البته وقتی «اندیشیدن» نه تنها یک «حق» بلکه یک «وظیفه» تلقی می شود، و برای این کار «آگاهی از نظرات مختلف» توصیه می شود، قاعدتاً می پذیریم که چنین «اقدام متهورانه»ای در مواجهه به نحله ها و گرایشات متفاوت، ممکن است «آفتهایی» نیز برای برخی اشخاص داشته و «همه» اهل فکر را به «درک حقیقت» نرساند. به کارگرفتن قواعد منطقی بحث، دوری از پیشداوری و احتیاط در مواضع لغزش اندیشه، هرچند این «خطر» را کاهش دهد، ولی احتمال آن را به صفر نمی رساند، مقدس مابان به همین دلیل، توصیه اکید به متدینان دارند که ایمان تقلیدی خود را در معرض چون و چراها قرار نداده تا از آسیب شک و تردیدها، سالم بمانند.
ولی عموم متفکران اسلامی که راه «تحقیق در اصول اعتقادی» را باز می دانند، نمی توانند چنین توصیه ای را بپذیرند. به علاوه که این توصیه، هرچند در آغاز «ایمان مقلدان» را در حصار قرار می دهد، ولی وقتی که ضربه های بیرونی در اطراف آن متراکم می گردد، به یکباره، «خطر ویرانی» آن را تهدید می کند. و اگر فرضاً در برخی از دوره های ایمانی، چنین شیوه هائی، کارآمد بوده است، در عصر حاضر و برای انسان معاصر که «آگاهی و اطلاعات»، همه ذهنها را تحت تسخیر خود درآورده، کارائی خود را عملاً از دست داده است، لذا نه تنها به «تحکیم عقیده» نمی انجامد، بلکه بر «اصالت و اعتبار عقیده» ضربه می زند. تاثیر دیگر این «هراس افکنی»، «رکود» فکری در میان مومنان است، به تعبیر شهید مطهری:
«اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از «ترس» اینکه مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی مبادا فکر کنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید، به سر در آتش جهنم فرومیروی، این مردم هرگز فکرشان رشد نمی کند و پیش نمی رود.»(مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص123)
برخی علمای اسلامی، در یک اظهارنظر شگفت آور، گفته اند که این آزادی برای مراجعه به سخنان مختلف، مربوط به مواردی است که «امید هدایت» وجود داشته باشد، ولی اگر پس از بررسی، ثابت شود که فلان کتاب، گمراه کننده است، چنین اجازه ای وجود ندارد، پس کسی که در حال تحقیق از مذاهب مختلف برای پذیرش دین صحیح است، این کار برایش مجاز است، ولی بعد از ثبوت مطلب، باید آن را به عنوان یک «ماده سمی» از دسترس این و آن، خارج کرد. (تفسیر نمونه،ج19، ص417)
ولی سئوال جدی آن است که وقتی می گوئیم: «هر گاه بعد از بررسی ثابت شود که فلان کتاب گمراه کننده است، اجازه وجود ندارد»، مقصود «ثبوت گمراه کننده بودن» در نزد چه کسی است؟ آیا افراد خاصی در جامعه باید برای دیگران تصمیم بگیرند، و دیگران باید از آنها تبعیت کنند؟ در این صورت اجازه تحقیق فقط به همان «افراد خاص» اختصاص دارد و دیگران باید همیشه «مقلد» بمانند؟ و اگر پیش از انتخاب مذهب، مراجعه به منابع فکری، آزاد است، پس چرا بعد از تشخیص و انتخاب، باید آن آثار را از دسترس دور کرد؟ آیا خود شخص محقق، پس از انتخاب، آن آثار گمراه کننده را «برای خودش» نابود کند، یعنی تحقیق فقط در یک مرحله آزاد بوده، و بعد از مسلمان شدن، راه برای تحقیق مسدود میشود؟و یا این آثار را «برای دیگران» نابود می کند،یعنی دیگران وظیفه تحقیق دارند، ولی ما نباید در این راه به آنها کمک کرده و آثار مختلف را به آنها نشان دهیم؟! مگر نه این است که «این و آن» هم مشمول دعوت این آیه در «شنیدن قول» هستند و به حکم عقل و شرع، مجاز به تحقیق هستند، پس چرا بعد از آنکه ما مطلبی را باطل می دانیم، باید آن را از «دسترس این وآن» خارج کنیم؟
کامل اش را اینجا بخوانید.