مقدمه: این مطلب را اول برای خودم و بعد برای آقا مجتبی می نویسم. امیدوارم بیاید و آن را بخواند.
این روزها که آقا مجتبی پرکشید، فقط توی سایت های مختلف دنبال اخبار و مطالب مربوط به او بودم. عمده آنچه دیدم حسرتی بود از رفتن او.که شب قدر کجا برویم، وقتی سنگین شدیم و دنیا به ستوه مان آورد دیگر شب های چهارشنبه و ظهرهای مسجد جامعی نیست که برویم و بشینیم پای صحبت کسی که اول خودش را ساخته بود و سبک شده بود.سبک شده بود و سبک مان می کرد.
کجا برویم که صریح توی چشممان زل نزنند، صریح و مطلق و با قضاوت های ناصحیح حرفی را به ما نگویند. در دعواهای سیاسی و دنیایی ،همیشه ملجا و پناهی باشند.
با اینکه از رفتن بعضی ها سر مداحی آخر جلسه ناراحت بود، از تسبیح چرخاندن و مثلا ذکر گفتن برخی دیگر در کلاس های درس اش دلخور بود که اگر آمدی بیاموزی ، ذکر گفتن یعنی چه؟ ولی هیچ گاه صریح نگفت
دیگر چه کسی برای نیم ساعت سخنرانی ، حدود هفت ساعت مطالعه کرده می آید.
دهه اول محرم که آقای رشاد به جای آقا مجتبی می آمد حسرت ام هزار برابر شد. که کسی را نداریم که در سیره علمی، عملی و اجتماعی آقا، نه نود درصد که حداقل پنجاه و یک درصد شبیه آقا باشد، که او بسیار شبیه امام بود. می گفتند وصیت کرده که جلسه ادامه پیدا کند. به حسین اقا فرزند بزرگ اش گفته بود که حتی در زمان بستری بودن در بیمارستان شبها کنارش نباشد و درس و مسجد را رها نکند و وقتی پر کشید کسی از خانواده اش کنارش نبود.
این سال های آخری خیلی جلسه نمی رفتم.حرف های آقا را تقریبا حفظ شده بودم. اما حرکتی نمی کردم.
شب های قدر دست مان را می گذاشت توی دست خدا، خدایی مان می کرد وقتی می گفت از هرکسی که به شما بدی کرده ببخشید و شمه ای به خدا نشان دهید. امام زمان(عج) را دعوت می کرد توی مجلس روضه و گویا حضوری پرونده مان را می داد دست آقای غایب مان تا امضایش کند.
آقا مجتبی آمده بود سبک مان بکند، سطح مطلب را تا سطح دائما پایین رفته ما پایین و پایین تر بیاورد.دست مان را بگذارد توی دست آنهایی که می توانستند بلندمان بکنند، یاعلی و یا زهرایش را هم می گفت.توبه مان می داد که شرط اول حرکت بود.اما...
اما بعدش به فراخور حالمان چند دقیقه، ساعت، روز، هفته و یا شاید ماه دوام می آوردیم و بعدش دوباره برای شب قدر سال بعدمان برنامه می ریختیم و عهدهای جدید می بستیم و قسم های جدید می خوردیم.
گفته بود اگر یک نفر را درست کرده باشم روز قیامت در درگاه حساب کشی خدا سربلندم.
به خودم می گویم: اگر می خواهی روز قیامت استادت را سربلند کنی، بیا و تو همان یک نفری باش که می خواهد درست شود. این بار مثل همه آن سالها کم همت و بی اراده نباش.
یقین دارم که اگر شروع کنم ،هر شب 23 ام خودش می آید و برایم روضه حضرت زهرا(س) را می خواند. یا ایها العزیر و یا ارحم الراحمین می گوید و «مکرر» هایش را برایم مکرر می کند.