به نظرم در جامعهي ايراني اين مباحث اخلاقي به همراه برخي تعارفات و آداب چنان با قانون و مباحث حقوقي به هم تنيده شدهاند كه اگر كسي آنها را رعايت نكند ناخودآگاه حذف و طرد خواهد شد.
نمونهي بارز آن وجود بيكاري پنهان و افراد غير متخصص در اكثر سازمانهاي دولتي است. سازماندهي يكي از شئون مدير سازمان است و قاعدتاً حق مدير حق دارد سازمان را مطابق استراتژي و برنامههاي آن بچيند ولي به همان دلايل فوق نميتواند اين نيروهاي بيخاصيتي را كه روي دستش ماندهاند بيرون كند.
چه بسا همين نيروها در اجراي كارهاي جديد و بالابردن بازدهي سازمان بزرگترين مانع مدير هستند.
اينها تجربيات عيني بنده است در زمان مسئوليتي كه داشتهام و خيال پردازي نميكنم
شما اختيار انتخاب يك فرد و عدم اختيار در عزل او را هم بگذاريد به پاي همين جور استثنائات. در نظام اداري ايران چيز خيلي دور از ذهني نيست. حقيقت چيزي است كه شما ميگوييد واقعيت آن است كه بنده عرض كردم