روز اول مصادف شد با برد معجزه آسای پرسپولیس برابر استقلال .بردی که آخر درام بود و بعید بدانم شیرینی اش حالا حالاها از کام همه پرسپولیسی ها خارج بشود.البته بنده پرسپولیسی نیستم ولی پرسپولیس را دوست دارم!
دقیقا مصادف با معجزه پرسپولیس و از دقییقه 70 به بعد، «خرس» خسرو معصومی را دیدم.داستانی تقریبا تکراری و در فضای فیلم های آخر او در شمال کشور و یک پرویز پرستویی و مریلا زارعی واقعا تکراری و پایان عجیب داستان که خیلی سعی شده غافلگیر کننده باشد.(امتیاز 4 از 10) گریم و صداگذاری افتضاح اش را هم اضافه کنید.تنها جنبه واقعا مثبت اش بازی فرهاد اصلانی بود که فعلا یکی از نامزدهاست.اگر چه معمولا استعداد و بازی او دیده نمی شود.
اما «بیداری» فرزاد موتمن هر چه به طرف آخر می رفت پربارتر می شد و اگر نیمه اول آشفته و بد بازی و فیلمبرداری اش را فاکتور بگیرید ،به مانند پرسپولیس بازگشت رویایی دارد.و اگر چه به شبهای روشن نمی رسد ولی به نسبت باج خور و جعبه موسیقی که یک افتضاح تمام بودند، گامی رو به جلو بود.ایده خوبی داشت که به خصوص در نیمه اول فیلم به جای آنکه معمایی باشد، گیج کننده شده بود.بازی هایش هم تعریفی نداشت.ولی چه کنم که همین ایده باعث می شود امتیاز بالایی بهش بدهم. اگر چه به نظر برخی افراد تکراری باشد.(امتیاز 6 از 10)