این شعر را خیلی دوست دارم.از محمدعلی بهمنی است.شاید کسی ندیده باشد.
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
رفتنت آینه آمدنتبود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؟
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو!
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؟
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؟
آسمانا همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؟
باغبانا! زتو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم