سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/1/25
2:24 عصر

در شهر خبری نیست!

بدست روح اله ریاضی در دسته

دیشب نصفه شبی خیابان های تهران را گز کردم.

نمی دانید چه حسی به آدم دست می دهد وقتی پیاده ای و از شلوغی و همهمه ی روز ها خبری نیست.

و از آن مهمتر در امنیتی به سر می بری که آنقدر بدیهی شده که یادت می رود در کشورهای همسایه و حتی در پیشرفته های اروپایی و آمریکایی هم از این خبرها نیست.

انتقاد و نقد و حتی شلوغ کردن نسل جوان در بعضی موارد لازم است اما دیدم دارد یادم می رود که با وجود همه ی نواقص، زیبایی هایی وجود دارد که از فرط بدیهی بودن کمتر به چشممان می آید.

یادم باشد حتما از کسانی که این امنیت را به امثال من هدیه دادند تشکر کنم.شاید خیلی هایشان در رویاهای نیمه شبی شان خواب این آرامش را می دیدندو الان روی سنگ قبرشان نوشته:

پاسدار اسلام  سرباز خمینی

پی نوشت:وقتی خبر انفجار شیراز و حواشی اش را شنیدم دچار کمی تردید شدم که امروز این مطلب را بنویسم یا نه.ولی دیدم منافاتی ندارد.اگر چه مکاشفه ی دیشب من در نهصد کیلومتر آن طرفتر به تجربه ای تلخ تبدیل شده که برای بازماندگان و مجروحینش طلب صبر و عرض تسلیت دارم.