آقای علی مطهری در مورد حدود آزادی بیان صحبت هایی کرده بود که مورد توجه بسیاری از سایتها قرار گرفت.اما حداقل برای من نه تنها راهگشا نبود که سوالات بسیاری را هم به وجود آورد که در ادامه به آن می پردازم.
ایشان گفته اند:«هر کسی باید در تفکر خود آزاد و در بیان آن نیز آزاد باشد و حتی اگر منجر به انکار خدا، جمهوری اسلامی باشد چنین کسی باید در بیان فکر خود آزاد باشد»
اما در ادامه دو شرط برای آزادی بیان مطرح کرده اند که از نظر من در صورت انکه این دو شرط شفاف سازی نشود و منظور ایشان مشخص نگردد نتیجه برداشت ایشان از آزادی بیان و برداشت کسانی که اصلا و ابدا به آن معتقد نیستند تفاوت چندانی نخواهد داشت و در مرحله پیاده سازی به همین سطح از ازادی بیان می رسیم که امروز در جامعه وجود دارد و امثال اقای مطهری به آن منتقدند.
شرط اول ایشان این است که اگر بر اساس تفکر کسی به انکار خدا رسید ...
حال سوال من این است که این بر اساس تفکر بودن یا نبودن را چه کسی و یا چه قالبی می تواند تعریف کند؟ ایا دانش و یا قالبی خاص برای این منظور وجود دارد و اگر ندارد که به نظر می رسد نخواهد هم داشت و به تعبیر اقای سروش محلاتی شرط گذاشتن برلی تفکر خود نافی اندیشیدن است با چنین شرطی راه برای کسانی که مخالف آزادی اندیشه هستند فراهم نمی شود؟
شرط دوم ایشان هم این است که:«اینکه ما میگوییم حتی احزاب غیراسلامی آزاد هستند و بیان آزاد اگر ناشی از تفکر باشد بلامانع است، مقصود کارهای ژورنالیستی و رسانهای نیست؛ بلکه اگر واقعاً کسی براساس تفکر به اینجا رسید که دین، پیامبر، مذهب و... همه ابزاری برای فریب مردم بوده است، باید بتوانند در نشریات و محافل تخصصی حرف خود را بیان کنند و در مقابل اسلامشناسان بیایند حرف خود را بزنند.» ودر ادامه هم گفته اند:«بالاخره باید جایی و مکانی باشد که اینگونه افراد بتوانند حرفشان را بزنند، نه اینکه در روزنامهها و رسانه بحثهای عقیدتی را مطرح کنند و مردم عادی وحشت بکنند، بلکه باید در مکانهای تخصصی این مباحث باید مطرح شود و از طرف علما پاسخ داده شود.»
من نمی دانم با وجود این شرط اصلا آزادی اندیشه معنی می یابد؟به نظر می رسد ایشان تلاش داشتند تقلیدی امروزی از سخنان شهید بزرگوار مطهری بیان کنند که در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی بیان شده اما در همان حد حرف ایشان و مثالی که زده اند مانده اند .در صورتی که به نظر من اگر شهید مطهری بیشتر زنده بودند این نظریه را تکامل می دادند والا این جوری که اقای مطهری بیان می کنند که درنشریه تخصصی باشد تا علما جوابش را بدهند بیشتر شبیه ان است که به جای باتوم و چماق بخواهیم با اندیشه اندیشه ای را سرکوب کنیم.یعنی اعتقاد ایشان به ازادی بیان در جهت آن است که اثبات کنیم اندیشه های دیگر باطل و بی بنیه هستند و این منافی اعتقاد به ازادی اندیشه هست و الا چرا اندیشه های مقبول نظر و حتی سخنان بی تفکری که مطابق به خواست قدرت هست می تواند به راحتی در جامعه منتشر شود و برای انتشارش این دو شرط لازم نیست:مثلا اگر کسی ولایت فقیه را در حد اصول دین دانست هم تریبون بهش می دهند ،هم سخنانش را همه جا پخش می کنند و هم پر و بال می گیرد و کسی هم از او نمی پرسد برادر من !شما از کجا به چنین تفسیری از ولایت فقیه رسیدید؟ اما اگر دیگری مثلا به برداشتی متفاوت از دین دست یافت اول باید اثبات شود که برداشت اش از روی تفکر بوده و دوم اینکه در نشریه تخصصی و محیط تخصصی آن را بیان کند تا مردم عادی وحشت نکنند و علما جوابش را بدهند.
این شروط اقای مطهری مرا یاد جرم سیاسی در قانون اساسی می اندازد که به خاطر آنکه هنوز لایحه اش به تصویب نرسیده در همان حدی که در قانون اساسی با صراحت بیان شده است هم به آن عمل نمی شود.حالا اگر امروز حضرات مخالف ازادی بیان استدلال کنند که نشریه تخصصی برای بیان اندیشه های مخالف وجود ندارد و این اندیشه ها اصلا از روی تفکر نیست در نتیجه حق مطرح شدن ندارند، اقای مطهری چه جوابی خواهند داشت؟