سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/1/9
11:31 صبح

آیا همت و کار مضاعف بهترین نسخه است؟(2)

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک ضرب المثل معروفی وجود دارد به این مضمون که «کار نیکو کردن از پر کردن است»
اگر چه این مثل مصداق همان راه حل بدیهی است که در گذشته به آن اشاره کردم،‌اما حداقل امروز در بسیاری از جهات و در بسیاری از کشورها، این گونه به مساله نگاه نمی کنند.به طور نمونه در ژاپن و فرانسه ساعت کار هفتگی را به 35 ساعت کاهش داده اند.
حتی در دین ما هم وقتی ملاک برتری تقوا معرفی می شود و یا آن روایاتی که یک ساعت تفکر را از ساعت ها عبادت برتر می دانند هم ، روی این نکته تاکید دارند که نمی شود پرکاری صرف را چاره گشا دانست.
دوستانی که با مباحث مدیریتی آشنایی داشته باشند حتما گوششان به دو واژه کارآیی(efficiency) و اثربخشی(effectiveness) خورده است. کارآیی که یکی از بهترین تعابیر در مورد آن ،‌درست انجام دادن کار است، نقطه آمال و آرزویی بود که در سالیان نه چندان گذشته هر سازمانی به دنبال آن تکاپو می کرد.اما امروزه دیگر رنگ و بوی سابق را ندارد و همه به دنبال اثر بخشی؛ یا همان انجام کار درست هستند.
مثال متداولش همان سه کارگر لوله کش هستند که اولی زمین را می کند و دومی لوله را کار می گذاشت و سومی هم زمین را پر می کرد.یک روز که از قضا کارگر دوم سر کار نیامد،‌دو کارگر دیگر به بهترین نحو وظیفه شان را انجام دادند؛ یعنی اولی زمین را می کند و دومی آن را پر می کرد.اما این اوج کارآیی هیچ نتیجه ای نداشت و لوله ای کشیده نمی شد و حتی خستگی و هزینه هم به همراه داشت.
اگر چه ما امروز شاخص های مفید کاری مان در نقطه مطلوبی قرار ندارد ولی از آن مهم تر ضعفمان در حوزه تصمیم گیری است.تا وقتی نتوانیم تشخیص دهیم که چه کاری درست است و برای آن برنامه ریزی نکنیم، همت و کار مضاعف نمی تواند چندان گره ای از کار ما بگشاید.
مثال دم دستی اش برچیده شدن پایه های نیمه کاره مونوریل در تهران هست که هزینه های بسیاری برای آن شد.
احساس یاس و سرخوردگی و تبعات و هزینه های ناشی از پرکاری را هم اگر لحاظ کنید ،‌نتیجه چندان خوشایندی حاصل نمی شود.
در این اقتصاد و سیاست و فرهنگی که همه جایش حکومتی و دولتی است ،‌اگر بنا بر درست تصمیم گرفتن باشد، چه کسی مقدم تر از دولت و حکومت؟

89/1/3
12:2 عصر

آیا همت و کار مضاعف بهترین نسخه است؟

بدست روح اله ریاضی در دسته

سوال اصلی را در عنوان این یادداشت پرسیده ام.
فرض اول این است که ما مشکل داریم.کارآیی و بهره وری و شاخص های رشد و توسعه و ... مان پایین است.
اگر کسی چنین فرضی را قبول نداشته باشد که بحثی نیست و پیام نوروزی امسال هم خطاب به او نیست.
فرض دوم این است که یکی از مهمترین علل این عقب افتادگی ها در کم کاری ماست.
فرض دیگری هم وجود دارد که علت را در جای دیگری جستجو می کند که در یادداشت بعد به آن می پردازم.
اگر فرض دوم را قبول کنیم می رسیم به مرحله اصلی که همان پیچیدن نسخه درمانی است.
یعنی چه کار کنیم تا این کم کاری کاهش یابد و به آن اهداف برسیم و عقب ماندگی ها را جبران کنیم.
همان طور که در یادداشت قبل اشاره کردم احیانا بدیهی ترین راه حل همان توصیه به همت و کار مضاعف است که به آن اشاره شده.اما واقعیت آن است که عمل به این توصیه اگرچه ممکن است در کوتاه مدت نتایج و آمار خوبی به همراه داشته باشد، اما در دراز مدت به احتمال قریب به یقین با مشکلات بیشتر و پیچیده تری مواجه خواهیم شد.چرا که کم کاری علت های متفاوتی دارد که توجه صرف به یک علت ،شکل ناهمگون و کاریکاتوری را به وجود می آورد که تجزیه و تحلیل اش مشکل تر خواهد شد.
به طور خلاصه به برخی علت ها اشاره می کنم.

در فرهنگ کشور ما کم کاری تبدیل به یک فضیلت شده و افراد با افتخار از زیرکار در رفتن ها و کار نکردن هایشان خاطره نقل می کنند.
از آن طرف افراد پر کار معمولا با نیش و کنایه ها و سنگ اندازی ها مواجه اند ،چون ممکن است پرکاری آنان برای دیگران گران تمام شود؛ برای همین به مانند مثال قطار در حال حرکت، سنگ ها به سمت فرد پر کار روانه می شود.
نتیجه:برای پر کاری با فشارها و سنگ اندازی ها مواجه می شویم.

ساختار نظام اداری و قانون کار ما رکن دیگر مشکل است.
از طرفی افرادی که به استخدام دائمی در می آیند ، چون جای پایشان محکم شده ،‌لزومی به تلاش اضافی نمی بینند و قانون کار هم بعضا قوانین سختی برای اخراج یک کارمند رسمی در نظر گرفته و برای همین است که بسیاری از کارفرماها به سمت کارگر و کامند قراردادی رفته اند.
از آن طرف هم به دلیل بسیاری محدودیت ها و سوء تدبیرها، ‌اصلا صنعت و بسیاری از حوزه های دیگر،‌توانایی استفاده از کار مضاعف ما را ندارد و لذا کار مضاعف انجام شده،‌هرز می رود.
همچنین معمولا حقوق و و مزایای یک کارمند بهره ور و غیر بهره ور تفاوت چندانی نمی کند.
نتیجه: در صورت پرکاری انرژی ات هرز می رود و کسی قدردان تو نیست و در مشکلات تنها خواهی بود.

مسایل اقتصادی
ناگفته پیداست که درآمدهای بسیاری از اقشار جامعه با یک حقوق، ‌کفاف زندگی آنها را نمی دهد.بسیاری از شرکت ها به دلیل مشکلات مالی،‌ اضافه کارهای با حقوق را حذف کرده اند.در نتیجه بسیاری از افراد ،نیازمند کار دوم هستند و این یعنی در کار اول تا حد ممکن باید انرژی ذخیره کرد تا در کار دوم که معمولا آزاد و دستمزد محور است(مثل مسافرکشی) بتوان درآمد بیشتری کسب کرد.
نتیجه:قسط ها و کرایه خانه و پول کفش و لباس بچه ها را چه کسی می دهد؟

مسایل اجتماعی
حتما مثال آن کارگری که آجر بالا می انداخت را یادتان هست که یک روز آن را به نحو احسن انجام می داد و روز دیگر نه.که علت اش در مسایل خانوادگی بود.واقعیت آن است که کار یکی از اجزای زندگی ماست و بنابر روایات هم تاکید شده که اوقات روزانه تان را به چند قسمت تقسیم کنید.وقتی اجزای دیگر در جای خودشان و به شکل قابل تاملی تامین نشوند و راضی کننده نباشند، نمی شود توقع داشت که کار درستی داشته باشیم.
آمارهای بالای مشکلات خانوادگی و آمار طلاق و جنایت و اعتیاد و ... نشان دهنده ناخوشایند بودن ارکان دیگر زندگی روزمره ماست.کسی که محیط امن و آرام خانوادگی و اجتماعی و حتی سیاسی نداشته باشد چگونه می تواند آدم پر کاری باشد؟
نکته بعدی در بی تفریحی ما ایرانی هاست.ما شادی و تفریح جمعی نداریم در صورتی که برای ختم و عزا و خرما خوران تا دلتان بخواهد برنامه رسمی داریم.جدای از برخی تفریحات حرام که در کشورهای دیگر رواج دارد ،‌بسیاری از موارد حلال و مباح هم متاسفانه به نحو درستی یا استفاده نمی شود و یا امکان استفاده اش نیست.
نتیجه: پرکاری باعث تشدید خستگی ها و بیشتر شدن مشکلات خانوادگی و اجتماعی می شود و راهی برای تخلیه و انرژی گیری دوباره هم وجود ندارد.

نتیجه نهایی: در کشور ما چه خوب و چه بد،‌دولت و حکومت دارای بیشترین قدرت و ثروت و رسانه هستند.سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع ما دولتی و حکومتی هستند.در صورتی که به دنبال رشد هستیم ،‌توصیه به همت و کار مضاعف اگر اجرایی شود بیشتر باعث استهلاک و فرسوده شدن افراد می شود و در بسیاری از زمینه ها ما را با مشکل های پیچیده تری مواجه می کند که در بلند مدت نه تنها به آن اهداف نمی رسیم که به گونه ای از آنها دور می شویم که توان ما در چاره کردنشان هم کاهش می یابد.بنابراین اگر بنا بر تعیین استراتژی باشد ،بهترین کار آن است که این دولت و حکومت مقتدر! ابتدا با ابزارهایی که در اختیار دارد به تغییر فرهنگ کشور ما ،‌سپس به ایجاد فرصت های شغلی و تدوین قوانین مناسب ،در گام بعد با الگوهای تشویقی و حقوق و مزایای درخور و ایجاد یک اقتصاد با ثبات اقدام کند و در کنار همه آنها مسایل اجتماعی و خانوادگی را در نظر بگیرد.ایجاد تفریحات سالم و نشاط انگیز و کم کردن استرس های مختلف و ... همه مواردی است که بدون توصیه هم می تواند پر کاری را در کشور ما به ارمغان بیاورد.فقط باید مسوولین محترم در دولت و مجلس و قوای حکومتی زمینه های لازم را فراهم کنند.

کلام آخر:‌با عرض پوزش،‌اگرچه قطعا مردم هم باید گام هایی بردارند ،ولی وقتی به دنبال حکومت مطلق هستیم و همه چیز در ید قدرت حکومت هست، واقعا دست امثال ما برای یاری رسانی در این زمینه ها خالی است اگر چه کوره راه هایی هم وجود دارد.

89/1/2
2:15 عصر

راه حل بدیهی!

بدست روح اله ریاضی در دسته

یک شبه ضرب المثل مدیریتی وجود دارد که می گوید:«همیشه بدیهی ترین راه حل، بهترین راه حل نیست»
ناظر به آن است که معمولا ما در برابر مشکلات پیش بینی نشده و یا نکرده،‌می رویم سراغ دم دست ترین راه حل های ممکن که معمولا به مانند یک داروی مسکن ،‌برای مدت کوتاهی ما را از مشکل فارغ می کند ولی آن را حل نمی کند و در آینده نه چندان دور،‌مشکل قوی تر شده به سراغمان می آید و ممکن است طی دفعات متوالی ما را از پا در بیاورد.
آنقدر هم مثال به خصوص در کشور ما برای این مساله وجود دارد که نگفتنی هستند و از حوصله خارج؛ البته بعضی هایشان در گذشته نه چندان دور در کشورهای دیگر هم پیاده می شدند.
یک نمونه اش مساله اعتیاد است.وقتی شما به عنوان یک مسوول تصمیم گیر در برابر معضل اعتیاد قرار می گیرید شاید بدیهی ترین راه حل این باشد که جلوی ورود جنس را بگیرید.تا با این کار هم مانع رشد اعتیاد شوید و هم معتادان را به سمت ترک آن سوق دهید.و هم خودتان را وظیفه شناس و در راستای خدمت به مردم معرفی کنید.
طی این سالیان طولانی ،هزاران تن مواد مخدر در کشور ما کشف و آتش زده شده.یکی از مهمترین وظایف و اقدامات پلیس ما که با افتخار هم از آن یاد می شود ،‌جلوگیری از ورود مواد مخدر به کشور و شهرهاست.
اما همان آمارهای رسمی نشان می دهند که اعتیاد در کشور ما در حال رشد است.
از طرفی طبق بررسی های انجام شده در کشورهای دیگر، با کم شدن مواد مخدر جرایم دیگر چون قتل و سرقت و چاقو کشی رشد فزاینده ای داشتند و جامعه ناامن تر شده.چون افراد معتاد برای دسترسی به جنس نایابی که گران تر شده ،‌نیازمند مبالغ بالاتری هستند که آنها را به سمت جرایم دیگر سوق می دهد.
همه اینها در مورد مساله ای مثل اعتیاد نشان می دهد که معادله بدیهی و دم دست کمبود جنس مساوی است با کمبود معتیاد و کمبود معتاد مساوی است با بهبود امنیت و آسایش جامعه و ... چندان درست هم نیست.(یا به تعبیر گویاتر چند مجهولی است )
حالا برای جامعه ای که بهره وری و بازدهی در آن پایین است و رقم خوبی در شاخص های رشد و توسعه و علم و ... ندارد هم ،پیچیدن نسخه کار و همت مضاعف ،اگرچه بدیهی ترین راه حل است ولی شاید بهترین آنها نباشد.که در یادداشت بعدی به آن می پردازم.

<      1   2   3