یکی از بحث هایی که همیشه با دوستان طرفدار سکولاریسم و مانند آن داشته ام این است که حکومت مطلوب از دید شما با چه معیاری قابل دستیابی است؟
برخی بر خرد نخبگان و برخی دیگر بر خواست عموم مردم و گروهی بر عوامل دیگر تاکید می کنند.
اما آنچه از صحبت های متقابل نتیجه می شود معمولا مثال هایی است از انچه در غرب رخ می دهد.
جواب من همیشه به این دوستان این بوده که اول: پیاده سازی الگوهای غربی در کشور ما در شرایط فعلی تقریبا محال است.
و دوم: خود آن الگوها گاهی بزک کرده و از دور خوش هستند و سر بزنگاه هاست که می توان صادق بودن الگو دهندگان را محک زد.
شاید دو دستاورد بشری که در مغرب زمین هم بر روی آن تاکید ویژه ای می شود و گاه ما به صورت حسرت باری از آنها یاد می کنیم دموکراسی و قانون گرایی باشند.
این روزها که آمریکا و انگلیس و فرانسه بر طبل حمله به سوریه می کوبند توجه آنها به قوانین جهانی و شورای امنیت و دریافت مجوز حمله به خوبی مشخص شده است. قصد من اصلا طرفداری از هیچ کدام از طرف های درگیر در سوریه نیست ولی اگر قرار باشد که جناب اوباما برای خودش خط قرمز تعیین کند و بدون کسب اجازه شورای امنیت بخواهد به کشوری حمله کند و تاسیسات آن را تخریب کند با کدام قانون جهانی جور در می آید.و سوال این است که آیا بقیه کشورها هم می توانند چنین تصمیمی بگیرند یا هر که زورش بیش ،کارش پیش.
در مورد مساله مرسی هم این سکوت معنا دار و محکوم کردن های بی رمق قابل درک نیست. فردی که در یک فرآیند قانونی و دموکراتیک به ریاست جمهوری رسیده را با کدام اصل دموکراسی بعد از یک سال بر می دارند و محصور می کنند؟ اگر مرسی در انتخابات های بعدی راه تغییر قدرت و مانند آن را می بست و از فرآیند دموکراسی به سمت خودرایی و استبداد حرکت می کرد یک چیزی.یک ساله نسخه پیچیدن و در برابر کودتای شیک و اتوکرده، سکوت کردن چه کمکی به دموکراسی می کند.
همان طور که برخی از طرفداران اسلامی سازی علوم را نقد می کنیم که اول علمت را بساز و بعد بساط برچیدن سایر علوم را برپا کن، طرفداران سکولاریسم هم می بایست ابتدا به یک الگوی مطلوب و کارآمد و وفادار به اصول خود برسند و بعد برای ناکارآمدی الگوهای موجود بر منبر وعظ بروند.