سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/9/21
12:58 عصر

چراهای بی تفاوتی

بدست روح اله ریاضی در دسته

بی تفاوتی یا به تعبیر ناراحت کننده تر بی قیدی(spathy) بنا بر ادعای برخی از تحلیل گران به رویه امروز ایرانی ها تبدیل شده است.و حوادث متفاوتی که در یک جامعه زنده ، برای افراد مهم بود و پیگیر آن می شدند ، در یک جامعه بی تفاوت حتی به اندازه یک روز هم آنها را مشغول نمی کند.

اما چرا ما ایرانیها به این عارضه دچار شده ایم؟(البته هستند افرادی که هنوز هم جامعه را زنده و بیدار و در خط این و آن می دانند که روی سخن این یادداشت با آنها نیست.)

1- بی تفاوتی یکی از عوارض ناکامی (frustration) است و ناکامی در حالتی به دست می آید که شما مدام برای دستیابی به نیاز مهمی تلاش کنید و در پایان مایوس شده و امیدتان را از دست بدهید.بارها دیده و شنیده ایم که افرادی برای احقاق حق موردنظرشان تلاشی را شروع کرده اند ، اما در پایان به تعبیری دست از پا درازتر برگشته اند.

از مهم ترین دلایل ناکامی عبارتند از:

1-1- هیچ مکانیزمی برای ارضای نیاز وجود ندارد.امروزه با تمام تلاشی که انجام داده اند ، تنها با یک شماره تلفن و یا صندوق انتقادات مساله اعتراض را حل و فصل کرده اند.یعنی در سازمان های ما کمتر نهادی پیدا می شود که شما بتوانید با مراجعه به آن به اعتراض پرداخته و جواب مناسبی دریافت کنید.

2-1- اگر سازمان های ما واحد پاسخ گویی ندارند، نهادهای مسئول این کار مانند قوه قضاییه، نیروی انتظامی ، باززرسی و امثال آن هم در انجام وظایف خود با هزار اگر و اما روبرو هستند و اگر حتی تشکیل پرونده درستی بدهند ،در بررسی و اعلام نظر و اعمال آن باید موارد بسیاری را در نظر بگیرند که به معنی سر کار رفتن مردم است.

3-1- وجود استثناهای زیاد که دچار سردرگمی می شوید که فلان چیز حق شماست یا خلاف آن.

4-1- عدم وجود قوانین شفاف و در عین حال دقیق در این زمینه.

6-1- عدم وجود رسانه ها و نهادهای مردمی که حتی اگر نتوانند مانع ناکامی شوند، همین که بتوانند چون شانه ای گرم ، پذیرای دردهای مردم باشند، این ناکامی را حداقل به تاخیر می اندازد و یا افراد کینه ای در دل نمی گیرند.

6-1- و در پایان عدم مشخص سازی حق و ناحق در عرف و شرع و مواردی به جز قانون که باعث می شود در برخی اوقات شما بی جهت احساس ناکامی بکنید در صورتی که از ابتدا اصلا حقی نداشته اید.

دلایل دیگر را اگر وقت و حوصله ای بود و دچار بی تفاوتی نشده بودم انش بعدا.

 


90/9/8
7:54 عصر

احمق ها همیشه هستند.

بدست روح اله ریاضی در دسته

این جماعتی که متاسفانه اسم دانشجو هم به آنها می دهند نه خاستگاهشان دانشجویی است و نه اعمال و رفتارشان. یا از بالا دستورشان می دهند و یا احمق هایی هستند از سنخ آنچه در تمام زمان ها بوده.

خدا خیر بدهد به اقا مجتبی که داستان زیبایی نقل کرد.

«این قضیه را مسعودی در مروج الذهب نقل می­ کند که بعد از جنگ صفین در بیابان نزدیک شام یک عراقی سوار شتری بود و داشت می­ رفت، چون در صفین عراق و شامی­ها با هم روبه رو شده بودند، یک شامی جلو رفت و شتر او را گرفت و گفت این ناقه، ناقه من است که آن را در صفین به غارت بردند و حالا به دست تو افتاده است. فرد عراقی هر چه گفت که آقا این شتر مال من است، شامی گفت: نه خیر! ناقه، ناقه من است.

کار به شهر شام کشیده شد. خدمت خلیفه معاویه رفتند، این شامی پنجاه شاهد آورد. سبک اینها چه بود! اینها آمدند و شهادت دادند که این ناقه، ناقه آن فرد است. معاویه هم بر طبق شهادت اینها حکم کرد و گفت که ناقه را بردار و برو!
ناقه یعنی شتر مادّه. عرب زبانان به شتر ماده میگویند: «ناقه» و به شتر نر میگویند: «جمل». جریان لطیفی که اتفاق افتاد این بود که این عراقی رو به معاویه کرد و گفت: این شتر نر است، اسم این جمل است نه ناقه. معاویه گفت: من حکم را دادهام، دیگر اعتراض وارد نیست.
وقتی مجلس خلوت شد، معاویه به او گفت: جلو بیا! شترت چه قدر قیمت داشت؟ گفت: فلان مقدار میارزید. معاویه بیش از آن، به او داد و راضی­ اش کرد. بعد گفت: می­ خواهم پیغامی به تو دهم! وقتی به کوفه رفتی از قول من به علی بگو: معاویه گفت صد هزار مرد شمشیر زن در شام دارم که اگر به آنها بگوید: «جمل، ناقه است»، همه می­گویند: بله؛ ناقه است! یعنی اگر بگوید: نر، ماده است، همه می­گویند: ماده است. ببینید چه خفقانی حاکم بوده است.
خود مسعودی می­ نویسد، شما هم شنیدید که در صفین معاویه آمد و روز چهار شنبه نماز جمعه خواند، گفت: چون داریم به جنگ می­ رویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهار شنبه می­ خوانیم و همه آن احمق­ها هم ایستادند و پشت او نماز خواندند.
معلوم میشود آنها حق تفکر هم نداشتند و معاویه شعور ذاتی آنها را هم گرفته بود. حالا اینکه با چه سبکی این کار را کرده بود؛ را بعد می­ گویم. اکثریت شام این چنین بودند، با این اکثریت می­خواهی چه کار کنی؟ »
مشروح این مبحث را اینجا ببینید.

90/9/7
7:46 صبح

علی الحساب!

بدست روح اله ریاضی در دسته

این یادداشت صادق زیباکلام را علی الحساب داشته باشید تا مطلب دولت مستعجل 2 .


90/9/1
8:30 عصر

کجایی علامه طباطبایی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

آقای سروش محلاتی مصاحبه خواندنی در مورد علامه طباطبایی انجام داده، و در مورد صفتی از علامه بحث شده که در بین علما و افراد جامعه ما بسیار کمیاب است و ان «آزاد اندیشی» است.

مثلا این جمله را از علامه مجلسی ملاحظه بفرمایید:«پس از معرفت امام، عقل را باید تعطیل کرد و همه چیز را باید از او آموخت. » (ج2 بحارالانوار،ص314)

که علامه در مورد آن گفته است کهاین یک اشتباه شگفت انگیز است و اگر عقل پس از معرفت امام باطل شود، توحید و نبوت و امامت هم باطل می‌شود. زیرا از طریق عقل نمی‌توان به نتیجه‌ای رسید و سپس خود عقل را ابطال کرد چرا که با این ابطال، نتایج آن هم ابطال می‌شود.

حالا خدا به علامه مجلسی خیر بدهد که نوشت امام، و الا در همین زمان روحانی بلندپایه ای که خودش را شاگرد علامه هم می داند به جای کلمه امام از ولی فقیه استفاده کرده است.و شاید حتی از نیاز به معرفت هم سخنی به میان نیاورده باشد.به عنوان نمونه سخنان یک وزیر منصوب خالی از لطف نیست.