سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/4/24
3:28 عصر

کجای کار می لنگد؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

بعضی وقت ها آدم مجبور می شود بیشتر به درون جامعه برود.مثل همین اتفاقی که برای پای من افتاد.به دکتر و بیمارستان می روی.باید ماشین بگیری و راه عادی را ده برابر وقت معمول بروی.این جاست که از از نگاه های همیشگی ات فاصله می گیری.دقت و تاملت بیشتر می شود و حساس تر می شوی.
آن چه طی این مدت برای من محسوس تر بود،‌دور شدن بیشتر جامعه ام از انسانیت بود.من دو بار دیگر دست و پایم شکسته بود،‌برخوردهای آن موقع را که با الان مقایسه کردم،‌این نتیجه را گرفتم.
البته آمار و ارقام های رسمی و غیر رسمی هم این نکته را تایید می کنند،‌اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟
دوباره می روم سر حرفی که بارها زده ام،‌یک جای کار ما دارد می لنگد.
یک گزارشی هفته گذشته روزنامه جمهوری داده بود از خواندن یک زن در فرهنگسرای ارسباران.در آنجا نوشته بود که آن زن آذربایجانی با تحریک تماشاگران تک خوانی کرده و عده ای هم حرکات موذون انجام دادند.یاد قسمتی از یکی از نامه های نوری زاد افتادم.گفته بود اگر فقط برای یک روز همه محدودیت ها را برداریم،‌واقعا مردم ما چگونه به خیابان می آیند و با هم چه برخوردی می کنند.
من تا دیروز یا با ماشین خودمان بیرون می رفتم و یا با وسایل نقلیه عمومی.اما این روزها مجبورم با عصا کنار خیابان بایستم و ماشین بگیرم.می بینم که راننده ها دنبال سو استفاده از موقعیت من هستند تا پولی که در دو راه به دست می آورند را از من در یک راه بگیرند.حتی بعضی هایشان قیافه های موجهی دارند.می شود حدس زد که اهل نماز و هیات و ... هم باشند.اما این نماز و روزه ها نتوانسته آنها را کمی منصف کند.
می شود مثال های سیاسی هم زد که می گذارمش برای بعد.
پی نوشت:‌دیروز پیش یکی از دکترهای معروف تهران رفته بودیم.یک دستیاری دارد که همیشه کراوات می زند.دیروز دیدم که بدون کراوات بود.بعدش دکتر صدر(نایب رییس مجلس و رییس نظام پزشکی و ...) از مطب دکتر بیرون آمد.علت کراوات نزدن ان بنده خدا را فهمیدم.