«دین برای بهبود زندگی مردم است و اما سرای آخرت،نتیجه قطعی زندگی شرافتمندانه این دنیاست»
این جمله امام موسی صدر برام خیلی معنی داره
بدست روح اله ریاضی در دسته
«دین برای بهبود زندگی مردم است و اما سرای آخرت،نتیجه قطعی زندگی شرافتمندانه این دنیاست»
این جمله امام موسی صدر برام خیلی معنی داره
بدست روح اله ریاضی در دسته
نمی دانم رمان «کمی دیرتر» آسیدمهدی شجاعی را خوانده اید یا نه! قشنگ است و ارزش یک بار خواندن دارد و من را یاد آن نشریه کذا انداخت که داستانی به همین سبک در آن منتشر شد و کار را سیاسیون به جاهای باریک کشاندند.
اما منظورم از این یادداشت ، اشاره به شعری بود که استاد گلم ابوالفضل زرویی نصرآباد در وصف این رمان سروده است.شعری که لبخند را به گوشه لبم نشاند و بر سراینده اش هزاران درود فرستادم.
کامل اش را اینجا بخوانید
بدست روح اله ریاضی در دسته
یکی از دوستان عزیزم ،اینجا مطلب بسیار قشنگ و احساسی نوشته که خلاصه اش می شود این که «آقای جلیلی! امیدوارم پیروز برگردی تا غرور ترک خورده ما و نگاه خفت باری که آن طرف آبی ها به ما دارند را اصلاح کنی ،حتی اگر نتیجه اش سختی بیشتر ما و سرکوب و تحقیر داخلی خودمان باشد»
اما واقعیت اش این است که اگر چه در مورد جمله پیرو بالا ؛یعنی پذیرفتن سختی ها با این دوست عزیزم موافقم، ولی نمی توانم در مورد جمله پایه آن به جز جنبه احساسی اش ،جنبه عقلایی پیدا کنم.برای همین، یاداشتی را بر همان سبک احساسی می نویسم که پاسخی است بر دوست هنوز ندیده ام: سرطان ذهن عزیز.
من هم دوست دارم؛ که سربلندی کشورم را ببینم و البته نمی خواهم با این سربلندی جای دیگران را تنگ کنیم و حق داشته شان را بگیریم.من عاشق ایرانم ولی نمی خواهم ایران من با قابلیت کم و توان نداشته اش و تنها با اتکا به پارتی و رانت و رشوه و ... بتواند در دنیا بدرخشد. و می دانم که دعاهایمان به جانب عزیرترین های الهی؛ مبنی بر ذلیل شدن دشمنانمان ،ره به هیچ جایی نمی برد که اشکال از خودمان است.
من هم دوست دارم؛ که جهانیان به ما احترام بگذارند و نگاه بدوی به ما نداشته باشند و البته نمی خواهم این نگاه را فقط با داشتن رسانه های دروغگو و چاپلوس و ظاهری پوشالی و توخالی به دست بیاورم.
من هم دوست دارم؛ که ندای رحمانی اسلام ، که انسان همراه با خالق، بر تمامی جهان طنین انداز شود. و البته با آنچه که به زور سرنیزه، با نبین و نپرس و نفهم، با تخریب و تحقیر ، و با حاکمیت اقلیتی بی کفایت که خودش را در لباس اسلام درآورده به دست آید، مخالفم و برایم ارجحیتی نسبت به نظام فعلی جهان ندارد.
من هم دوست دارم؛ که دولتمردان ما در مذاکرات شان با طرف های دیگر پیروز بیرون بیایند و البته نمی خواهم پیروزی من به معنای شکست و در مضیقه قرار گرفتن ناحق انسان های دیگر کشورها شود. و البته می خواهم که دولتمردان ما همان گونه که از طرف مقابل شان راستی و درستی را طلب می کنند، خودشان هم در برابر مردم شان به آن پایبند باشند.
من هم دوست دارم؛ که خودم و مردم ام لیاقت نعمت های بیشتری را داشته باشیم و رفاه و آسایش و سعادت دنیوی و اخروی ره توشه قطعی مان باشد و البته فراموش نکنیم که اینها با تلاش و کار درست و درست کار کردن به دست می آید،نه نشستن و دعا کردن و شعار دادن.
من هم فتح خرمشهر را دوست دارم، هنوز طنین «شنوندگان عزیز !توجه فرمایید» برایم بهترین پیام هاست، عاشق آن اضطراب منتهی به شادی غرورآفرین ام، اما چه کنم که اگر حجاب ها کنار برود، خواهیم دید که در همان جنگ، و به خصوص بعد از فتح خرمشهر، بی تدبیری ما چه بر سر آن عشق های ناب و غرور های مقدس و معنویت های خدا داده آورد ،و چه سرمایه هایی را به هدر دادیم و به چه نزاع هایی درگیر شدیم که هنوز شیرین ترین خاطره دفاع مان در همان سال های اولین اش به دست آمد.
امروز پاسخ ما به توهین به امام معصوم مان، دسته راه انداختن و هیات گذاشتن و هادی نت زدن شده.
امروز از تریبون های مان بصیرت را نفهمیدن، پرسشگری را گناه نابخشودنی و حقوق طبیعی را لطف و منت نامگذاری می کنیم.
کمالات مذاکره کننده ارشدمان در نماز اول وقت خواندن و در قسمت معمولی هواپیما نشستن اش خلاصه می شود و نه هنر مذاکره و عقل و تدبیر او.
این روزها نه نای ماندن دارم و نه پای رفتن. تنها جایگاهی که برای خودم متصور می شوم همان خط مقدم است.آن جایی که از سیاست های پشت پرده و ظاهر سازی های دروغین خبری نیست.آن جایی که خاکریز من و دشمن واضح تر از آن است که دچار تردید شوم. آنجا که می توانم خالصانه نیت کنم، زوزه خمپاره و گلوله تانک و دوشکا را بشنوم ، جانم را به کف دست بگیرم و به خط بزنم.
شاید دنیای امروز دیگر کشش آن خط مقدم ها را نداشته باشد،پیچیده تر از آنی شده باشد که بتوان خاکریز دشمن را دید و از همه مهمتر نه جایگاه خودت را بشناسی و نه فرمانده ای برایت مانده باشد.
درآن صورت اگر چه به قول قیصر، هنوز به پاییر عادت نکرده ایم ولی تنها کاری که از دست مان بر می آید، نشستن کنار پنجره است:
چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
بدست روح اله ریاضی در دسته
توی این دعاهای ماه رجب این «خاب الوافدون» یه چیز دیگه است.یه جورهایی اعتماد به نفس آدم رو بالا می بره و خیلی امیدوارش می کنه.برای همین:
خدا جون! تو که اینقدر مهربونی که سه ماه گذاشتی تا چون منی که همه اش گند می زنم، بیایم و یک جورهایی با روی داشته و نداشته ام در خونه ات رو بزنم و تو هم با این دعاهایی که برامون گذاشتی، امیدوارمون کردی...
می شه این حضراتی که گویا نماینده عذاب تو هستند و از دید آنها همه 365 روز سال رو داری کشیک می کشی تا اگه کسی خطایی کرد، مجازات اش کنی ،یه چند سالی بفرستی مرخصی.به قول علی مطهری هزینه اش هم با ما.فقط چون ارزش ریال خیلی پایین اومده و اصولا پول و از این جور چیزا قبول نمی کنی ،یه صلوات می فرستم به روح پیامبر رحمت ات.همین الان نقدی اداش می کنم و تو رو به جون خدایی ات یه کاری برای حاجت ما بکن و یه سری خطیب و آخوند و مداح برامون بفرست که قشنگی ها و مهربونی هات رو برامون بیان بکنن.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
بدست روح اله ریاضی در دسته
خواننده ای در خارج از کشور ترانه ای خواند که بر اساس حتی ملاک های عرفی در کشور ما،لحن آن توهین آمیز بود.از اینکه فردی را با اسم کوچک اش صدا بزنی و «آی...» بگی و دیگری را به خواب بودن کنایه بزنی و مسایل و مشکلات را بیاندازی گردن اعتقادات و یا رفتارهای غلط برخی افراد مدعی امامان را نسبت بدهی به آن امامان درگذشته و یا غایب ،بر اساس عرف فعلی مردم کشور ما کاملا توهین آمیز است حتی اگر گزینه پیشوایی دین و امام بودن و مقدس بودن آن شخصیت را هم در نظر نگیری.
اما سوای این ،عکس العمل برخی دوستان و رفقای قدیم و فعلی من در این مورد برای من عبرت آموز تر بود.
این عکس العمل ها بسیار به جایی که فرد در آن قرار دارد مربوط می شود.یعنی عمده افرادی که خارج از کشور بودند، به نحوی از این اقدام حمایت کردند و یا آنکه محکوم اش نکردند و جنبه حکمی که در مورد آن کلی و یا مصداقی صادر شد را به باد انتقاد گرفتند و از ازادی بیان و عقیده و مانند آن سخن گفتند. واقعیت اش این است که عکس العمل برخی دوستانم را که تا همین چند سال پیش ایران بودند و حداقل نمازی می خواندند و به آن اهتمام داشتند و این گونه عکس العمل نشان دادند برایم سوال برانگیز بود.اینکه در خارج از مرزها چه اتفاقی می افتد که آدم ها این گونه در ظاهر متحول می شوند و رویه ای در پیش می گیرند که با شناخت قبلی از آنها گاهی 180 درجه اختلاف دارد مد نظر ام هست و الا اصلا به اینکه کدام رویه و نظر درست و یا غلط است کاری ندارم و حتی می ترسم که اگر این دوستان که عمدتا برای تحصیل به خارج کشور رفته اند ،دوباره به کشور بازگردند، به همان رویه قبلی برگردند و بالاخره نفهمیم که به کدام مکتب تعلق خاطر دارند.
از نظر من یکی از مهمترین دلایل این تغییر جهت، به بی بنیانی افکار و عقاید ما بر می گردد. نه اینکه بنیانی نداشته باشیم که احیانا همه ما در ظاهر برای خودمان بنیانی داریم ولی این بنیان یک پوسته ظاهری نه چندان عمیق دارد که با در معرض افکار و اندیشه های دیگر قرار گرفتن و یا حتی تغییر فضا به کلی متحول می شود.
شهید مطهری در چند جا که به مساله تقوا می پردازد ، بیان می کند که تقوا به مفهوم پرهیزکاری نیست. و به جز مواردی استثنایی که امکان خطر زیادی وجود دارد ، معتقد است که حتی در مکتب هم پرهیز کردن و امکان گناه و تفکر را بستن، موجب ساختارمندی اندیشه و حتی رفتار آدمی نمی شود. برای نمونه اینجا و اینجا را ببینید.
خیلی بنا ندارم این مساله را به قدرت و حکومت نسبت بدهم که البته بسیار در این مورد مقصر است بلکه به نظرم مشکل اصلی در شیوه پایه ریزی اعتقادات در ماست.روش هایی که در ادبیات دینی متداول ما بسیار مرسوم شده است و فقط در حالتی جواب می دهد که مسائل حادی پیش نیاید و در فضایی رشد کنیم که همه چی پاستوریزه و تحت کنترل باشد.
استاد سروش محلاتی در یادداشتی به این مساله می پردازد که دینداری در جامعه ما عمدتا به سه روش صورت می گیرد:
« یک شیوه و روش این است که اسلام را، و حقانیت معارف اسلامی را متکی بر متون نقلی میکنند و وقتی از آنها سؤال میکنید که این مسئله درسته، به چه دلیل؟ میگویند به دلیل اینکه خدا در قرآن فرموده، یا روایتی را برای ما ارائه میکنند، یا استناد به سخن علماء، فقهاء، متکلمین، میکنند، این یک شیوه رایج است، نقلیات در کتابهای ما موج میزند. یک سطح دیگری از فهم اسلام و ارائه اسلام، این است که اتکاء میکنند به نوعی مسائل ماورائی که به الهام و اشراق و گاهی از اوقات حتی به خواب و امثال اینها متکی است، وقتی سؤال میکنیم این مطلب درست است به چه دلیل؟ چند نمونه از خوابهایی که وجود دارد را برای آدم میگویند، این روش هم کم و بیش هست. و شیوه سوم اتکای به قدرت است که در پاسخ به این که این مطلب، چرا درست است؟ پاسخ می دهند چون حکومت این مطلب را میگوید و پذیرفته و دفاع میکند. البته قبل از انقلاب همان دو شیوه وجود داشت و بعد از انقلاب این شیوه سوم هم کم و بیش در نزد برخی از افراد وابسته به حکومت هست؛ که هر چه را که حکومت بگوید همان را علامت حقانیت میدانند یعنی رقابت یک نظریه اسلامی با یک نظریه دیگر اسلامی در این است که یک نظریه مورد حمایت قرار میگیرد پس درست است، پس اولویت دارد، پس باید آن را پذیرفت.»
سپس ایشان در ادامه روش شهید مطهری را بیان می کند و عنوان مطلب اش را هم می گذارد: مطهری، عالمی که خطر فکر کردن را پذیرفته بود.