يادمه اون پستو كه بعد از رفتن رهبر به علم و صنعت نوشتيد. و يادمه كه حرف از جانبداري ميرحسين مي زديد. برا همين شب امتحان اومدم ببينم اين روزا چي مي گيد.
منم كسي بودم كه هميشه (البته بيشتر اين چند سال اخير) ته دلم يه اميد قطعي به رهبر داشتم.
منم از آبروم گرو گذاشتم. اما حتي قبل از انتخابات افسرده شدم. خداييش انتخابات كثيفي بود. همه به جون هم افتاده بودن. بالا تا پايين نظام مي رفتن زير سوال. كسايي كه رهبر خودشون مستقيما اونا رو انتخاب كرده بود. اما فرداي همون روز حتي يه كلمه از كسايي كه خودش انتخابشون كرده بود دفاع نكرد. يعني همشون طلحه بودن؟ پس چرا رهبر انتخابشون كرده بود؟ چرا روز انتخابات اونجوري پاي صندوق تكذيب كرد؟ فقط همون مهم بود؟ اوني كه گماشته بودش كه مصلحت نظامو تشخيص بده مهم نبود؟ يا لجن بود؟
اينا يكي از هزار تاست.
هنوزم نمي تونم درك كنم از كجا رو دست خورديم. چه جوري مسخره ي قدرت پرستي بعضيا شديم. تا بريم شركت كنيم با همه ي وجود كه دولت كريمه نياد. بعد رييس دولت كريمه بياد با تمسخر ما رو نخاله هايي بدونه كه از جلوي چراغ قرمز رد شديم و حقمونه جريمه شيم.
اما اينو مي دونم كه كسي كه من و تو بهش اعتماد كرده بوديم قايم شد پشت همون شارلاتان دروغگوي زبون بازي كه اين روزا با انتقام از رقيبش يخ رو دل داغش گذاشت.
من و تو رو مسخره كردن آقاي رياضي. و رهبر پشتشون ايستاد و فقط نگاشون كرد و وقتي همه ي اميدا بهش بود دست غيبي از جانب خداوند رو پشت اين انتخابات دونست.
مامانم ميگه ما انقدر از اين چيزا ديديم.. شماها چون تو جمهوري اسلامي از اين خبرا نبوده غصه مي خورين. خودشم غصه مي خوره. ميگه اونايي كه دروغ گفتنو به خدا واگذار كردم. راست ميگه.
حتي ما هم خدا رو فراموش كرديم. ياد اون پستم ميفتم: الله نور السماوات والارض ...