طعن و کنایه ها را به هیچ می پندارد ، از زندگی اش می گذرد تا زندگی ببخشد ، تا انسان ها را نجات دهد.

 


92/11/18
11:17 صبح

جشنواره استثنایی

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

جشنواره امسال تا اینجای کار استثنایی ترین جشنواره ای بوده که تا به حال دیده ام. تک جمله ها در مورد فیلم ها:

خوب، خیلی خوب و عالی که دیدنشان توصیه می شود:

چ: به وجد آمدم و می خواستم تا خانه پیاده بیایم، ولی ماشین برده بودم/

خانه پدری: دو اپیزود اول میخکوب تان می کند و فراتر از کیانوش عیاری است اما در ادامه به سابق بر می گردد.

طبقه حساس: نتوانسته مارمولک و لیلی با من است را تداعی کند، ولی سر پا مانده

عصبانی نیستم: فیلمی گیج کننده و نوآور ترین فیلم جشنواره

زندگی مشترک آقای محمودی و بانو: همه چیز سر جایش است به جز برخی موارد اضافی و برخی بی حوصلگی ها در فیلم نامه

ملبورن: دوست اش دارم ولی حاضر نیستم پایش بایستم

متوسط هایی که به یک بار دیدن شان می ارزد:

قصه ها: اگر فیلم های قبلی اش را ندیده باشیم تکلیف مان با فیلم مشخص نخواهد بود

بیگانه: گاهی آنقدر در خودمان می پیچیم که کلاف سردرگمی می شویم

مهمان داریم: فیلم متوسطی که به همه مان روحیه ای خاص داد.

رد کارپت: عطاران به مانند ساک اش که در آن بیسکویت مادر و شلنگ آورده به تنهایی باتر فیلم را به دوش می کشد.

نبینید هم چیزی از دست نداده اید:

آرایش غلیظ: وقتی همه چیز فانتزی و اتفاقی می شود ولی بازی های خوب دارد 

معراجی ها: محصول سینمای رانتی و یک سوال: ده نمکی کی قرار است کادربندی یاد بگیرد؟

مردن به وقت شهریور: بعضی ها فرزند زمان خودشان هم نیستند و فقط ادایش را در می آورند.

شیار 143: حوصله ام سر رفت و اگر حضور دوستان نبود حتما رهایش می کردم

چندمتر مکعب عشق: فرم درخشان و سوژه ای تکراری

پنج ستاره: وااااااااااااااااااای!

اشباح: از این پس در به کار بردن لفظ استاد وسواس بیشتری به خرج می دهم

 


92/11/16
12:42 عصر

اثری بر روی برف!

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

ساعت 2 نیمه شب است، برف می بارد و ردپای من روی برف، اشکال متفاوتی ایجاد می کند.

بعد از فیلم «اشباح» داریوش مهرجویی و همراهی با مسافران شب خطوط BRT ،مسافتی طولانی را مجبورم تا خانه پیاده بیایم و تنها دلخوشی ام اثری است که از من بر روی برف ها حک شده است.

اثری که اگر برف همین طور به باریدن ادامه دهد، حداکثر یکی، دو ساعت دیگر کاملا محو خواهد شد.حتی برخی فیلم ها مانند «اشباح» در همین حد هم ماندگار نمی مانند.

ساعت 2 نیمه شب، فردیت من است که بر روی برف قدم می گذارد و خواسته یا ناخواسته «اثر» ی خلق می کند.تا چند ساعت دیگر و در شلوغی روز، این ردپاها هر چه که قوی هم باشند در جدال با رد پای دیگران و در جمع، «اثر» شان به دقیقه ای نکشیده محو خواهد شد.

چقدر سخت است در جمع بودن و با جمع بودن و «اثر» گذاشتن. چقدر سخت است فردیت ای که همذات پنداری بیاورد، که انگیزه دهد، که حوصله برایش خرج شده باشد، که حال همه را خوب کند، که گذشته را به امروز و آینده مان پیوند دهد. که چیزی شبیه «چ» ابراهیم حاتمی کیا شود.


92/11/15
12:18 صبح

حالمان را خوب کردی آقای حاتمی کیا!

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

همه آنچه می خواستم بگویم در تیتر آمده. جشنواره امسال  تا به حال رویایی بوده. تنها یک فیلم بی ارزش در بین 9 فیلم یعنی ایده آل.«ملبورن» هم فیلم خوبی بود.

یعنی این روزها که می گذرد شادم و به ادامه شعر بی نیاز!


92/11/11
2:5 عصر

همه آنچه قبل از جشنواره 32 لازم داریم

بدست روح اله ریاضی در دسته سینما چند نما است؟

اول از همه بگویم که شرمنده همه دوستانی هستم که ابراز لطف کردند که در کنار هم باشیم و به سینما برویم و فیلم ببینیم.امیدوارم یک روزی این امکان برایم فراهم شود تا با دوستان مجازی که خیلی هم به همراهی با آنها امیدوارم، از شهد فیلم دیدن لذت ببریم.

این مطلب برداشت های من با توجه به عکس و فیلم و داستان و ... در مورد فیلم های جشنواره امسال است و امیدوارم راهنمای خوبی باشد برای آنها که کم کم تب جشنواره گرفتارشان می کند.

پدیده های احتمالی یا فیلم هایی که باید حتما دید:

«طبقه حساس» کمال تبریزی قطعا اولی شان است. مثلث پیمان قاسم خانی، تبریزی و عطاران آن چنان وسوسه کننده است که این فیلم را یکی از سه کاندیدای دریافت جایزه مردمی خواهد کرد. این مثلث قبلا در «مارمولک» امتحان اش را پس داده و فقط به جای عطاران ، پرستویی بازیگر بود که از دید من چندان تفاوتی با هم ندارند. با یک فیلم طنز که به قهقهه مان می اندازد روبرو خواهیم بود که البته پیام و سوژه های حساسی خواهد داشت.

«چ» ابراهیم حاتمی کیا. کارگردان جنگی ساز و احساسی مان به اصل خویش بازگشته و شخصیتی را به عنوان سوژه اش انتخاب کرده که قرابت زیادی با خودش دارد.امیدوارم دولتی بودن و اختلافات آقای کارگردان و فریبرز عرب نیا به فیلم لطمه نزده باشد و بعد از سالها ابراهیم مان  بازگردد.

«امروز» رضا میرکریمی. بعد از تجربه ناموفق و شلوغ «یه حبه قند»، با فیلمی مواجه می شویم که فضایی شبیه «خیلی دور،خیلی نزدیک» و «به همین سادگی» دارد.اگر این فیلم در حد آن دو هم باشد یعنی یک فیلم خیلی خوب. بازی پرستویی برای اولین بار می تواند نوید نقشی متفاوت از این سالهایش را نیز بدهد.

«قصه ها» رخشان بنی اعتماد.اگر چه جزو کارگردان های محبوب من نیست، ولی سوژه ملتهب و فیلم پر بازیگر وسوسه کننده است. امیدوارم بیانیه سیاسی نباشد.

«بیگانه» بهرام توکلی. یعنی این اقتباس و این فضایی که دیدم می تواند «اینجا بدون من» را هم رد کند؟ تنها فیلمسازی که می توان امید داشت کاری برتر از آثار قبلی اش ساخته باشد، توکلی است.

فیلم های کاملی که البته پدیده نخواهند بود:

«مهمان داریم» محمدمهدی عسگرپور. نگاه اش را دوست دارم و تقریبا مطمئنم که فیلم بد نمی سازد.البته اسم حوزه هنری می تواند ناامیدمان کند ، امیدوارم بهتر از مازیار میری توانسته باشد از زیر سایه حوزه رد شود و فیلم خودش را بسازد.

«آرایش غلیظ» حمید نعمت اله. با وجود آثار کمی که ساخته به بلوغ کاملی رسیده است. امیدوارم با بازی تکراری و ری اکشن های مصنوعی حامد بهداد مواجه نشویم که بدجوری می تواند دمق مان کند.

«50 قدم مانده» کیومرث پوراحمد. آیا تجربه «اتوبوس شب» تکرار می شود؟ من که امیدوارم!

فیلم هایی که می توانند یک تجربه دوست داشتنی و یا یک سقوط آزاد باشند:

«اشباح» داریوش مهرجویی، «رستاخیز» احمدرضا درویش، «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» و «رد کارپت» رضا عطاران به دلایلی چون نوسان سازندگان شان در این دسته قرار می گیرند.

حداکثر یک متوسط خوب ، می توانید از دیدنشان ناراضی نباشید:

«کلاشینکف» سعید سهیلی، «متروپل» مسعود کیمیایی، «خانه پدری» کیانوش عیاری، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» روح اله حجازی، «خواب زده ها» فریدون جیرانی، «زندگی جای دیگری است» منوچهر هادی و «همه چیز برای فروش» امیرحسین ثقفی در این دسته هستند.

در مورد بقیه فیلم ها نمی توان چیزی گفت. یا فیلم های اولی هستند، یا عمدتا کار خوبی از کارگردان ندیدم و یا آنکه فیلم های قبلی آنها را ندیدم.

اینها فقط پیش بینی است و از آنجایی که تعداد فیلم های امسال خیلی زیاد است، فقط در مورد فیلم هایی خواهم نوشت که متوسط خوب به بالا باشند.

در دسته بندی فیلم ها از الگوی هرزبرگ استفاده خواهم کرد که عبارت است از:

فیلم ضعیف: از دیدن آن ناراضی هستم و حاضرم در وسط فیلم سالن را ترک کنم.

فیلم متوسط: از دیدن آن ناراضی نیستم، ولی گاف های اساسی دارد و داستان و شخصیت پردازی و بازی ها عمدتا درنیامده است ولی نکات مثبتی هم دارد که احساس نارضایتی مطلق نکنم.

فیلم خوب: از آن راضی نیستم ولی تقریبا فیلم کاملی است. کامل در حد سینمای ایران و نه بین الملل.

فیلم خیلی خوب و عالی: از دیدنشان راضی هستم. تحول مثبتی در وجودم بعد از دیدنشان به وجود می آید و حاضرم بیش از یک بار ببینم شان.

 


92/11/9
2:52 عصر

یک تجربه (1)

بدست روح اله ریاضی در دسته مردم نازنین ام!

بعضی ها وقتی راننده اتوبوس براشون تو جایی غیر از ایستگاه در رو می زنه و سوارشون می کنه، چنان کیفی می کنند که چهره شون تا ته اتوبوس داد می زنه!


   1   2      >