سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/11/6
12:10 عصر

به رنگ حاتمی کیا

بدست روح اله ریاضی در دسته

در این هفت ماه ،سکوت کسی چون ابراهیم حاتمی کیا برایم بسیار ازاردهنده بود. آنقدر که نمی خواستم فیلم از توقیف رها شده اش را ببینم. دلم گرفته بود از کارگردانی که گاه به نظر من شکوه و گلایه اش را در جایی مطرح می کرد که جایش نبود. پذیرفته بودیم حاتمی کیای آن گونه را و نمی توانستیم بپذیریم این گونه بودنش را .حاتمی کیای این روزها آنی نبود که می شناختیم، که برخی دیالوگ های فیلمهایش را چون اشعار حافظ و سعدی حفظ کرده بودیم ،‌که هر مجله ای که عکس او را به بهانه مصاحبه می زد،‌می خریدیم و ....
اما با دیدن به رنگ ارغوان فهمیدم که ابراهیم ما پنج سال پیش حرفش را زده بود.حتما کار خدا بود که پنج سال توقیبف شود و وقتی به نمایش در بیاید که باید.
نمی دانم مسوولین مربوط ،فهمیدند حرف حاتمی کیا را.
وقتی ارغوان می فهمد که هوشنگ مامور اطلاعات است.از صبح چشمش به دنبال پیدا کردن اوست.در مینی بوس، در کلاس درس و بعد به سمت درخت برآورده کننده حاجت می رود.
هوشنگ بالای شاخه درخت؛ همان جایی که آخرین بار ارغوان نشسته بود،‌ تکیده و بی حال نشسته و گفتگوها پیش می رود.تا آنجایی که ارغوان از هوشنگ می پرسد که "اگر تو جای من بودی چه کار می کردی؟"
و هوشنگ عقل و وظیفه اطلاعاتی و به تعبیری حفظ نظام به هر قیمت و ...را رها می کند و جوابی را می دهد که دلش می گوید .و به تعبیر من اسلام واقعی می گوید.
این بی نظیرترین سکانس به رنگ ارغوان است.و جایی است که به نظر من حاتمی کیا حرف اصلی اش را زده.حرفی که اگر چه پنج سال پیش زده شده ،ولی زمان واقعی بیانش امسال و در حال و هوای این روزهاست.
بعدالتحریر: به رنگ ارغوان را از دست ندهید.امروز تقریبا روز آخر اکرانش است.