دیروز سالگرد قیصر امین پور بود.پریشب این قسمت آخر سریال دکتر قریب خیلی اشک در بیار شده بود.شنبه هم که دکتر صفارزاده فوت کرد و از آن سنخ متن های سوزناک که بعد از مرگ آدم ها منتشر می شود ،فضای مطبوعات را پر کرده بود.
قیصر شعرهای قشنگی دارد که این آخری هایش بیشتر تلخ و گریه درآر هستند.گفتم برای تلطیف فضا هم که شده چند بیت شوخ و شنگ از قیصر بیاورم.شما هم اگر حالتان جا آمد فاتحه ای حواله اش کنید.
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک ،چک چک ...چکار با پنجره داشت؟
کودک دل شیطنت کرده است یک دم در ازل
تا ابد از دامن پر مهر مادر طرد شد
پس دست کم بگذار تا روز مبادا
در چشم من باقی بماند جای پایت
پرنده
نشسته روی دیوار
گرفته یک قفس به منقار