مقدمه اول: ما در زندگی روزمره مان عموما با موقعیت هایی روبرو می شویم که مجبور به انتخاب از بین چند گزینه هستیم.گاهی اوقات خوبی و بدی گزینه ها برایمان مشخص است و انتخاب گزینه خوب بدیهی می نماید.همچنین گاهی اوقات تمامی گزینه ها خوب هستند و تلاش ما در جهت آن است که بهترین گزینه را انتخاب کنیم که اگر موفق نشویم تنها از خیر بیشتر محروم شده ایم.
اما گاهی اوقات انتخاب بین بد و بدتر است و گاهی نیز خوبی و بدی گزینه ها مسجل نیست.اینجاست که اهمیت انتخاب بیشتر نمایانده می شود.
مقدمه دوم: انتخاب در حوزه اندیشه با انتخاب در حوزه عمل و اجرا یک تفاوت اساسی دارد. در حوزه عمل تردید ما را از حرکت باز می دارد و لذا مجبوریم برای کوتاه مدت هم شده انتخابی بکنیم.فرض کنید می خواهید از غرب تهران به سمت شرق آن بروید و بین دو اتوبان همت و رسالت تردید دارید.امکان آن نیست که چند ساعت و روز بشینید و تمامی جوانب را بسنجید که از کدام اتوبان بروید.چون کار شما و هدف بعدی تان را نمی شود این همه معطل گذاشت.اما با حرکت در هر اتوبان و دیدن نتایج ازمایش ها کم کم به مرحله انتخاب خواهید رسید.
اما در حوزه اندیشه ایا سریع انتخاب کردن توصیه می شود؟یکی از دوستان از قول آیت الله مرتضی تهرانی نقل می کرد که اگر ده سال دنبال یک استاد خوب بگردی بهتر است از آنکه سال به سال استاد عوض کنی.
اصل مطلب:
شاید سطحی ترین و کم عمق ترین نشانه دینداری یک انسان، اهتمام او به انجام اعمال و احکام تعبدی باشد.اینکه فردی بخواهد یک روز نماز بخواند و یک روز نخواند و این تصمیم گیری او تابع فکر و اندیشه نباشد و تردید و شک و دودلی در حوزه اعمال او وارد شود، به نظر می رسد چندان مطلوب نیست.بالاخره همان طور که در مقدمه بیان شد، در حیطه اعمال بهتر است فردی که هنوز به حکمت و فلسفه نماز خواندن و یا نخواندن یقین پیدا نکرده ،یک رویه را با کمی بالا و پایین کردن انتخاب کند و در صورتی که دانش و معرفت او نسبت به نماز دچار تغییر شد، به همان صورت در حوزه عمل هم تغییر ایجاد کند.
اما هر چه در حوزه اعمال ،تردید و سوال کردن مانع حرکت می شود، در حوزه اندیشه سوال نکردن است که به جمود می انجامد و انسان هایی را می بینی که دولا و راست شدن و اهتمام شان به اعمال دستاورد قابل ملاحظه ای در درک دینی شان ندارد و سایر اعمالشان از دین نشات نمی گیرد و مسلمانی می شوند که دیگران از دست و زبانشان در آسایش نیستند.و آنقدر از سوال و شک و تردید ترسانده می شوند که حتی دیگرانی را که پرسش می کنند با بدترین تهمت ها و نسبت ها مورد مواخذه قرار می گیرند.
همین موضوع به زیبایی توسط شهید مطهری بیان شده است:
«اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از ترس این که مبادا اشتباه بکنند، آزادی فکری ندهیم، آنها را بترسانیم که با یک وسوسة کوچک در ذهن، به جهنم فرو میرود، مردم هرگز فکرشان رشد نمیکند.(پیرامون جمهوری اسلامی، ص 123)
نمیتوان انکار کرد که نگرانی از لغزشهای فکری و ترس از «خلل پذیری عقاید دینی»، بسیاری از متدینان را از فکر جدّی در مقولات مرتبط با دین بازداشته و روحیّة تسلیم و احتیاط را در آنها تقویت کرده است، و به عکس، کسانی که پایبند به آئین و مسلک خاصی نبودهاند، با جرأت و جسارت بیشتری به زیر و رو کردن آراء و نقد عقاید پرداختهاند، متأسفانه این حسّ ترس و واهمه، گاه متدینان را چنان مقهور میسازد که به طور کلی، عقل خود را تعطیل نمایند تا دین خود را حفظ کنند! ولی آیا در این صورت، دین باقی خواهد ماند؟!
تحلیل روانشناختی استاد مطهری این است که:
در بشر، حسّی و خضوعی نسبت به دین هست، و در همین خضوع آنقدر افراط میکند که از خود دین هم خارج میشود، خضوعی که خود دین نمیپسندد و او را مردود شمرده، لهذا در ادبیات دینی، فرازهایی که دال بر تحقیر عقل است، زیاد دیده میشود. به هر حال، این خود یک حسّی است، ترس از اینکه شاید اگر عقل خودم جلو بروم، دینم از دستم برود، عقل را عقب میزند و از خود دین هم میماند.( یادادشتهای شهید مطهری، ج 6، ص 217.)
ولی آیا واقعاً اسلام هم با احکام خود در پدیدآمدن چنین جوّ رعب و وحشتی در میان مسلمانان مؤثر و مقصّر است و یا به وجود آمدن این فضای روانی – اجتماعی، مدیون عوامل بیرونی است و مانند بسیاری از انحرافات دیگر، مورد تأیید دین نمیباشد؟، بر اساس یک تحلیل، عقلگریزی در امور دینی معلول دو علت است، یکی عظمت خرد کنندة دین که عقل طبعاً جرأت مداخله پیدا نمیکند و شخص وادار به تسلیم میشود و دیگری تربیت خاصی که مردم را از فکر کردن ترسانده و فکر کردن را کار خطرناکی شمرده است.»(همان، ص 317)(برگرفته از مقاله حجت الاسلام سروش محلاتی.اینجا)