سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/12/18
10:21 صبح

بین خودمان باشد!

بدست روح اله ریاضی در دسته این روزها که می گذرد شادم...!

به پروازم دیر می رسم. متصدی مربوطه را که پیدا می کنم ،خودش را می زند به بی تفاوتی و الکی با همکارش به صحبت ادامه می دهد.بهش می گویم حالا باید چی کار می کنم؟ دو سه تا جواب بدیهی بهم تحویل می دهد و بعد از اینکه گپ همکارانه اش به پایان می رسد ، می رود پشت میز و می خواهد بلیط صادر کند.

می گوید اگر الان برایت بلیط صادر کنم ، می روی و به بقیه می گویی نیم ساعت قبل پرواز رسیدم و رفتم سوار شدم! مانده ام چه جوابی بهش بدهم.

من دیر کردم، درست. شما با زره پوش کلام ات بارها از روی ما رد شدی، لابد حق داشتی. ولی این چه حرفیه به من می زنی؟ یعنی مشکل ات اینه که من بروم و این موضوع را جار بزنم یا نه؟ هر بار که این جمله را می گوید(تقریبا سه چهار بار گفت) قاطعانه جواب می دهم که من هرگز چنین کاری نخواهم کرد.

نمی دونم حالا که اینها را اینجا نوشتم خلف وعده کردم یا نه. امیدوارم گذار آن متصدی صدور بلیط به وبلاگ من نیافتد، و الا دیگر برای کسی که دیر رسیده بلیط صادر نخواهد کرد!