سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/4/8
5:58 عصر

آسیاب به نوبت

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک مصاحبه ای بنیاد شهید بهشتی به مناسبت سالگرد شهادت ایشان با آقای هاشمی کرده که می توانید آن را اینجا بخوانید.

یک قسمت اش که از همه جالب تر بود و جزو موارد معدودی بود که به شهید بهشتی پرداخته شده بود، در مورد تفاوت دیدگاه انقلابیون در مورد حرکت انقلابی شان بود.آقای هاشمی اذعان دارد که شهید بهشتی معتقد بوده که اول باید کادرسازی کرد و بعد به فکر انقلاب و تغییر رژیم افتاد.اما ایشان و اقای خامنه ای و ... نظری متفاوت داشتند و می گفتند اگر کادرسازی کردیم و نتوانستیم انقلاب کنیم چی؟برای همین بهتر است در کادرسازی متوقف نشویم و بیشتر به دنبال تغییر رژیم باشیم و از فرصت ها به نحو احسن استفاده کنبم تا مبادا از دست بروند و همان رژیم باقی بماند.

ای کاش آن دوستان از آقای هاشمی می پرسیدند که الان هم به نظر شما دیدگاه شهید بهشتی مناسب تر و منطقی تر نبود؟

شما که 16 سال جزو سه نفر اول کشور بودید و بعدش هم اگر مردم به شما رای می دادند باز هم در کسوت رییس یکی از قوا فعالیت می کردید و امروز در هر دیدارتان کلی از وضع کشور انتقاد می کنید و از نبود نگاه کارشناسی می نالید.

کشوری که تمامی روسای دولت اش به ضد نظام و انقلاب و ... تعبیر می شوند و رییس قوه قضاییه زمان امام اش به خاطر کاستی ها از مردم عذرخواهی می کند و روسای مجلس اش ساکت و پشت پرده و نفر دوم فتنه نامیده می شوند.

شاید اگر دوباره در عالم خیال شهید بهشتی به دیدار آقای هاشمی و ... بیاید آنان را خطاب قرار دهد که:

دیدید بزرگواران حق با بنده بود و من در خشت خام آن دیدم که شما در آیینه ندیدید؟

دیدید که انقلاب کردید و این همه هزینه دادید و هنوز بعد سی و اندی سال در بدیهیات مانده اید و نه از دین تان رمقی مانده و نه وضع مردم کشورتان را به سامان رساندید و نه...؟

دیدید که اگر شما حداقل تعهدی به دانش و منطق داشتید ولی قطعا در حوزه اجرایی بی سواد بودید را نتیجه می شود بی سوادان پر ادعای پوپولیست؟

این خاطره آسیاب به نوبتی که ایشان مدام تعریف می کنند را می شود این گونه هم تعریف کرد:

اگر به فکر تربیت نیروهای متخصص و کادرهای اجرایی و اندیشه ای در تمامی حوزه های کشورداری نشوی.اولش مجبوری که اجرا را بدهی به آنانی که قبولشان نداری و بعدش با هزار و یک هزینه اجرا را خودت در دست بگیری و کج دار و مریز حرکت کنی و در نهایت زمام امور می افتد به دست تندروهای بی سواد که تعهد شما را ندارند و حد و مرزی نمی شناسند و کشور را به پرتگاهی می برند که شاید راه بازگشتی نداشته باشد.داستان فرانکشتاین هم در جای خود محفوظ.آسیاب به نوبت عزیزم!