خواننده ای در خارج از کشور ترانه ای خواند که بر اساس حتی ملاک های عرفی در کشور ما،لحن آن توهین آمیز بود.از اینکه فردی را با اسم کوچک اش صدا بزنی و «آی...» بگی و دیگری را به خواب بودن کنایه بزنی و مسایل و مشکلات را بیاندازی گردن اعتقادات و یا رفتارهای غلط برخی افراد مدعی امامان را نسبت بدهی به آن امامان درگذشته و یا غایب ،بر اساس عرف فعلی مردم کشور ما کاملا توهین آمیز است حتی اگر گزینه پیشوایی دین و امام بودن و مقدس بودن آن شخصیت را هم در نظر نگیری.
اما سوای این ،عکس العمل برخی دوستان و رفقای قدیم و فعلی من در این مورد برای من عبرت آموز تر بود.
این عکس العمل ها بسیار به جایی که فرد در آن قرار دارد مربوط می شود.یعنی عمده افرادی که خارج از کشور بودند، به نحوی از این اقدام حمایت کردند و یا آنکه محکوم اش نکردند و جنبه حکمی که در مورد آن کلی و یا مصداقی صادر شد را به باد انتقاد گرفتند و از ازادی بیان و عقیده و مانند آن سخن گفتند. واقعیت اش این است که عکس العمل برخی دوستانم را که تا همین چند سال پیش ایران بودند و حداقل نمازی می خواندند و به آن اهتمام داشتند و این گونه عکس العمل نشان دادند برایم سوال برانگیز بود.اینکه در خارج از مرزها چه اتفاقی می افتد که آدم ها این گونه در ظاهر متحول می شوند و رویه ای در پیش می گیرند که با شناخت قبلی از آنها گاهی 180 درجه اختلاف دارد مد نظر ام هست و الا اصلا به اینکه کدام رویه و نظر درست و یا غلط است کاری ندارم و حتی می ترسم که اگر این دوستان که عمدتا برای تحصیل به خارج کشور رفته اند ،دوباره به کشور بازگردند، به همان رویه قبلی برگردند و بالاخره نفهمیم که به کدام مکتب تعلق خاطر دارند.
از نظر من یکی از مهمترین دلایل این تغییر جهت، به بی بنیانی افکار و عقاید ما بر می گردد. نه اینکه بنیانی نداشته باشیم که احیانا همه ما در ظاهر برای خودمان بنیانی داریم ولی این بنیان یک پوسته ظاهری نه چندان عمیق دارد که با در معرض افکار و اندیشه های دیگر قرار گرفتن و یا حتی تغییر فضا به کلی متحول می شود.
شهید مطهری در چند جا که به مساله تقوا می پردازد ، بیان می کند که تقوا به مفهوم پرهیزکاری نیست. و به جز مواردی استثنایی که امکان خطر زیادی وجود دارد ، معتقد است که حتی در مکتب هم پرهیز کردن و امکان گناه و تفکر را بستن، موجب ساختارمندی اندیشه و حتی رفتار آدمی نمی شود. برای نمونه اینجا و اینجا را ببینید.
خیلی بنا ندارم این مساله را به قدرت و حکومت نسبت بدهم که البته بسیار در این مورد مقصر است بلکه به نظرم مشکل اصلی در شیوه پایه ریزی اعتقادات در ماست.روش هایی که در ادبیات دینی متداول ما بسیار مرسوم شده است و فقط در حالتی جواب می دهد که مسائل حادی پیش نیاید و در فضایی رشد کنیم که همه چی پاستوریزه و تحت کنترل باشد.
استاد سروش محلاتی در یادداشتی به این مساله می پردازد که دینداری در جامعه ما عمدتا به سه روش صورت می گیرد:
« یک شیوه و روش این است که اسلام را، و حقانیت معارف اسلامی را متکی بر متون نقلی میکنند و وقتی از آنها سؤال میکنید که این مسئله درسته، به چه دلیل؟ میگویند به دلیل اینکه خدا در قرآن فرموده، یا روایتی را برای ما ارائه میکنند، یا استناد به سخن علماء، فقهاء، متکلمین، میکنند، این یک شیوه رایج است، نقلیات در کتابهای ما موج میزند. یک سطح دیگری از فهم اسلام و ارائه اسلام، این است که اتکاء میکنند به نوعی مسائل ماورائی که به الهام و اشراق و گاهی از اوقات حتی به خواب و امثال اینها متکی است، وقتی سؤال میکنیم این مطلب درست است به چه دلیل؟ چند نمونه از خوابهایی که وجود دارد را برای آدم میگویند، این روش هم کم و بیش هست. و شیوه سوم اتکای به قدرت است که در پاسخ به این که این مطلب، چرا درست است؟ پاسخ می دهند چون حکومت این مطلب را میگوید و پذیرفته و دفاع میکند. البته قبل از انقلاب همان دو شیوه وجود داشت و بعد از انقلاب این شیوه سوم هم کم و بیش در نزد برخی از افراد وابسته به حکومت هست؛ که هر چه را که حکومت بگوید همان را علامت حقانیت میدانند یعنی رقابت یک نظریه اسلامی با یک نظریه دیگر اسلامی در این است که یک نظریه مورد حمایت قرار میگیرد پس درست است، پس اولویت دارد، پس باید آن را پذیرفت.»
سپس ایشان در ادامه روش شهید مطهری را بیان می کند و عنوان مطلب اش را هم می گذارد: مطهری، عالمی که خطر فکر کردن را پذیرفته بود.