«خیلی خلاصه میتوانم بگویم که تدبیر و اعتدال اقتضا میکند که ما در خیلی از جاها مصلحت سینما را بر مصلحت یک فرد یا یک فیلم ترجیح دهیم. »
آنقدر که از این پاسخ آقای ایوبی ناراحت شدم از حذف فیلم «عصبانی نیستم» ناراحت نشدم.
این پاسخ یعنی ما یک فیلم را که حاصل تلاش ده ها انسان است قربانی می کنیم تا سینما زنده بماند.یعنی آدم می کشیم تا بقیه آدم ها زنده بمانند. آن هم بدون جرم و جنایت، بدون محاکمه و قاضی و عدالت، بدون آنکه دفاعیاتی باشد، روال قانونی طی شود.
مصلحت یعنی سلیقه، استثنا، همان استثنایی که سالیان سال است بر همه اموراتمان سایه افکنده، همه جا را به گند کشیده و البته لبخند رضایتی را در کوتاه مدت بر لب تصمیم گیرندگان نشانده که به خیال خام خودشان از پیچ و گردنه ای که در آن گرفتار بودند، به سلامت گذشتند اما به فردا ها فکر نکردند.
در مطلب قبل از مصطفی چمران ابراهیم حاتمی کیا و یونس سیدرضا میرکریمی گفتم. از اینکه تنها خط قرمزشان جان انسان ها بود، از اینکه طعنه و عداوت را به جان می خریدند تا حتی یک انسان هم قربانی نشود.یونس و چمران استثناپذیر نبودند. استثنائا جواب یک نفر را می دادند، یک جا داغ می کردند، یک نفر را برای نجات بقیه قربانی می کردند، یک دروغ می گفتند، شاید همه چیز حل می شد.
یک روز در سال 1360، می خواستند یک استثنا بگذارند، تا سیلی زده شود، خرده شکنجه ای صورت گیرد برای نجات جان انسان ها. قهرمان آن روز اما حاضر به قبول استثنا نشد، قانون اساسی تصویب کرد که اگر حتی اجرا نشود، موجب بالندگی است. که در آن بد، بد است، کشتن و ذبح کردن و به قربانگاه بردن بد است و اگر ما امروز، اساس این بد را بگذاریم، حتی اگر به خیال خام خودمان جان صدها نفر را نیز نجات دهیم، در آینده ای نه چندان دور، هزاران نفر قربانی خواهند شد. باور ندارید تماشا کنید!
آن روز بهشتی گفت: "آقای مشکینی! توجه بفرمائید که مساله راه چیزی باز شدن است! به محض اینکه این راه باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگترین جرمها باشد یک سیلی به او بزنند. مطمئن باشید به داغ کردن همه افراد منتهی میشود، پس این راه را باید بست، یعنی اگر حتی ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند، و این راه باز نشود، جامعه سالمتر است." (مشروح مذاکرات، ص 778)