سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/8/15
11:14 عصر

قطار می رود، نمی رود؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

آن چنان تنه می زنه که دارم می افتم. بهش زنگ زدن که دو تا خیابون پایین تر دعوا شده.نمی خواد این صحنه رو از دست بده.برای زندگی یکنواخت و سگی امروزش این دعوا یک جوری کیمیاست.

اما فقط دلش می خواد دعوا رو ببینه.اگه یکی از طرفین دعوا بیاد و چاقو بده دستش که بره طرف دیگه رو بزنه.حتی اگه او طرف تو حالت مغلوب هم باشه، این کارو نمی کنه.

قدیمی ها از مردمی می گفتن که سنگ بر می دارن و به قطار در حال حرکت پرتاب می کنن.اما الان دیگه کسی نای سنگ برداشتن نداره. تنها کاری که بلده جاخالی دادن در برابر سنگ هاییه که به سمت اش پرتاب می شه.این روزها خیلی وقته که از خط آهن کنار خونه ما قطاری رد نشده. حالا اونایی که از صدای زوزه قطار شکایت داشتن. این بی صدایی، بی هویتی، بی هدفی براشون عذاب آور شده. به خصوص برای اونایی که ساده ان.

قطار می رود

تو می روی

تمام ایستگاه می رود

و من چقدر ساده ام...(شعری از قیصر امین پور)