هر وقت سفری قسمت می شود.سعی می کنم خودم را کاملا در آن غرق کنم.نتیجه اولش هم این می شود که از دنیای اطرافم کاملا جدا می شوم.دنیای بدون اینترنت و تلویزیون و روزنامه.
دنیای بسیار قشنگی است که گویا مرا به روزهای کودکی و بی خبری و بی اهمیتی عالم و آدم سوق می دهد و این ضرب المثل را در ذهنم تداعی می کند که:«بی خبری ،بهترین خبر است.»
اما با بازگشت دوباره بدجوری وسوسه می شوم که به این دنیای پرخبر و البته بیشتر مملو از اخبار تلخ و آزاردهنده باز گردم.
البته بخشی اش هم اقتضای زندگی در این عصر است و نمی شود از کنارش لایی کشید و بی خیالش شد.
ولی شاید بشود کمی تعدیلش کرد.
در کتاب های دوران کودکی از سختی های زندگی مردمان گذشته زیاد خوانده ام که مثلا کسی به دلیل یک بیماری پیش پاافتاده از دنیا می رفت.
اما واقعا هر چه سختی داشت مردم از لحاظ روانی آرامش بیشتری داشتند.
بالاخره هر دوره ای سختی های خودش را دارد و هر که بامش بیش ،برفش بیشتر.